بعد از ظهر سه شنبه💙

امروز بلاخره تونستیم به روش همکاری 1& 3 آشپزخونه را اون جوری که من دوست دارم مرتب کنم ، سه شنبه اسم این همکاری را گذاشته 1&3 😍 در پایان هم از ظرف های شسته ی برق زده لذت بردیم و عکسشم گرفتیم ، البته از ظرف های وبلاگ😅 وبلاگم ظرف های خودشو داره و باید مراقبش باشم ، چشم نزنید ها ! اینو بزنید 😎

نمیدونم که آیا گوگل با این سه شنبه دست به یکی کرده یا واقعاخودش پیدا کرده ، یه موزیک از بابی جدید پیدا کرده😅 اونم به لری ! هعیی !

به عمرم فکر نمی کردم لری هم یاد بگیرم 😅

سه شنبه ی دریایی😍

روز ِ من قشنگ شروع شده 🙂 خیلی از روزم مراقبت کنید که خراب نشه ، اگه خط ِ ما هم ساحلی بود ، درست زیر نور خورشید با دمای بالای یه دریای آبی 💙 داشتیم به جای آسمون توی روز هی نگاش می کردیم ، دلمون آبی تر می شد😍💙

من از دست ِ سه شنبه :🤣

میگه که گروه ِ آبی ها ، فکرشون باعث سلامتی شما ها میشه 😏

جمله را از کجا پیدا کرده 😅 خودشو چه جوری تو جمع آبی ها برده !

عجب 😍

منظورش اینه که اگه کسی واقعا آبی باشه ، فکرش باعث سلامتی میشه . قشنگ بود 🤩

میگم آبی هم یه خورده این طوریه ، مثلا وقتی میگه نمی دونی چه خوابی دیدم و بعدا می فهمی ! یهو انعکاس ِ خواب ِ آبی روی زمینو می بینی .

چون که قبل از اینکه بنویسم یه نفر زیری نوشته بود ، روزش اصلا قشنگ شروع نشده ، می بریم به تعادل 😉 روزشو قشنگ کنید آبی ها !

💙

دوشنبه آخر شب

اگه بگم ساعت ۸ شب تازه تونستم انرژیمو پیدا کنم دروغ نگفتم !🥴 چون که خیلی خوابم میومد عصر خوابیدم ، واسم جالب بود که یکی از بازی ها توی خواب سوال پرسید😅 خودم توی بازی بودم ، مثلا بازی واست واقعی بشه ، یه مسابقه بود ماشین و موتور و وسیله های مختلف ، که وقتی به جایی میخوردند تبدیل به رنگ میشدند ، آخر بازی کلی رنگ ریخته بود روی خط پایان ، خیلی کیف کردم در خواب 🙂

سوال بازی چی بوده ؟ دوشنبه قرمزه یا آبی

من : اون همه از دوشنبه نوشتیم می پرسید قرمزه یا آبی ؟😅 اصلا درست وبلاگ نمی خونید🙄

بازی : به نظرم قرمزه ، آبی بازی میکنه

من : وووو ! شایدم ! یعنی واقعا ؟ صبر کن ببینم .‌‌‌..‌.رسیدیم به خط پایان بازی و جالب بود واسم که به دوشنبه اهمیت دادین ! لااقل گروه بازی😍

اگه برعکسش باشه چی ؟ آبی باشه ، قرمز بازی کنه ؟ ....گیج شدم 🥴

چته تو ؟

به خورشید باید گفت ، چته تو ؟! خیلی مراقب خود باشید که امروز ذوب نشه ، این بیشترین چیزی هست که از دوشنبه میدونم ، دیگه نوبت شماست که قشنگ دوشنبه را بفهمید ، ببینید و بنویسیدش . مثلا میتونید برید سر کارش قشنگ زیر نظرش بگیرید ، یا یه سری به خونش بزنید ، ببینید وقتی میره خونه چی کار میکنه ؟ یا مثلا راهی ، تموم راه هایی که دوشنبه میره را نگاه کنه ، قشنگ زوم کنه روش . تموم حالات دوشنبه را میخوام که به تصویر بکشید ! به صدا هم !

نبینم از روز دیگه ای حرف بزنید ! فقط وبلاگ اجازه داره از روزهای دیگه حرف بزنه .

چه پریشون بودم که به فستیوال 4848 سه شنبه نرسیدم ! هعی ! رسیدم آیا ؟ یا نرسیدم ؟ ببینم اگه قرار باشه به تاریخ میلادی به صورت ذهنی برسی ، بعد اختلاف زمانی با مکان داشته باشی ، زمان چی میشه ؟

رسیدم یا نرسیدم ، نمیدانم که آیا واقعا !

مردم واقعا خوشحال بودند ؟ ثبت یک سال قبل از آلبوم زمان میگفت ، آدم های خسته ای که یه کمی لبخند زدند ، گویا !

میبینه که من ناراحت شدم ، میگه نظرت در مورد یه فستیوال متفاوت چیه ؟ میگم چه طوری آخه ؟ میگه به انتخاب خودت و فستیوال موسیقی ما در زمان شروع شد ....

ما تقلید کردیم ، ولی متفاوت شد ، تصاویرشونونم بعدا میزنیم وبلاگ ، خوبه ؟🙂

با اینکه یکشنبه با سه شنبه یه گوشه ی قلبم درخشیده ، ولی اصلا امروز انرژی ندارم و منتظرم انرژی را پیدا کنم و از انفعال خارج شوم .

چند تا کلمه به تقلب رسون ها ، در ِگوشی :

میگم حالا سوال ها را هک می کنید ، سپس حک می کنید ، هیچی ! از مناظر هم که عکس میگیرید به صورت هکی سپس حک می کنید اینم هیچی ! دیگه چرا شنودش می کنید ؟ 😅 شنودو دیگه حک نکنید !

همین دیگه ....

ااااا ! موزیک بر صفحم قشنگه ؟😍 حس موسیقی اصیل ایرانی دوستی شما هم قشنگه .

