مثلا پنجشنبه

مثلا امروز پنجشنبه 🥴 اوشون نیستند ، یعنی معلوم نیست چرا نیست ؟ من که همه ی عدد ها را پیدا کردم ، تاییدشم گرفتم ، فقط مونده عدد ۳۸:۴۸ ، آخه من اینو چجوری حل کنم ؟😐 بیدار شدم ، خوبه یه مدته زیاد خواب نمیبینم ، خوب خوابیدم ، برق نبود ! حوصلم سر رفت ، خونه هم مرتب بود ، چی کار کنیم پس ؟ دوقولوی پنجشنبه اومده ، منم بازی کنم ، میگم تو چته ؟ چرا هی برای همه گم شدی ؟ 😂 آخه مگه میشه یه اسم باشه که همه گمش کرده باشند ! میگم حالا از چه رنگی خوشت میاد ؟ ما که آخر متوجه نشدیم پنجشنبه چه رنگیه ؟!

نشستیم بازی 😍 این بهترین بازی دوست داشتنی من در تمام دوران هست .

هی بازی را بهم ریخت 🥴 آخر متوجه شدم میخواسته رنگ هاشو نشون بده 🙂

میگم رنگ هات اینا هستند ؟ چند سالته تو ؟ یعنی .....😍 میگه چرا با بازی قهر کردی ؟ میگم بازی فعلا جریمه هست ، باید یاد بگیره ذهن خودشو از ذهن ِ دسته جمعی بکشه بیرون ، آخه آدم که با ۱۰۰ زبان حرف نمیزنه ، یه بارم میخواسته ذهنشو درست کنه ، میگه من هر چی برعکس گفتم با توام ! یعنی چه آخه ؟ هرچی بدو بیراه بوده ردیف کرده یعنی تو برعکسشو گوش کن 🤪

دوقولوی پنجشنبه می خنده 😅 والا ....ما با چه جمعی طرف هستیم ، انتظار دارند ذهن خوانی هم بکنیم ، نخواستیم اصلا !

میگم تو نمیتونی یه جوری تقلب برسونی حالا که سه شنبه نیست ، این ۳۸:۴۸ چی میتونه باشه ؟

میگه جایزه 😍

دوقولوی پنجشنبه هم دیوانه است ، معما انداخت توی معما ! یکی مثل خودش باید سر دربیاره AD9 چیه ؟ !

موزیک دومی را یادم باشه برای جاده بزارم😍

ولی کدوم جاده ؟ پاییزی ؟ زمستونی یا که بهاری یا تابستونی ؟

باید ببینم موزیک به کدوم جاده می یاد ؟!

رها مث ِ باد

🍂🍂🍂

به رنگ سبز و قرمز 🙂

اصلا متوجه نمیشم چرا دوقولوی پنجشنبه باید طرفدار چهارشنبه باشه ؟!🥴 مثلا یه روز من خواستم به روز اعتراض کنم و شلوغ باشه ، اومده روزو مرتب کرده ، دلیلشم اینه که از ظهر چهارشنبه به بعد ، میشه پنجشنبه 🥴 چه دلیل تراشی مجهولی زمانی ! بعید نیست که خودشو دعوت کرده باشه !

پسر کوچولو هم از عصر ۱۰۰ بار پرسیده الان یلداست ؟ میگم خیر ! میگه یعنی شب یلدا میشه ؟ دیدم نمیشه این طوری ! خونه مرتب شد ، مثلا میز یلدا را هم پسر کوچولو چیده ، همه ی اکسسوری های یلدا را ریخته توی شیرینی خوری😂 کاملا آماده ایم و به استقبال یلدا رفتیم !

احتمال اینکه سه شنبه زمانو به جلو برده باشه هست ، ازشم خبری نیست 🥳

به خواست ِ پنجشنبه ها ، پنجشنبه در زمان 🍎🍉🍬🍭🥜🎈🏘🧱🏭🏠🚩 پرچم سبز خیلی سبز هم .

آخرین روزهای پاییز

خوب چهارشنبه از چندم آذر ؟ آخرای پاییزه ، شروع شد ، اوضاع کشور ؟ نه ،خوب نیست ! سرما ؟ بدک نیست ، گرم هم نیست ، معتدل نیز ! آلودگی ؟ ادامه دارد ! دل خوش کننده ی آخر پاییز ؟ نزدیک است به شب ِ یلدا ! وضعیت بیماری های تحمیلی فصلی ؟ به لطف چند روز تعطیلی مدارس ناشی از آلودگی هوا و سرمای زیاد ، بعد از دو هفته ، احساس بهتری حس می شود .خونه ؟ خونه امروز شلوغ باشه ، امروز یه کم به خودم رسیدم ، حوصله ؟ با این اوضاع ها حوصله یه مقدار هم خوب باشه ، پریدی از افسردگی پاییز !

