نمیدونم تعداد کسانی که بچه های سخت دارن چه قدره؟ احساس میکنم زمانه و بزرگ ترها و اطرافیانمان دوستانمان یا بی خیال های مهربان هستند یا پنهان کارهای مهربان و یا اصلا بچه ی سخت نداشته اند.
کمتر افرادی هستند که تجربیات مفید خود را به دیگران منتقل کنند.
امشب کلی مقاله در مورد از پوشک گرفتن کودک خوندم.
خیلی ذهنم درگیره و خسته
چون من یه کودک سخت دارم و دارم یکی از مراحل سخت در پروسه ی فرزند پروری را میگذرونم.
یادمه وقتی می خواستم پسر کوچولو را از شیر بگیرم غم دنیا روی سرم خراب شد همه ی تجربیات اطرافیان را شنیدم و پشت گوشت انداختم و به خودم گفتم فقط تو مادر این بچه ای و میدونی که چه فرزندی داری .باید قوی باشی و تنهایی از پسش بر بیایی به بهترین شکل ممکن
تمام لحظه های پسر کوچولو را باهاش شریک شدم و خودمو از یاد بردم انگار من و پسر کوچولو یکی شده بودیم
تمام روز و شب به بازی و نوازش گذشت و در عرض یک هفته پسر کوچولو با شرایط جدید خودشو وفق داد.
گرچه توی این یک هفته خیلی خسته شدم اما از اینکه با شیوه ی خودم پسر کوچولو را از شیر گرفتم خیلی خوشحال بودم و حس خوبی داشتم بدون اینکه پسر کوچولو اذیت بشه.
دو هفته گذشت و پسر کوچولو یه بیماری ویروسی خیلی بد گرفت و تا بستری شدن توی بیمارستان هم رفت اما به اصرار من و شرایط پسر کوچولو مرخص شدیم و دو هفته ی بدی داشتیم
یک مادر دست تنها که حالا خودش هم بیمار شده بود و هیچ پرستاری نداشت و مجبور شدم دوباره به پسر کوچولو شیر بدم چون هیچی نمیتونست بخوره
یک هفته طول کشید تا رو به راه شدم و باید دوباره پسر کوچولو را راضی میکردم که شیر نخوره.اون موقع بود که با دلی شکسته و جسمی بیمار توی تنهایی خوندمش و خواستم که برای کمک به من فرشته هاشو و لطفشو دریغ نکنه.۳ روز طول کشید و به لطف خدا پروسه ی از شیر گرفتن کودک ۲ ساله ی من بعد از یک ماه انجام شد.
حالا که قراره پسر کوچولو را از پوشک بگیرم اوضاع مغزم خیلی آروم نیست و میدونم که باید آماده باشم اما حس می کنم باید این پروسه را هم انجام بدم
کودک من کودک سخت و در اوج لجبازی است.
جایزه را یکبار میگیرد وبار دیگر به جایزه بی اهمیت است
به بهانه ی بازی به دست شویی می آید اما هر باید بازی جدید باشد
دوست دارد مثل فیلم هندی ها برسر و کله ی خودمان آب بریزیم و بازی کنیم
قانون را هنوز قبول نکرده
بعد از ناراحتی من بوسه بر من میزند و دل جویی می کند
بنابر این باهوش تر از آن است که ناراحتی من را جدی بگیرد
تنبیه و دعوا لجبازیش را بیشتر می کند و من خیلی خسته ام تمام روز و شب خسته.
تمام استخوان هایم از درون درد میگیرد و امروز روز چهارم است پیشرفت خوبی نداشته ایم
تجربیات دیگران به کودک من موثر نیست
امروز به ذهنم رسید بازی سازی کنم و کمی جواب داد
یکبار گفتم ماشین بازی کنیم و بعد گفتم ماشین ها خیلی کثیف شده اند و باید بروند کارواش
تمامی ماشین ها را آورد دست شویی و کارواش و در حین بازی جیش
یکبار هم بازی لیوان ها را آب کنیم و آب بخوریم
بعد از اون خیلی خسته شدم و کلی کارهای عقب مونده داشتم و ساعت ۱۰ شب پوشک کردم تا به کارهام برسم.
اما تجربیات من در مورد گرفتن کودک سخت از پوشک که امیدوارم جواب بده و به کار مادران کودک سخت روزی بیاید.
-روز اول تا سوم هر نیم ساعت یکبار کودک را به دست شویی بردم بدون دعوا و ناراحتی با جایزه و بازی ماشین بازی
روز سوم
صبح تا ظهر هر ۴۰ دقیقه یکبار حتی به اجبار و صدای بلند برای اجبار به رفتن دست شویی
روز چهارم
زیر نظر گرفتن کودک برای تحمل یک ساعت یکبار
واکنش کودک: اصلا نمیخواست دستشویی بره
ساعت اول مقاومت کردم
ساعت دوم به اصرار و دعوا دست شویی رفتیم باز هم قبول نکرد
۱۰ دقیقه با گریه ی مدام در دست شویی و کوک همچنان امتناع می کند
کودک شلوارش را خیس می کند
عصر بدون هیچ دعوا و صدای بلند و با کلی بازی های سرگرم کننده هر دو ساعت و کودک با بی نظمی خاص جیش می کند و شلوارش را خیس می کند
ساعت ۵ تا ۹ شب کودک همکاری می کند با بازی به دست شویی رویم
ناهار و شام را نمیخورد و من یک مادر درمانده و خسته و عصبانی با یادگارهایی که روی فرش و آشپزخانه از جیش کودک دارم
-شورت آموزشی در حد جیش کوچک خوبه اما وقتی کوک پر باشه تقریبا بی فایده است
تقریبا از لحاظ روانشناسی و علمی کودک آماده نیست و مادر هم
اما فردا روند باید به گونه ای دیگر پیش رود شانسمونو باز هم تنهایی امتحان می کنیم شاید جواب گرفتیم.