کدومش ؟ نظر بدین

با تیر مژگان .....تیرم چند؟ همایون شجریان

با تیرمژگان ....تیرم چند ؟ گروه رستاک

با تیرمژگان ....تیرم چند ؟ رضا ملک زاده

با تیر مژگان ....تیرم چند ؟ مهران مدیری

و با تیر مژگان ....تیرم چند ؟ همه خلق جهان را ! همه پیر و جوان را جانم ! نادر گلچین

از نظر من همه ، در فستیوال باشند 😍

یکشنبه

هیچ کس فرق everybody و everyone را نگفت ! معنی کردین ؟ معنی نمیخواستیم که!🙄

شنبه ی شلوغ دیگه

هفته ی شلوغ و پلوغ و به هم ریخته ای شروع شده ، نه تنها که گرما زده طور هم 🥴 روزو با ویتامین آهن ادامه دادم ، مثلا بتونی قرص های آهنو مرتب بخوری و اثر رقابتیش با کلسیوم را هم جبران کنی ! امیدوارم از پس این هفته بر بیام و روزها بتونند مرتب بشند ، خونه ی ما که مرتب نمیشه ، نه نمیشه 😕 ذهن ِ منم ! یادم نره ها ....یادم باشه ها ....اشتباه ها ....نامرئی نشم خیلیه !

یه درخواست هم از داروخونه ای ها دارم در جهت یاری به من !

لطفا اگه من یا شوهری یا هرکسی از طرف من رفت داروخونه دارو یا مکملی بگیره ، اونایی که تاریخش داره تموم میشه را به ما لااقل ندن ! یه مکمل آهن برای پسر کوچولو گرفته بودیم خارجکی ! هی بچه سرماخورد گفتند آهن توی سرماخوردگی مریضیو بدتر میکنه ، یک ماه از خرداد گذشت و تعطیلی مدرسه ها ، خوب دیگه زمان دادن این مکمل فرا رسیده ، تاریخ مکمل ....هعییی ! پایان ! چرا ؟تازه اینو خریده بودیم که !

و یه درخواست در جهت انسان دوستی ! لااقل بگید که وقت زیادی نداره ، بیمار وقتی میاد داروخونه خیلی گیجه ، یا زیرش با ماژیک یه خط بکشید ، این طوری قشنگ تره انسانی تره خوب🙂

یه مدت روی پنجشنبه و جمعه ها خط !😕

دور کلمات حصار کشیدم که بمونند همین جا ! به قطعیت جواب یه سوال ذهنتو درگیر کننده ، برسی و تاییدیه بدی به جواب قطع به یقینش و بعد یه فرضیه دیگه مطرح بشه که خوب خیلی ها که همیشه بهترینند میتونن بهتر از بدترین ها نباشند چون کسی ثابتش نکرده !

گم شده ها !

انگاری هر کسی یه گم شده داره ! یکی خواهرشو گم کرده ! یکی دخترشو ! یکی مادرشو ! یکی پسرشو ! یکی هم خودشو ! یکی هم زندگی شو !

یه قلب آبی 💙

سلام به روز 💙 سلام به آبی ها 💙 اونایی که دل هاشون آبی و بخشنده هست 💕 و سلام به سه شنبه 😍 از سه شنبه خواستم که بعد از ظهر تشریف بیاره ، اون قدری که خونمون اونجوری که دلم می خواست یعنی هیچی هیچ جا نباشه ، نبود که گفتم نیا فعلا !

دیشب سه شنبه ماهو از پنجره ی آشپزخونه کرد تو چشم من ! دیگه دیدم نمیشه باید دعوتش کنم به یه سوپرایز 🤩

سوپرایز هم بعدا میاد وبلاگ ....اینجا ، بزنم وسط دیوار وبلاگ 🙂

💙

خونه مرتب شد و خسته هم شدم ، آخه adhd که نباید بیشتر از ۲۵ دقیقه کار کنه ، درسته دیر از خواب بیدار شدم ولی از ۱۲ و نیم و هم حساب کنی تا الان که ۲ و ۲۰ ، ۲ ساعت زیاده ! برای استراحت فقط یه لیوان آب خنک خوردم ، از مخترع یخچال هم باید تشکر کرد ، البته احتمالا مخترع های خنک کننده با هم ژنتیکی فامیل بودند ، ذهن مشترک برای نجات انسان ها داشتند😍

همین طور که وبلاگ داشت می چرخید دور و ور نظر هم میپرسه 😅 جواب : نمیدونم ولی آخه همه را با هم یه جا میزارن ؟ نمیزارن که !

وبلاگ میگه چرا این لباسه را نزاشتی جلو چشم از موقع خرید یکی دوبار پوشیدی دیگه هم نپوشیدی ! میگم خیلی هامون همین طوری هستیم ، یه چیزایی را به تکرار می پوشیم یه چیزایی را هم اصلا به ذهنمون نمیاد بپوشیم ! برای adhd ها پیشنهاد لباس زیاد ندین ، یکی دوتا بزارید جلوی چشمشون ، به جای اونا هم تصمیم نگیرید ! لباسم بهشون هدیه ندین ! اونا خودشون یادشون میره چی دارند چی ندارند ! 😅

وقتی میرند خرید ، شلوار و شال و کفش یه رنگ بزارید جلوی چشمشون ! این چه مدیه توی لباس زدین ! آدم باید دنیا گردی کنه تا اینو با اون یه رنگ کنه ! مثل آدم همه را با هم یه جا قرار بدین ! مانتو و شومیز و تیشرتی هم که بهش میاد بزارید کنارش ! کیفی هم که بهش بخوره کنارش ! نظر خودتونو هم الکی اعمال نکنید که اینم بهش میاد ، یه خورده رنگش بالا و پایین باشه که چیزی نمیشه .