لباس ؟ این روزا نه که برق ها را قطع می کنند ، البته ۲ ساعت قطع می کنند ولی خونه هایی که سیستم گرمایشی برقی دارند ( بخاری ندارند) یه دفعه خونشون یخ میکنه ، نه تنها لباس گرم که پتو هم باید بپوشند🥴

قابل توجه ی بعضیا ! خونه هایی که در طبقات اول هستند و زیرشون پارکینگه با خونه هایی که در طبقات آخر هستند و بالاسرشون طبقه ای نیست ، به لحاظ دمایی برابرند ، نوع پوشش افراد در این طبقات با طبقات وسط و ما بین فرق خواهد کرد ، اینا همیشه باید کلی لباس بپوشند🥴 اینم از این ! یعنی اینکه در قضاوت ها به همه ی جهات و داده ها دقت شود .

غذا ؟ دیروز هوس قرمه سبزی کرده بودم ولی نظر سنجی برای پسر کوچولو گذاشتم که غذا قرمه سبزی باشه یا خوراک لوبیا و پسر کوچولو خوراک لوبیا را انتخاب کرد ، به لحاظ عقلانی هم خوراک لوبیا در سرما خوردگی بهتر از قرمه سبزی هست و امروز سلسله ی غذایی ایم کم آورده ! اون قدری که ما از اول مهر ( ما یعنی کودکان ابتدایی مدارس + خانواده ها) بیماری ها به ما تحمیل شد ، واقعا خسته شدیم ! ربطی هم به گروه خونی یا ایمنی نداره ! قابل توجه ی بعضیا ! نمیدانم که آیا فقط کشور ما این قدر فلک زده هست که تداوم بیماری به جان ما افتاده ! سرم ، نوروبیون ، ویتامین ها تاثیر ندارند ، ویتامین دی هم بی اثر بوده ! بنابراین عملا غذاهای سرخ کردنی از غذاها حذف میشند و فقط غذاهای سالم جایگزین می شوند ، آش ِ مریض ، دم نوش ها هم اثر ندارند و شاید آلرژی زایی هم بدتر می کنند !

به هر حال امروز من واقعا نمیداند شام چی باشه ؟ گزینه ی روی میز فسنجون وجوجه ی ماهیتابه ای یا فر هست !

من : فسنجون 😍 سرفه : 🥴

واقعا سرنوشت ما باید این باشه که مدام مریض باشیم ؟ بعد فقط کشور ما باید این همه دچار سرماخوردگی فجیع باشد ! بعد چرا بین بچه مدرسه ای ها میوفته؟ از نظر من این سرما خوردگی ها تحمیلی هست !

خیلی دلم میخواست امروز با نظم باشه ولی وقتی نظم درجای جای شهر و کشور چنین بهم ریخته است از روز چه انتظاری دارد ، در شلوغی به سر خواهیم برد به نشانه ی اعتراض از تمام خستگی ها !

دلم یه موزیک پاییزی می خواست ولی به دل ننشست ، یک دفعه یاد یکی از موزیک های قدیمی وبلاگ افتادم ، چه قدر این موزیک در زمان ِ خودش زیبا بوده و هنوزم هست 🙂

شنیده ام بی نقصی پروانه وار می رقصی

نمی آید مثل تو هیچ کسی در تقویم شمسی

🍂

بگردم +3 💙

سلام به روز ِ زیبای ِ سه شنبه😍💙 اگه سه شنبه ها نبودن ، هفته اصلا دوست داشتنی تر نمیشد ! گرچه که یکشنبه بهترین شروع کننده هست ولی سه شنبه هم بهترین ادامه دهنده ی روزهاست ! در مورد بقیه ی روزها قضاوت نمیکنم چون حس دوست داشتن برتر من غلبه می کند خواهی نخواهی!🤩 آبی کجاست ؟ حال ِ آبی که میدونم خوبه ، حال ِ صدای آبی هم امیدوارم خوب تر باشه💙 وبلاگ می خواست با من ِ ....کشور شروع کنه ، حق هم داره ، حالا من ِ وبلاگ را هم میاریم و میرم به استقبال ِ سه شنبه🤗

من ِ کمبود ِ منابع ِ یک کشور که معلوم نیست منابعش را چگونه به تاراج داده است ! من ِ کمبود آب ، برق ، گاز !

این را باید وبلاگ ببره به نوشته ی من ِ ....!