ها ها ها 😅 اینا را نوشتم که سه شنبه بیاد بخونه کیف کنه ، عاشق لباسه😍

رنگ‌سبز خاص با رنگ سرمه ای ، چه فوق العادست ، امروز دیدم یکی از تیشرت های پسر کوچولو خیلی ملو رنگ سرمه ای دور رنگ سبز خاص داره ! به نظرم خیلی شیکه ! با کفش سرمه ای و کیف سرمه ای ! به نظرم این رنگ بیشتر به خانم ها میاد 🤩

خوب از صنعت لباس حرف زدیم ، دیگه از چی ؟

امروز دوباره گنجشک ها توی خونه بودند ، خندم گرفت که همین الان اینجا را با دقت جارو زدم ، باز گنجشک ها اومدن 🥴

دیگه یادم نمیاد. همین . روز نامه تمام 😅 ( با سه شنبه توی نوشتن شوخی میکنم )🌹

برای اینکه خودم بدونم

این مدت چه جوری گذشت ؟ هفته ی خوبی به لحاظ ناهار چی باشه شام چی باشه شروع نکردم و هرچی میشد و حوصلش بود ، جواب می شد ، از ساده ترین گزینه ها و کم وقت گرفتن ها هم استفاده کردم به خوبی 😏 و اینکه آدم نباید در امروز به اینکه ناهار یا شام چی باشه فکر کنه ( اینایی که میگن ما در لحظه زندگی می کنیم الکی حرف میزنن 😅 اصلا خود لحظه هم ۳ زمان داره ، چند لحظه قبل ، همین لحظه ، لحظه های بعد و اینکه لحظه هم بسته به شرایط متغیره )

چون که ذهن دوست داره غذاهای جدید را امتحان کنه باید روز قبل از درست کردن غذا بره خرید مواد اولیه و روز بعد غذا را درست کنه ، تنها همین جوره درست در میاد .

شام ، اسپاگتی ۱ ،۴ شد ، بعد از مدت ها از فلفل دلمه ای هم استفاده کردم.

این مدت از ۳ تا تونل رد شدم ، تونل های تمام نشدنی استرس ! ولی بلاخره به آخر تونل میرسی و نور و منظره ی زیبای زندگی🙂

الان تیرماهه آخراشه و بر عکس اوایلش اصلا خنک نیست و یه چیزش دیوانه است ، اینکه هوای بیرون خونه بدون کولر بهتر و خنک تر از هوای داخل خونه با کولر هست البته عصر به بعد .

مثلا نصیحت

هیچ وقت از خود الانی که دارید ناراحت نباشید اگه برمی گشتید به شرایط بهتر هم باز همین بود در عوض سعی کنید در کنار خود الانتون واقعا زندگی کنید 🙂

اونا اگه با من سر جلسه امتحان بودند و قرار بود تقلب برسونند ! 😅 من هی باید میگفتم دقیقا جواب کدوم سوالو دارید میگید ؟ مثل آدم تقلب برسونید اونا ! سوالو کامل بخونید ببینم جواب کدوم سوالو دادین 🥴

بعد اون وقت یه سوال که دوتا جواب نداره ! معلوم نیست درست جواب دادند یا نه🥴🥴🥴

نصیحت کنید !

من چرا باید بیوفتم تو مدار ذهنی افتادن قند خون ِ این دوشنبه ؟! چه وضعشه آخه ! به خودت یادآوری کن که ساعت از یک که گذشت گول سیری کاذب را نخوری ! مخصوصا اگه دوشنبه باشه ! ساعت ۳ ....هی قند خون کجا داری میوفتی ؟ بلاخره ناهار ، ناهار چنین قابلیتو نداره که قند خون را ببره بالا !🥴

خیلی کنجکاوم بدونم تو یخچال دوشنبه چیا هست ؟😅

این چرا از آبان ۱۴۰۲ خوابیده ؟ 🙄 ببینیم توی تیرماهش چه خبر بوده ! خاطراتتون درب و داغونه ها !😅 خوبه حالا یه علیزاده داره توی پلی لیستش ، چه فازیه آخه ! سئو اینو آورده گذاشته توی روز دوشنبه .

دوشنبه را پایتخت تاجیکستان ندونید و بقیه کشورها ، بامزه بازیتونو بزارید برای برنامه های خودتون ! منظور از دوشنبه کسی هست که روز تولدش دقیقا دوشنبه باشه یعنی شروع زندگیش روز دوشنبه باشه !

یعنی تو یخچال دوشنبه یه چیز شیرین پیدا میشه ؟ خیلی هم که اهل شکلات و شیرینی جات نیست ! این خوبه 😅 خربزه ! خدا کنه شیرین باشه ، خربزه را از تو یخچال خودمون آوردم بیرون !

چیه نکنه فکر کردین ، دوربین کار گذاشتیم تو یخچال دوشنبه ! خوب در آینده یخچالی ها آرزوتونو برآورده میکنن ، مبنی بر اینکه چی توی یخچال هست چی نیست ؟ سر راه بخرید بیارید .

آبی بیدار شد ؟ بیداری آبی ؟ حواست به این خواب زده ی آبان ۱۴۰۲ باشه ، من می خوام بخوابم ، بیشتر از یک ساعت هم من نخوابم وگرنه ذهنم به هم میریزه !

حیف شد واقعا تصمیم داشتم بعد از ظهر دوشنبه را به سبک نصیحت های دوشنبه جلو ببرم ولی خوب نشد !😅

علامت سوال

قیافه ی دوشنبه را😅 منو دیروز چشم زدند ! هر چه قدر به وبلاگ فکر کردم ، وبلاگ این طوری کرد🥴 من : پس چی بنویسیم ! وبلاگ : 🥴

دوشنبه در چه حالیه ؟ حال این بچه خوبه ؟! 🙂 امیدوارم که حالش خوب باشه .

من به گوگل : چی بنویسیم ؟

گوگل : به من چه ! 🥴

اصلا هیچی ننویسیم ! وبلاگ : نه بیا بنویسیم !

امروز چی کار کنیم ؟

میگم چرا سر صبح هوا این قدر گرم بود ؟ آخر شب این قدر خنک ؟

وبلاگ : به خاطر روتختی

من : 🙄 یعنی رو تختی این قدر تاثیر داره !