سه شنبه نیست انگاری ، یعنی هست ولی خوب مثل اینکه می خواد ساکت باشه و ببینه وبلاگ چی مینویسه 😍

کلمه دور گشتن هست ! وبلاگ یاد ِ خاطره افتاده بود سر ِ صبح ! میگه این روزها خیلی از آدم ها بهم میگن دورت بگردم ولی کی قشنگ میگه یا بدون ِ عادت کردن از تکرار های لفظ های زیبا ، دلی این کلمه ها را میگه ؟!

خاطره ی بانکی 😂 : من رفته بود بانک سال ها پیش ! بانک شلوغ پلوغ ! سیستم قطع ناشی از برق یا اینترنت ، اینترنت سیستمی گویا ! مردم آشفته ! بلاخره سیستم وصل شد ، مردم حوصله ی نشستن نداشتند همه ایستاده که کارشون بلاخره تموم بشه ، بازیچه نیست ۴ یا ۵ ساعت برای دو دقیقه کار بانکی توی بانک گیر بیوفتی ، ولی خوب ما تو کشورمون به دلیل همون سیستم داغون ، زیاد توی بانک ها ساعت ها گیر کرده ایم🥴 یه خانم ِ با تجربه اومد ، یه جوری کلافه تر از همه ، یکی از کارمندهای بانک هم بود از همه بداخلاق تر ! خانم پیره رفت جلوی اون کارمند نشست و پشت سر هم ردیف کرد :

عزیزم دورت بگردم فدات بشم ، بلند بلند ، پسرم ! 😂 دقیقا چند دقیقه قربون صدقه ی کارمند بانک رفت و کارش حل شد .

ما ها : 🙄🙄🙄 چی شد ؟!

حالا یکی دو ساله ، کاشف به عمل اومده این جامعه کلا کمبود محبت دارد و هر جا بخواهی کارت زودتر و بهتر راه بیوفته باید قربون صدقه ها را ردیف کنی ، نمیدانم آیا ضعف ِ دسته جمعی مردم یک جامعه چرا چنین به وجود آمده ، ولی خوب کم پیش می آید بگردم ، دورت بگردمی بشنوی که واقعا دلی باشه .

ولی خوب موزیک جادو می کند ، پرچم موزیک از فیلم و کتاب و بازی پیشی گرفته است 😍 و میشه با موزیک برای مردم ِ به شدت دچار کمبود توجه ها ! تاکید ! توجه ها ، کاری کرد تا حالشان را بهتر کرد .

پشت ِ صحنه ی وبلاگ هم بگردم بگردم بگردم با ۳ تکرار در حال پخش می باشد ....که اگه زندگی صد دفعه تکرار بشه ، دوباره دوباره دوباره خودت

💙💞

مثلا دوشنبه 🥴

به روز این طوریم🥴 با خودت تکرار کن من خونسردم خونسردم خونسرد ، د ِ شو هم بکش🥴 چایی با خرما خوردم و دارم در این پاییز از زندگی به دل ِ ترانه ی هیچ کسی میزنم و دقیقا مشخص نیست هیچکی یا تو با هیچ کسی یکی اند ! از شاعرهای ترانه ها می خوام اگه قافیه کم آوردند بین هیچکی و هیچ کسی و تو تفاوت قائل بشند🥴

نمیشه که یه آرزو هم هیچکی را تو قلبش جا بده هم تو را 😅 این آرزو اشتباهه🙃

روز ِ خوشحال

سلام به روز آفتابی و یخی مطلوب 🙂 اون قدر ها هم سرد نیست که میگن ولی خوب 🙂 چی شده امروز ؟ خداروشکر همه خوشحالند🤩 سه شنبه یه جوری کرد نزدیک بود باورم بشه سه شنبه است ، ببینم امروز یه روز خاصه ؟ جشن ِ استقلالی ، عید پاکی چیزی ؟ تاریخ که ۵- ۵ هست 😅تاریخ مساوی هست ، 15 Dec و ۲۵ آذر . سه شنبه چی فهمیده از تاریخ ؟! آدم میمونه . بعد چه جوری میشه به آدم یه روزو تبریک بگن که اصلا نمیدونه چیه و یا اصلا برای خودش نیست . به هر حال مبارکه😁

به سه شنبه میگم در خاطرات من سرک نکش ، به یکشنبه هم این قدر حسودی نکن ! حالا یه نفر دلش خواسته روز ِ مهم خودشون را به یه نفر دیگه که اصلا ربط نداره به اون روز تبریک بگه ، چی میشه !

سر را به حالت ِ از دست ِ سه شنبه با لبخند تکان دادن 😏 یه خاطره ی مبهمی دارم ولی خوب زیاد یادم نمیاد .به هر حال هر مناسبتی که بوده و هست و یا خواهد بود مبارک باشه🥳

معما

اگه توی مدار ۲۱ آذرها باشیم و وبلاگ نوشته ی زیادی ازش نداشته باشه ، توی یکی از چند ۲۱ آذر باقی مانده ، تاریخ عجیب و غریب را ثبت کرده ، بنابراین میتونم نتیجه بگیرم که پر رنگ شدن حدس ِ من توسط دوشنبه ، درسته 🤩

فقط میمونه آخرین حدس تا معمای سه شنبه کامل بشه🙂

حل شدن بیشتر معما⛄

ساعت الان ۱۴ و ۵۴ دقیقه ی روز ۴ شنبه است ، به لحاظ ذهنی به اندازه ی ۴تا شنبه با خودش سنگینی داشت تا این لحظه البته ، سه شنبه بیدار شده😅 آبی را هم بیدار کرده ، میگم چی کار با آبی داری ، بزار بخوابه ، من که امروز عصبی ام😐 میگه همش تقصیر آبی بود ، اگه ذهنشو درست می کرد ، زودتر میفهمیدیم بازی با کاری یه تیم شدند !

صبر کن ببینم ربطی به معما داره ؟ من که بیشتر معما را حل کردم ، دوشنبه هم کمک کرده یکی از احتمالات حدس های منو برده به حدس ( بلاخره ۲ تا ذهن بهتر فکر می کنند)

پس چی ؟😕 آدمای اشتباه ؟ چی ؟ چی شدن؟

وسط ِ حرف زدن یهو شوخیش گل میکنه 😅

به من چه ! برو از خودش بپرس ! نمیری ؟ نه ؟

خیلی خوب ! سه شنبه میگه ، واسه چی بازی ساعت های منو برداشته ؟ هر دو رنگش واسه من بوده .

واسه چی برداشته ؟ لابد چون تو خودکارشو برداشتی .

حالا چی بقیشو بگو ؟ آدمای اشتباه چی شدند ؟

عجب !🙂 احتمالا بازی آینده نگری کرده ولی خوب این احتمال را نداده که آینده ی آدمایی که کارشون به کار ِ آدمای اشتباه میوفته ، خراب میشه.

منظور سه شنبه اینه که بازی و کاری ، آدمای اشتباه را در جایی که برای آنها نیست مشغول به کار کردند ، بازی استعدادی را حدس زده و کاری ، کار را ایجاد کرده ولی آیا ( هی این مال ِ منه😅) آینده ی آدم هایی که ذهنشون باید زیر دست ِ ذهن جای اشتباه آنها باشه ، به خوبی تشکیل میشه ؟ مسیر ها را اشتباه کردین !

من که سر در نیووردم چی میگه ، ولی نمیدانم که آیا ، شاید درست می گوید ، خیلی از آدمای اشتباه از سر دلسوزی یا هرچی در جایگاه های اشتباه قرار گرفتند و مسیرها را اشتباه کردند .

ساعت الان ۱۵ و ۴ دقیقه ی بعد از ظهر چهارشنبه است .

دوست ندارم بگم پاییز ، پس زمستون

امروز مدرسه ها به دلیل داغونی متداوم هوا تعطیله 🌏

آبی هایمان کجاست ؟

هوا ، هوای سه شنبه است ؟ چرا آبی ها را از ما گرفتید ؟ واقعا چرا ؟ چرا بچه هاتونو ( میگم تون ) چون این بچه هایی که مریضشون کردین ، سرمایه هاتون هستند ! پاتونو انداختید روی پاتون که بچه بیارید ؟ اون وقت آینده ی این بچه ها چیه ؟ اقتصاد مریض داغون در دل آلوده ترین هوای منطقه ! چه کردین با سرمایه هاتون ! ماها که داغون شدیم از مریضی ، بچه هامونو هم داغون تر کردین ! چرا توی این هوای آلوده که کل دنیا ازش خبر داره ، نتونستید تصمیم بگیرید مدارس تعطیل بشه یا نه ! بچه ها را فرستادید مدرسه ! بدا به حال ِ کشوری که بچه هایش در تله ی تصمیم گیری های اشتباه افتادند ! دفاع نمیکنم از کشورم مخصوصا امروز که ظلم صورت گرفته است .

سه شنبه از رنگ آبی گذشت و سبز را به من هدیه داد و گفت گرچه تو و توهای نوعی در 3F هستید ، اما ما میبینیم و می شنویم و ثبت شده ها را ذره به ذره می خوانیم .