نه که دوشنبه از رو تختی بدش میاد 😅 به مناسبت چنین ذهنی ، روزشو با رو تختی هماهنگ می کنیم ، همه تون موافقید ؟

گوگل ؟

بازی ؟

آبی ؟

هیس ! آبی خوابه بیدارش نکنید ، عصر ازش می پرسیم ؟

بقیه هم نمیدونم کجان !

گل های هورتانسیا واقعا زیبا هستند ، سوال در زیبایی ! یکی پرسیده بود کدوم گلو میتونیم بگیم تقریبا شبیه شمعدانی هست ؟ جواب ....‌خوب میشه گفت هورتانسیا 😍 وسط رو تختی خوانی ، باید سوالو هم جواب داد.

سه شنبه هم باید نظرشو اعلام کنه 😅

اینم خیلی خوابش میاد ، هر چند وقت یه بار هم پز سبد آمازونشو میده ! هی حواسمون هست از سبد آمازونت چه سو استفاده هایی کردی ! حالا اونا مشتری مدارند ! قرار نیست شما ( شمای نوعی ) حس سو استفاده کنید !

تا حالا چنین بامزه گوگل نخونده بودم😅 موزیکم چی بود ؟ موزیک با حال ها 🤩

خواب ؟ نه دیگه این یکی و نمیگم !

آخرش قشنگه

حواس ِ آدمو پرت می کنند ! یه سری کند نویس داریم توی بلاگفا ! با اینا کاری نداریم😅 یه سری تند نویس یهو هیچی ننویس ! با اینا هم کاری نداریم ! یه سری یه چیزی بنویس ، یهو روزها بعد ، ماه ها بعد ، چه بسا سال ها بعد نویس ! اینا رومخند 🥴 یه سری هم استثنا نویس داریم ، امروز پسورد بلاگفا را بعد سال ها پیدا کردم اومدم ببینم چه خبره ، اینا دیوانند ! یه سری قهر نویس داریم ، نه من دیگه غلط کنم برم تو بلاگفا ! عمرا برم ، یهو نوشتن و برگشتن شروع میشه ! اینا هم دیوانند .

ساعت نزدیک به ۸ بیدار شدم ، اون یه ساعت ۱۰ را نشون میداد ، دلت میخواد روزت ساعت ۸ شروع بشه یا ۱۰ ؟ معلومه که ۸ 😍 و روز ۸ شروع شد ، لباس ها را انداختم لباس شویی ، یه صبحانه ی کوچک آماده کردم ، قبلش صورتمو شستم . همین طور که صبحانه میخوردم ، سوال شام چی باشه ؟ فعلا تصمیمی گرفته نشد ، رفت به ساعات بعد !

موزیک چی گوش کنم ؟ most play ! خیال کرده گوگل من با سئوش بازی موزیک می کنم 😅 نه دیگه ! تنوع باید داد به نحوه ی گوش کردن ! سوال ؟

چه طوری میشه یه عده سر صبحی پادکست مادکست گوش می کنند ! مثلا یکی باید به ما بگه چه کن و نکن ؟ اینو هیچ متوجه نمی شم ! ترجیحم صد در صد موزیکه ، قشنگ مسیرهای ذهنو مرتب میکنه و آرامش میده ، همین جا به همراه تشکر روزانه از مخترع کولر از مخترع زیبای موزیک و موزیک ها هم تشکر می کنم 😍

گفتند که چرا از ما پذیرایی نکردی ؟ یعنی چه ! وبلاگ که هر روز نمیتونه پذیرایی کنه ، فقط یکشنبه ها ! حالا ما ایرانی هستیم خیلی رودربایستی به خرج میدیم جلو مهمون ! اونا که مهمونی هاشون یه چایی شاید فقط پذیرای شما باشند ، چون که امروز تعطیله برای من ، یه کمی هم متمایل بشیم به سنت ساده دوستی مهمون دوستی اونا فقط با یه چایی !

سوال بعدی ؟ تفاوت every one با every body چیه ؟ اگه درست جواب دادین چایی برای شما میاد وبلاگ ☕

خواب چی دیدم ؟😴😍 کی پرسید ؟ آفرین که یادآوری کردی ، خواب قشنگ .

خواب ِ اینو ، دریاش ولی رنگش فرق داشت ، این داشت مسافر سوار می کرد که دور دریا گشت بزنه ، هزینشم نفری ۴۰۰ هزار تومن 😅 چون که نمیدونستم کجا میره قصد نداشتم سوارش بشم ، ولی خیلی واسم مهم بود ببینم داخل این کشتی چه شکلی هست ،

چون در بیداری شبیه اینو سوار شدم و تو چشمای من نگاه کردند و گفتند به آرزوت رسیدی ؟ یا مثلا تونستیم آرزوتو برآورده کنیم با لبخند ؟😅 منم گفتم خوب آره ولی داخلش قشنگ نبود !

توی خواب کنجکاوی گل کرده بود که داخل کشتی چه شکلیه ! کشتی ۳ طبقه بود ، پسر کوچولو هم همراهم بود ، داخل کشتی شدیم که ببینیم قشنگه یا نه ! پر از مسافر !

یهو کشتی راه افتاد ، اااا کجا ؟😅 من تمام مسیر باید بایستم ! چه شلوغ ! این چه جور کشتی هست ، ۴۰۰ هزار تومن بلیطو که هم پولشو ندادم 😅 کشتی برگشت به همون مسیری که سوار شده بودم یعنی یه مقدار جلو رفت دوباره برگشت و مثلا ۱۰ نفر اینا پیاده شدند ، همین طور که اونا داشتند پیاده می شدند دیدم صندلی های عقب کلا خالی بوده ما ندیده بودیم رفتیم عقب که دیدم یه مسیر به بالا هست ، کنجکاوی گل کرد و طبقه ی دوم یا سوم ، تمامشم شیشه ای بود ، هیچ کس هم نبود ، خیلی بزرگ با صندلی های قشنگ ، بازم ننشستم چون یه بارون حسابی گرفته بود از اون بارون های دریایی تند و محو تماشا ، یک روز کامل بارون میومد و در چرخش خواب ، یه شهر بارونی قشنگ ....