حال ِ بد مردمان از سرما خوردگی های مداوم ، از آلودگی ها ، از خستگی ها از اقتصاد ِ داغون در ۱۴۰۳ و قبل و قبل تر😔

نبینم دیگه جایی کسی از مشکل حجاب حرف بزنه ! مشکل این مردمان حجاب نیست مخصوصا در زمستان ! مشکل آسیب هاست .آسیب های تحمیل شده !!!!

شاید سه شنبه😔

چی به یادتون مونده

یکشنبه طبق ِ روال یکشنبه های پیش شروع شده ، اگه همین الان ازتون بپرسند از یکشنبه هاتون چی به یادتون مونده ؟ چی میگین ؟ اصلا چیزی برای گفتن دارید ؟ اصلا چیزی یادتون مونده ؟

حالا یادتون بِشه یادمون چی ؟! حقیقت ِ روزها همینه ، شاید اگر به روزهای گذشته برگردیم چیز خاصی یادمون نمونده باشه ولی اگه روزها با هم باشند ، ممکنه یه روزی چیزی یادش بیاد و همه + مون یاد مون بیفته .

یکشنبه کارهای خونه را انجام داده ، حواسم هست که پشت ِ سر کارهای خونه چه چیزهایی که نمیگید ! نه واقعا کنایه ی دیگه ای بود نزنید !خوب میگذریم ، چون حتی در حالت کنایه گفتن هم در تناقضید یهو میشد یه آدم ِ دیگه یه ذهن ِ متفاوت و خوب این الماس وجودتون هنوز میدرخشه .

یکشنبه میگه چی شده ؟😐 میگم احساس میکنم دارم خفه میشم ، این چه حال ِ بدی هست که ما در زمان ِ حال داریم ، مدرسه های کوچک تر ها هنوز تعطیله ! هوا که خوب نیست ! راه ِ حلی یا ارائه نشده یا بی تاثیر یا در جریان ِ اهمیت ندارد هستیم !

یه کم با یکشنبه حرف زدیم ، میخنده و میگه حالا سه شنبه کجاست ؟ خبری ازش نیست ! وقتی بیاد واقعا روزهامون شادتره 🙂 میگم فعلا باهاش حرف نمیزنم ، زده لیوانمو خراب کرده !

آخه آدم بخواد به کسی چیزی را بفهمونه ، میزنه لیوانشو خراب میکنه !

یکشنبه اومده ماجرا را دیده و میگه خوب اثر هنری گذاشته .

من : بله 🥴 به نظرت خیلی هندسی نیست ؟!

یکشنبه لبخند میزنه به دیوانه بازی سه شنبه ! 🙂

حس ِ خوب در دل حس ِ خستگی 🍂

ناهار امروز لوبیا پلو ، به نظرم همون استانبولی بهتره ، فقط استانبولیش یخ زده بود 😏 پسر کوچولو : سوپ !

سوال : وقتی بچه سرماخوردگی داره هر غذایی را هم نمیخوره چه گزینه هایی روی میز داریم ؟

زیبایی : در حد اعتدلال ، یکشنبه پیشنهادش لباس گل گلی بود ( از یکشنبه چنین پیشنهادی عجیب بود 😅) پیشنهاد ِ من لباس خطی

سه شنبه هم میدونه که امروز به حرفاش گوش نمیدم ، لیوانمو چی کار کنم آخه ! هر بار میام آب بخورم باید شاهکار هنری ایشون را تماشا کنم🥴

جریان

تا این لحظه اصلا انرژی نداشتم ، ولی خوب گویا حتی ساعت ها نه تنها که بلکه لحظه ها هم متغیرند ! هوا دنباله ی داغونی روزهای قبل بود ، نه اینکه یک دفعه هوا فوق ِ ناسالم شده که اینکه تصمیم گرفته شده مدرسه های کوچک تر ها تعطیل شوند ، بقیه ی مردم هم که آدم نیستند ! البته یه جورایی هم نیستند چون میزنن بیرون و سفر ! این یه تناقض نافرمانی از دوست داشتن و اهمیت دادن به سلامت ِ خویش در کشور من هست که حل نشده است !

من به یکشنبه :😍

یکشنبه : شنبه را بیرون کنم ، هواشم که فوق ِ آلوده .

یکشنبه : برای اقتصادتون که کاری نکردین ، بدترشم کردین لااقل هواتونو درست کنید .

من : 🥴

یکشنبه : اونا چی بودن خوندی ؟

من : چه بدونم ، سه شنبه توی تاریخ گم شده ، نه تنها تاریخ ایران را از ۵۰۰۰ سال قبل مجبور کرده بخونم که تاریخ ِ مصر را ، حتی تاریخ ِ یونان را🥴 هر کجای تاریخ را میخونی ، نیست که نیست 😐

خونه در جریان ِ خودشه ! سرما خوردگی و درد در جریان ِ همتراز لحظه ها ! چند ستاره با رنگ های مختلف در آسمان شب هستند ، کمی درخشان تا خیلی درخشان ( از شب های قبل ) ماه به تمام ِ کوچه ها سر زده است.

هوا سرد است و لباس های گرم را باید یکی یکی پوشید ، غذاهای گرم ( سوپ و آش ) مرهم برای گلوهای زخمی ناشی از آلودگی شدید هوا ، شیر و آب میوه برای تسکین ! آب ِ سیب بهترین آب میوه است از نظرِ ِ من در سرما خوردگی ها !

هوا ، هوای پاییزی نیست که بیشتر زمستان است ، شب ها سکوت دارد و طولانی ، گاهی حس میکنی نخوابیده به خواب رفته ای .

موزیک در جریان ِ لحظه ها با نت های سرد 🙂

امروز که گذشت ولی اما فردا یکشنبه 💞

در مورد غذا

ادامه ی چهارشنبه داره جالب میشه 🙂

سه شنبه : چرا ناراحتی ؟

من : ناراحت نیستم خستم.

سه شنبه : تو سنگی😏

من : پس تو هم کاغذی

سه شنبه : ادواردو هم قیچیه

من : باز کجا رفتی ؟ باز چیو بررسی کردی ، ادواردو کیه ؟🥴

سه شنبه : شماها میگید .

من : خیلی خوب ، بذار به کارمون برسیم .

سه شنبه : حرف حرف حرف

من : خوب الان چهارشنبه اعتراض میکنه چرا اومدی تو روز من

من مشغول ِ درست کردن غذا ، ناهار ِ امروز چیه ؟ کتلت

کلا خونه ی ما یا غذاهای مسلسلی داره یا کتلت 😅 علتشم اینه که یه هفته در میون پسر کوچولو سرما خوردگی داره ، غذای سرخ کردنی نمیتونه بخوره ، آلرژی هم میشه ، در نتیجه توی هفته ای که خوبه غذای مورد علاقه اش درست میشه .

بعد اون وقت ببینم شماها که اون همه غذای سرخ کردنی رنگ وا رنگ درست می کنید چند تا قاشق روغن استفاده می کنید ؟ به جز فری ها !

اون وقت الان سالمید ؟

سه شنبه : نظرت چیه از این به بعد به جای من فکر میکنم یا نظر من اینه یا به نظر ِ من بگیم من نمیدانم که آیا ....

من : خوشم اومد 🤩

خوب ، لحظاتی بعد :

من : این چیه ؟

سه شنبه : شرکت مادر

من : مادر کیه ؟

سه شنبه :😅

من : این کلماتو چه جوری پیدا می کنی ؟ نه واقعا این Schwan را از کجا پیدا کردی ، مثلا من ِ طفلک هم باید بشینم معمای بعدشو حل کنم .

شماره ی یک : تقلبه ؟

شماره ی دو : غذاهاشون خوبه یا کارشون جالب بوده

شماره ی سه : لوگوشون جالبه ؟

شماره ی بعدی را هم اصلا گوش نمیده ، سه تا بیشتر اجازه نمیده😅

سه شنبه : چرا از من نپرسیدی ناهار چی باشه ؟

من : من نمیدانم که آیا باید می پرسیدندی از شما ؟🥴

سه شنبه : پیتزا + پای سیب خانم اسمیت

من : 🤩🤩🤩🤩🤦‍♀️

بنابراین یادم باشه یه سه شنبه هم آش ِ کشک را درست کنم و نمیدانم که آیا کدوم سه شنبه پیتزا و پای سیب را درست کنم .

من هنوز متحیرم که شرکت ِ مادر را از کجا شناخته ؟ بعد اون وقت پیتزاهاشون چه مزه ای بوده که خوشش اومده ، حالا پای سیب همیشه خوشمزست ولی پیتزا نمیدانم که آیا ....🤔