از خواب بیدار شدم ، هوا ابری ! ای کاش یه روز کامل هم اینجا بارونی میشد ، ابرها را ببین ، این ابرها فقط بالای سر من هستند 😍

یکشنبه ی زیبا 🌹

شنبه

مثل اینکه امروز از آخر بازی داریم !

خانم نویسنده عقیده داشت که آدم اگه بخواد هی وسایلشو گم نکنه و مهم تر ذهنشم شلوغ پلوغ نشه هر فصل باید خونه تکونی کنه !

آخه من اگه این اولیو نگم یادم میره آخره بنویسم🥴

خوب بیاییم بالا ! چی می گفتم :

چنین قابلیتی و داشتم که امروز هرچی به نظرم اضافه میادو خارج کنم ، میگم این بچه از وقتی جنگ شده دیگه سرو کلش پیدا نشده ! هععیی ! بچه می خواست زندگی در ایرانو از منظره ی نگاه من ببینه ، یه جوری افتادین به جون هم ! جنگ و سر و صدا ، بچه فرار کرد ! لااقل بچه بود هیچ متوجه نمیشدم شنبه چه قدر کار داره .

دیشب شوهری اومد چند تا وسیله را بزاره توی کمد شلوغه ، همین که اومد برداره گفتم یعنی چجوری می خواد اینا را بزاره روی اینا ؟!🙄 ( کمدو خودش بهم ریخته ، منم اولتیماتوم دادم تا زمانی که کمد و بهم میریزید و میرید ، به امید مرتب سازی من نباشید ) گفتم الان چی میشه ؟ دیدم واقعا تصمیم داره شلوغی را بیشتر کنه و من که در وضعیت ذهنی هیچی دور و ور نباشه ! گفتم میشه بزاری اینا را من بزارم ! قبول کرد از خدا خواسته !

همین که وارد اتاق شدم دیدم گلدون افتاد 😅 بازی شروع شد ، اوشون تشریف آوردن ، مثل اون آدم کنجکاوها یعنی تو کمد اینا چی هست ! یعنی چه آخه ! این چه رفتاری هست ! تو ذهن بعضی ها چی می گذره آخه ! دیگه گل ها که افتادن دیگه نمیشد ...

کمد را ریختم بیرون ! این چیه این قدر سنگینه ! توش چیه ؟

اونم ریختم بیرون ، واو 😅 این یه سطل مسی هست ! مثلا ۱۵ سال پیش ....اینو کی خریده بودم ! چرا اصلا به ماهیتش توجه نکردم ! سطلو از کجا دیده بودی آخه ! سطلو شستم و برقی و گذاشتمش جلوی دید ! اینو باید بدیم درستش کنند مسی براق بشه .

کمد مرتب شد 🙂

وبلاگ جا بده اینو بزارم آخر :

سلام بر تازه از راه رسیده ها ، مثلا منم تازه از راه رسیدم به خونه 🙂 قیافه هاشونو ، خسته و درب و داغون و گرما زده ! ولی خوب ....

موزها را ریختم تو میکسر ، + یه سیب + شیر ، جویسرو با سرعت شماره ۲ ، قشنگ روی شیر موز خامه بیوفته ! این شیرموزهای بیرون چیه میدن به آدم ! اگه موزش فیریزی باشه مزش میشه تلخ ! اگه موزش تازه باشه و صبر و قرار هم نداشته باشند مزه ی آب ....

یه دونه شیر موز درست و حسابی و جا افتاده ، از اینا پس از خستگی به به ! آی چسبید 🤩 ساعت ۵ ! کی ساعت شد ۵ !

موزیک آنلاین چی گوش کنیم با وبلاگ ، شماره یک ! اااا این چرا شماره ۲ را هم برداشته ! این با سئو هم دسته ! خوب چی داره ؟ پس چرا باز خوابه 😅 هی سئو این موزیکه صبح و ظهرها می خوابه ، شبا بیداره ! اینو صبا و ظهرا نیار بالا !

حالا چی کار کنیم ! جلد عروسک ؟😅 محبوریم جلد عروسکو از آخر پلی کنیم ! زیر نظر قوانین !

سلام به روز 😍🌹باید میگفتم سلام به شب ....😅

جنگ نامه

خبر رسیده بود که ماه صورتی را در آسمون ببینید ، چیزی که ما در آسمون دیدیم ماه به شکل همه ی روزهای قبل بود ، بازی با واژه ها ! ماه آبی ! این بار ماه صورتی ! اسم چنین پدیده ای از سنت برداشت توت فرنگی بومیان آمریکایی گرفته شده .

همه حواسشون به آسمون بود !

ولی آیا ماه برای ما خبری داشت ؟🌕

۲۲ خرداد شب ، همزمان با طلوع ماه ، نسیم می وزدید ، ما در حال خوردن آب میوه و بستنی بودیم ، همین طور که باد می وزید لیوان بستنی هم شروع می کرد به تکان خوردن ولی جالب بود که فقط به یک سمت ! سمت را دنبال کردم تا ببینم به کجا میرسه ، امتدادش رسید به عدد ۲۳ ! عدد ۲۳ می خواد چیو به ما بگه ؟

اون شب رو به ماه :

همه از تو یه ماه صورتی ساختند ولی پیامت چی بوده ؟

بازی ماه شروع شد و بازی توجه ی من !

ادامه دارد...

نکنه قراره زلزله بیاد ؟! کاش دست از سر خواب من بر میداشت ، این بار با چند نفر سر یه میز ایستاده بود ، جلوش تعداد زیادی برگه بود ، همین طور که برگه ها را ورق می زد ، گفت پرونده ی تو دست منه ! یه دونه از اینا بهش🥴 که چی مثلا ؟ توی دلم این دختره با اینا چی کار داره آخه ؟

همین طور که داشت برگ میزد ، یه لبخندی زد و گفت منم دلم میخواست میفهمیدمش و تو را ادامه میدم ! برگه ها را گذاشت کنار و گفت می خوام ببینم واقعیت داره ؟

اسمشو گذاشتم جودی ! چون که کارش اینه که پنجشنبه که بشه بیاد خواب منو بهم بزنه ، جودی چون فرانسویشم خوبه !