احتمالات ِ گمشده در صفحات🙂

چهارشنبه هم خوب گوش کنه🙂 بوی خواب میاد ؟😅 توی ذهن ِ سر صبح چهارشنبه احتمال افتاده ، احتمالش درسته 😏 اول از همه به من تبریک بگید ، چون توی خواب ، ۵ تا تیک سبز از استاد گرفتم 🥳 سوار ِ یه ماشین بودیم شبیه صندلی های مترو ، خیلی عریض تر ، صندلی ها پشت سر هم در یک ردیف و یک ردیف روبرو ، یه استاد ِ بامزه قد نسبتا متوسط ، نه چاق نه لاغر ، موی زیادی جلوی سر نداشت ، صورت گرد ، جلو ایستاده بود و یکی یکی اومد بالای سرِ ِ ما ، دوست داشت برگه های ما را برگ بزنه که چیا بهمون درس داده در گذشته ( گذشته چون زمانی که حس میشد فاصله ی محسوسی داشت ) ، شروع به صحبت کرد و بعد یه مثال ِ عجیب زد ! کنسرو آلبالو را میشه با کنسرو ماهی قاطی کرد ؟ بلافاصله گفت به لحاظ ِ شنیداری چی ؟ من توی فکر رفتم ، منظورش از شنیداری چیه ؟ توضیح داد که شما در حال ِ شنیدن هستید ، در لحظه ای که می شنوید چنین چیزی را، بو را حس می کنید و بو در ذهن شما عامل نفی میشه ، چون حتی اگر بشه هم ، عامل بو ، خط میکشه روی پذیرش این فرضیه ! کم کم راه افتاد به دیدن نوشته ها ، دفترِ منو برگ زد ، دفتر ِ همه مرتب و منظم و حاصل ِ نوشتار ِ شنیده شده از استاد ، دفتر ِ من تا یه جایی منظم و حاصل همون نوشتار ، از یه جایی سکوت ، بعضی برگ ها عیننا صاف نبودند ، بعضی ها نوشته های دیگه ، قاطی و پاتی نوشته ، خط ، همه چیز کلا😅 یه حس ِ بدی به دفتر پیدا کردم و به استاد گفتم ، این دفتر ِ اصلی نیست ، اینا را بعدا منظم داخل دفتر اصلی می نویسم ( توی خواب داشتم توجیه تراشی می کردم 🥴) همه هم منظم و مرتب ، فقط دفتر ِ من این شکلی بود ، چند تا برگ زد و رفت جلو ، حرف های خودشو رد میشد ، رسید به یکی از صفحات ، جمله های آخر را توقف کرد و ۵ تا تیک سبز بزرگ زیرشون گذاشت ، بعد شروع کرد هر کدوم از تیک های سبز را با یک خط وصل کننده به جملات بالاتر رسوند و گفت این ها خیلی درستند ، چشمام متمرکز تر به نوشته ها رفت ، حس ِ عجیبی بود خیلی عجیب ، وسط ِ یه گروه نظم ، به چی توجهش از نوشته ها جلب شده بود ، همه با تعجب به دفتر ِ قاطی و پاتی نگاه می کردند و دلشون میخواست بدونند این چه نوشته ای بوده که به دل ِ ذهن ِ فوق مرتب استاد نشسته هست . بعد از توجیه تراشی من ، استاد گفت ، اینها خیلی خوبن ، اینها درستند .

ساعت ِ گوشی زنگ زد و خندم گرفت ، چون ساعت دقیقا با اتمام خواب زنگ خورد ، نه دیرتر نه زودتر 🙂

اوضاع هوا : کمی نا تمیز ، تقریبا سرد ، آبی ، آفتابی ، دایره ای

خونه : تقریبا مرتب ، اصولی و دقیق مرتب ؟ نه خوب

ظرف ها : شسته شدند ، چند تا لیوان باقی مانده با سینی

چای : چایی را دم کرد ، چایی یه عطر ِ اشباع داره برای خنثی کردنش ، بهار نارنج و گل محمدی اضافه کردم تا طبق قوانین فیزیک مثبت در مثبت باز هم مثبت شود.

گاز : یه کوچولو تمیز نیست.

وبلاگ : موفقیتشو دوست داشتم🤩

خواندن ِ زبان ِ آلمانی با سه شنبه : هیچ وقت فکر نمی کردم حتی رغبت کنم چندتا کلمه آلمانی را با لبخند در ذهن داشته باشم چه برسد به جملات!

یادآوری : همیشه یه چیزهایی یه کارهایی هست که به وبلاگ یادآوری کنم که یادت نره ولی خوب یادش میره و یادم میره 🙃

موزیک : در جریان ِ لحظه هاست ، ما در موزیک 🤩 خدا میدونه ما کوتاهی نکردیم عزیزم

گل ها :نگران نباش عزیزم همه ی کارها غلط نیست ! من به گل ها آب میدم

۴ شنبه از ۱۴ آذر ، مثلا زمان هم ۴ بود زیباتر میشد

🍂🍂🍂

راضی ام

از ۱۳ آذر های زندگی ام راضی ام ، ۹۹ ، ۰۰ ، ۰۱ ، ۰۲ ، ۰۳🙂

تعطیلات🙂

?Wann sind die fotos fertig

🙂

?Wie heiBt dieser ort

?Innestadt

Ich möchte

?einen tisch für 4 oersonen reservieren lassen

صبر کن ببینم ، من نمیام😅 ۴ نفر واسه چی باید سر ِ میز ِ ما باشند ؟

خوب قابل ِ قبوله ! به نظر ِ منم میزهای ۲ نفره خیلی کوچکند برای ۲ نفر برای یه نفر خوبن .