چرا من توی خواب یه دادیار ندارم که وقتی سروکله ی این دختره و گروهش پیدا میشه لااقل یه ذره کمک کنه ، نمیدونستم این بار قراره چه گلی بزنه به خواب ، از یه نفر خواستم مراقب خواب من باشه و یه نفر شد ما و گفت ، ما مراقب رویاها هستیم و اون شب من راحت خوابیدم انگاری دلم قرص بود واقعا ماها مراقب رویاها هستند . کلمات توی ذهنم می چرخیدند این بار به انگلیسی ! خطیشون کردم .

۲۳ شروع شد ، خوابم نمیبرد ، موزیک آنلاین که همیشه خوابش میبره را بیدار نگه داشتم ، صبح ها که میخوابی لااقل الان همراه باش و بیدار !

قفل شد روی موزیک ۵ صبح با هزارتا تکرار ! اگه یاسمن وبلاگ می نوشت نصف شبی بیدار میشد و می نوشت الانه که فضایی ها حمله کنن !

چیزی نیست ....نفس عمیق ! چیزی نیست ....! موزیک ۵ صبح ....موزیک ۵ صبح قفله ! این دوباره خوابش برده یعنی ؟!

۶ صبح : چی می شنوم ؟ من فقط دو سه ساعته که خوابم برده ! الان به یه خواب عمیق نیاز دارم ! پیام ِ ۵ و نیم صبح روی گوشی از دوستم ....

خدا به خیر کنه باز چی شده ؟ باز چه صبحی شروع شده ....

و

تیتر های خبری یکی پس از دیگری !

حواسم بود که تمام طرفین جنگ چه از جنگ ساده و حق به جانب حرف می زدند وقتی پای زندگی انسان ها وسط بود !

اگر واقعا در گوشه ای از دنیا زلزله ای رخ میداد و چند روز بعد تعداد آسیب دیده ها و کشته ها و خانه خراب ها مشخص میشد ، دنیا چه گونه همدردی و همدلی می کرد ؟! آیا تمام دنیا دلشان به درد نمی آمد ! آیا وقتی از کشته شدن حرف می زدند ، اشک از چشمانشان جاری میشد !

آیا وقتی زندگی های خراب شده از تلویزیون و خبرها دیده میشد ، دنیا از یه فاجعه ی انسانی حرف نمی زد ؟

پس چرا همه سکوت کردند ! چرا جنگ را عادی نشون دادین !

این یک فاجعه ی بسیار دردناک انسانی در زمانی بود که دنیا ارزش جان ها را میداند !

جنگ شروع شده بود ! تمام کابوس های چند ساله را در واقعیت میدیدی ! هر روز تعداد آسیب دیدگان بیشتر میشد ! موشک ها و هواپیمای جنگی آزادانه در آسمون طرفین جنگ پرواز می کردند ! بازی جذاب و هیجانی دولت ها مبنی بر نشان دادن قدرتشون شروع شده بود ! ترس در دل مردم بود ، اینکه نمیتونستی حدس بزنی قراره چه قدر دیگر ادامه داشته باشد ! شب ها نمیتونستی بخوابی به خاطر صداهای انفجار ! گاهی ۳ یا ۴ ساعت پشت سر هم باید صدای انفجار را میشنیدی ! آسمان به رگبار ممتد بود ! یکی از شب ها چند دقیقه خوابم برد که با صدای انفجار شدیدی از خواب پریدم ! هیچ کاری نمیشه کرد ، فقط نشستم و چند ثانیه بعد انفجار بعدی ! قلب از جایش از شدت ترس می خواست کنده بشه تا چند دقیقه دستم روی قلب بود ، پسر کوچولو را بغل کردم که چیزی نیست تموم شد !

لعنت به جنگ ! و دیگه خواب ِ ما خواب نبود ! وانمود می کردیم که قوی هستیم و با ترس ها می جنگیم ! مردم در کشور ما سال ها قبل جنگ ایران و عراق را تجربه کرده بودند و لعنت به ادامه دهندگان جنگ !

خبرها قشنگ نبودند ! مردم ، مردم هستند فرقی نمی کند در کجا زندگی کنند ! وسط ترس های جنگ ، عده ای دنبال تغییر رژیم بودند ! مردم داردند زندگیشونو از دست می دند ! جان خودشون و بچه هاشون جلوی چشماشون داره میره ! چیو عوض کنند ؟!

عده ای از داخل نیز حمله می کردند لعنت به حمله های آنها که ترس را دوچندان کرده بودند !

جنگ بدون دانش و مطالعه = فاجعه ی انسانی

وقتی از جنگ حرف میزنیم یعنی این تصاویر ! یعنی دقیقا بالای سر تو ، گاهی نزدیک تو ، موشک ، جت جنگی ، انفجار ، ویرانی !

هر روز جنگ پر از آسیب بود😔 واقعا اینها چگونه ۸ سال جنگیدند ؟! جنگ حتی یه روزشم اشتباهه !

کسی حواسش به بیمارهای بیمارستان نیست ! کسی حواسش به بچه ها نیست ! کسی حواسش به سال ها آسیب روانی پس از جنگ هم نیست !

روز شمار تاریخ جنگ و تیترهای خبری هر روز بدتر میشد در هر دو کشور !

بعضی آدما جون آدما را به خطر میندازن و بعضی جون دوباره میدن !

برنده اینا هستند ، رنگ قرمز نجات !

کم کم نمایش قدرت در آسمان کشورها دیده میشد ، عده ای عکس می گرفتند ! عده ای هنری عکس می گرفتند ! لبخند بر لبانشان می نشست که هنرنمایی است ، اما زمین نقاشی دیگری در پسش داشت :

این آسمون من بود با عبور موشک ها از بالای سرت و همزمانی تو و آسمون و موشک !

زمین ما

زمین اونا

اینجاها همه خسته شده بودند نه از قدرت که از دردهای انسانی !

تا اینکه نظر من به تصویری از تلویزیون جلب شد ! همین طور متعجب نگاهش می کردم چه قدر شبیه خواب من بود ، شبیه اون خواب ِ آرامش ! همونی که اون دختره دلش می خواست ببینه واقعیت داره یا نه ؟

همین طور که داشتم از تلویزیون این صحنه را میدیدم ( صحنه را شبیه سازی کردم ، خواب خیلی بالاتر و رنگی تر بود ) ، صفحه ی تلویزیون کنار رفت و تو داری دنیای واقعی را نگاه می کنی ، در حالیکه تلویزیون موشک ها و جنگ را به نمایش می گذاشت ، تو بدون تصویر تلویزیون هم جنگ را میدیدی !

و نمیدونم آیا فقط من این صحنه را از تلویزیون دیدم یا بقیه هم دیدن ؟ این تصویر را ....اینکه چطوری می خواد ادامه را ببینه ؟

این یک تصویر انسان بود ! ولی کدوم انسان ؟!

همون انسانی که ازش حرف زدند و پای تمدن را آوردند جلو ! تاریخ ما را یه جاهایی هم ننوشتند ! هزاران هزاران سال پیش پارسیان به دنیا تمدن و صلح هدیه داده بودند و همچنان هم خواهند داد و اگر قرار باشه کسی صلح را برای دنیا معنا کنه ، ایرانیان خواهند بود

از اینجا کم کم جنگ شد یک داستان ! یه داستان ولی واقعی !

افتخار ایرانی بودن ناگهان به هزاران سال پیش گره خورد ، زمان حالا قدرت شده بود

۷۰۰۰ عددی بود که ما را نه تنها که یک دنیا را به فکر فرو برده بود ! شیر تاریخ ما حق را به خودش داد ، جنگ باید تموم بشه ! داستان باید تموم بشه !

فراموش نکنید در روزهای سخت چه کسانی با ما همراه بودند و چه کسانی نه

و حرف های قشنگی شنیده شد ، همزمان ایران با ۳ قدرت جنگید

ادامه ....

سه شنبه💙

ما آنان که در روزهای اوج غم با ما بودند را هرگز فراموش نمی کنیم.🙂

بعد از ظهر دوشنبه

دوشنبه دلش خواسته بعد از ظهر را با دوشنبگی خاص خودش سپری کنه 🙂 من باید اینجا چند خط بنویسم ! ....گفتن که تشکر کردن 😅 قابلی نداشت ، وقتی کسی کارش درسته باید ازش تعریف کرد 😍

🌠سلامٌ عَلی
من یَعیشُ فی أعماقِ قُلوبنا
مِن دونَ أن یعرفوا

امروز یه کم فوتبال بازی کردیم با توپ واقعی فوتبال😀 اینکه می نویسم واقعی و هیجان میوفتم به خاطرش به این دلیله که من از دور به کار شما فوتبالی ها ، مربی ها ، مدرسین ، هرچی نگاه کردم و متاسفانه کودکی خودتون را دیدم که در ناخودآگاهتون بوده و متاسفانه تر بچه ها را یه مقداری عقده ای کردین ! چرا ؟ واقعا چرا ؟

امروز من به پسر کوچولو : توپتو دوست داری ؟ توپ واقعی فوتبالتو ؟😍 روی توپ نوشته 2023 ! یعنی فوتبالیست های حرفه ای ۲ سال پیش با این توپ بازی می کردند.

پسر کوچولو : با قلب و چشمای برقی ، واقعا ؟!🤩😍

من : واقعا 😍

پسر کوچولو : حتی نزاشتند یکبار تنهایی خودم گل بزنم .

چرا آخه ؟ چرا بچه ها را عقده ای میبرید بالا ؟ کارتون درست نبوده و نیست ، از خیلی بچه ها این حرف ها را شنیدم !

من به پسر کوچولو : یه لحظه دیدم ، توپتو بوس کردی ، درست دیدم

پسر کوچولو با خجالت : نه 🤩😚 فقط صورتمو بهش نزدیک کردم .

اجازه بدین بچه ها تک به تک توپ واقعی فوتبال را توی دستاشون لمس کنند اجازه بدین پاشون بارها به توپ تک به تک برسه ، مسابقه مهم نیست به زمین و آسمان مهم نیست ! بچه ها را عقده ای نکنید !

بعد از بازی ، شام چی باشه ؟

پسر کوچولو : اون غذا که توی گوشیت بود ، روش سیب زمینی داشت .

من : خیلی خوب ببینیم اینو درست کنیم😉

من : اگه درست کنم باید کامل بخوری ها

پسر کوچولو : نه من فقط سیب زمینی هاش منظورم بود ، مثل همین نازک

من : 😣😖 چرا دوباره گم میشه این 😅🥴 داشتم امیدوار میشدم به یه غذای جدید علاقه نشون داده که خوب مشخص شد منظورش فقط سیب زمینی سرخ کردش بوده😐

و اینکه به یه نتیجه ی دیگه ای هم رسیدم اگه پنیر پیتزا نایاب بشه ، بعضی ها اصلا دیگه نمیتونن غذا درست کنند ، آخه تموم غذا ها با پنیر پیتزا ؟!🙄

پنیر پیتزا 😎 رگ های قلب 😴 جور در نمیاد واقعا !

کشمکش

تا حالا در نبرد ۲ روز به لحاظ زمانی گیر نیافتاده بودم ! استراحت فکر می کنم کافیه و بهتره یه مقدار افکار را خطی کنم . دوشنبه که کاملا از کامل بیشتر دلش تنگ شده بود و سه شنبه هم چه کنم با اون همه کلمه که ننوشته شدند و هی دست میزاره رو نقطه ضعف من یعنی دلسوزی !

دیگه دلم سوخت و گفتم بزار من این چک سفید امضای دوشنبه را در جریان بندازم😅 ای کاش که دوشنبه هم میتونست نقاشی ای که من پس از خواب دیدم و کشیدمش را میدید ولی خوب احتمالا هنوز ذهن دوشنبه این قابلیتو نداره و در عوض ذهن سه شنبه نقاشی را برداشته و اینکه چک سفید امضا را چگونه در زمان و حتی زمان از دست رفته استفاده کند ....نمیدانم واقعا !

یه چیزی همیشه برای من سوال بوده و دلم میخواد به سوال خودم جواب بدم ! از چه کسی بپرسم ؟ از خودم !

اگر من در زمان واقعی جنگ باشد باز هم خواب جنگ می تواند ببیند ؟

یه کم ایراد بگیرم از تعبیر خواب گویان ! گفته بودند که خواب های جنگی که میبینی به دلیل شرایط زندگی خودت هست ! جوابشونو دادم و حالا دیگه نوبت منه که بهشون بگم که خواب ها عیننا اتفاق افتادند و تعبیرهاتون اشتباه بود !

اما رویا ! رویای عربی ! نمیدونم در زبان عربی بهش چی میگن ! رویای عربی درست بود و بهش تبریک میگم همه ی خواب هایی که را جمع کرده بودی را باز هم جمع کن و بگذار باقی بمانند ، ما همچنان در ۲ زمان زندگی می کنیم ! نمیتونیم ادعا کنیم تمام خواب ها عیننا درست هستند ولی میشه میانگین ها را کوه تجربه قبل از بودن در دنیای این زمان دانست . کار تو درست بوده رویا !

اما جواب سوال خودم !

یکی از قشنگ ترین خواب هایی دیدم که اوج آرامش بود ، دیدن یه هلی کوپتر قرمز بود ، در مورد این هلی کوپتر خیلی خوندم ، هم آمریکایی هست هم فرانسوی اما بیشتر و یا گویا ابتدا در فرانسه ساخته شده ، این هلی کوپتر هلی کوپتر نجات هست یا امداد ! اسم دقیقی ازش نمیدونم !

آخرین خوابی که در زمان واقعی جنگ دیدم این بود که در کنار کوه ها ، رشته کوه های ایران مردم با شادی و آرامش ایستاده بودند و پرواز و ساز و کار اون هلی کوپتر قرمز را تماشا می کردند ، نه جنگی بود و نه موشکی !

اینکه نه دولت ها و نه جنگ ها ، هیچ یک برنده ی جنگ نیستند ، که تنها نجات دهنده ها و به آرامش رسانده ها در تاریخ برنده هستند ، حتما که جنگ نامه را خواهم نوشت اما ما از یک تیم انسان دوست که مشخص هم نیست متعلق به کدام دیار و سرزمین هستند باید تشکر کنیم برای نجات تمام انسان ها ❣

تمام کسانی که به جای آفرینش ترس و قدرت ، آرامش می آفرینند و قطعا ما هم خواهیم ساخت این هلی کوپتر قرمز را که نشانه ی صلح است و تنها اوست که می تواند در جنگ پرواز کند و نجات دهنده باشد فرقی نمی کند از کدام سرزمین بلند شود و به کدام سرزمین برسد ، هدف او نجات انسان و آفرینش آرامش در تمام دنیاست .

بیا از خوبی ها بگیم

خوب یکشنبه ی تابستونی من 🤗🌳

دلم نیومد از خودم پذیرایی کنم و از شما ها نه !

از اونجایی که احساس کردم هیچکی انرژی نداره و امروز روز ویتامینه و خیلی هاتون از ویتامین های دارویی خوشتون نمیاد ، یه لیوان ویتامین تجویز شد ، فقط انگور هاشو نخورید چون که من عاشق اوناست😍

آب طالبی هم نصفشو خوردم ، فقط نصف باقی موند ، خودتون با خودتون کنار بیایید در نوشیدن !

و شما بله با شما هستم ، دشمن ِ عاشق بی ذوق ! چرا برنامه ی ما را بهم زدین ! ما تازه داشتیم خودمونو در روزها پیدا می کردیم که دوباره در زمان گم شدیم ! 😔

81 ماه زمان گرفتم برای استراحت از زمان ! ما ها خیلی خسته بودیم 😕 و 31 روز را جمع خواهیم کردیم تا به دنیا خوبی ، آرامش و صلح هدیه بدهیم و با آرامش استراحت کنیم و دنیا را با چشم همدیگر ببینیم.

8131

یه معمای دیگه از زمان حل شد برای باور خوبی ها و رسیدن به آرامش ها 💞

شلوغ خیلی شلوغ

نه تنها مغز من خیلی شلوغه که خونه هم خیلی شلوغ بود و دنیا هم بدتر ! اون قدر توی خونه راه رفتم که همه چیز مرتب بشه که پاهام درد گرفت ، یه کاپوچینو خوردم که از خستگی خوابم نبره و دوباره به راه رفتن ادامه داده ، وبلاگ همزمان منو کی می نویسی ؟🙄

سپس با یک آب طالبی از خویش پذیرایی کرده ، آشپزخونه را هم مرتب طور و از خستگی خیلی دوباره خسته ! شام چی باشه ؟

معلومه دیگه دوستدار ذهن ! خورشت کرفس🙂🥦

امروز اصلا احساسی مبنی بر نیکو بودن شنبه نداشتم و کاملا از اون شنبه های خیلی قبل بود 🥴

در چه زمانی هستیم ؟ نمیدونم چندم از تیر ؟ ولی شنبه و خوبیه تیر اینه که خوبه ! تند تند هم میگذره و خرداد هم که همه ی دنیا دیدند چه قدر روانی بود روزای آخرش کلا ....! اصلا آدم خردادو توصیف نکنه بهتره ! 😶

و ماه محرم به عربی که خیلی محترمه برای ما🏴

و جنگ نامه هم حتما مینویسه وبلاگ ، نمیدونم چه روزی ولی احتمالا به چهارشنبه بیشتر بیاد که بنویسه 🗓📝

🌲 🌳🍀و به تو خوش آمد میگم که اومدی تابستون انرژی بخش روزهای ما🌹🌻

نمیدونم چه اصراری داره که یه خسته نباشید هم بگم به ...

پس از روزهای سخت !

سراغی از ما نگیری نپرسی که چه حالیم ؟!

جنگ نامه ها را با دقت و با احساس و صادقانه در تاریخ ثبت کنید 📜