انتظار داره من غر ها و سوال هامو هم به آلمانی بگم🥴

Am fenster / in der nichtranchereckr

🙂

?Wer hat das bild gemalt

چی بهش میگن به آلمانی ؟ ماهی پرنده 😅

Römerberg

Historiches museum ,Frankfurt

St.Bartholomäus

Moselle und rhein

اینجا را قبلا دیده بودم ! این فعل را هم به من یاد نداده ، همه ی زمان ها را ما حال استفاده می کنیم ، چون وضعیت ِ آلمانی هر دو بد است😅

Park , پاییزی nizza را😍

Alter oper

Angewandte kunst museum

Und

ر 😅 my zeil , rolltreppe

?Grfällt es ihnen hier

Ja, mir gifällt es sehr gut 😍

مثلا منظورش این بوده که خوش گذشته ؟🙂

Die landschaft gefällt mir sehr🤩

منم مثل خودش جواب میدم با زمان ِ حال ِ در گذشته🥴

کیا توی سفر اومده بودند میز ِ کناری جهت کنجکاوی ، اینا 😅 البته راهنمایی هم کردند که گم نشیم 🙂

🍂🍂🍂

اون قدر سه شنبه هیجان زده از سفر شد که یادمون رفت مهمترین دیدنی سفر را بزاریم رو دیوارِ بلاگفا 🙂

گوته شاعر هم با لبخند و مهربانی در را به روی ما گشود :

هنوز موهبت‌های بسیاری وجود دارد، لذت‌های بسیاری هنوز باقی است. با این حال، بزرگترین سعادت در زندگی، و غنی ترین جایزه ای که می یابیم، یک ذهن خوب و راضی است. مشاور مبارک.

احتمالا گوته یه جورایی به ما تقلب رسونده ، سه شنبه میگه این ذهن ِ خوب و راضی را چند روز پیش ما ننوشتیم ازش ؟😍

و اینکه میگه چه قدر خوبه توی دنیا ، خونه ای از شعر باقی مانده و میدرخشه💙

Was für ein herrlicher aTag🙂

!Guten morgen

🙂Ich möchte ein kleines geschenk für Dienstag

Ich sprech kaum Deutsch ,konnten sie bitte langsamern sprechen

?Haben sie die gleichen in blau

.Ich verstche ,vielen Dank, ich nehme es

🍂🍂🍂

Sonntag

مثلا شنبه

به کشف ِ جدیدی از درد رسیده ام ، درد ِ معلق ! فکر کردم تعطیلات تمام شده است و دست از آلمانی حرف زدن بر میدارد ، گویا این بار مرا برده است به تعطیلات و من باید آلمانی جواب دهم 🥴

Warum lachen sie?

🍂

تماشا

پنجشنبه شروع شده بود ، ساعت فکر کرده بوده طبق زمان ِ تنظیمش منو بیدار میکنه ، ولی چند دقیقه زودتر بیدار شدم یعنی ۶ و ۲۴ دقیقه ، چرا هوا یخی شده ؟ به تماشای هوای یخی رفتم ، منظره را ببین 😍 ابرهای تیره مثل کوه ها مثل ِ قله ی کوه ها دست به دست ِ همدیگر داده بودند ، ماه ِ کوچک ِ طلایی از پشت کوه های ابر طلوع کرده بود به شروع ِ صبح ، رنگ های خورشید با تیرگی آن طرف ِ کوه های ابر نشسته بودند.به زیبایی صبح لبخند زدم و دوباره خوابیدم.

امروز فرانتی خوانی ، چون دوشنبه نتونسته فرانتی بخوانی 🙂

ولی کدوم فرانتی؟😏

........

این احتمال بود که سه شنبه در مورد ِ انتخاب ِ فرانتی خوانی نظر بده🙂

سه شنبه به من : زود باش

من به سه شنبه : چیه ، من اصلا می خوام تنهایی فرانتی بخونم.

سه شنبه : ۵ شنبه منتظره ، 7 هم منتظره ( جمعه را میگه ؟ 😅 نمیدونیم ۷ شنبه کیه ؟ حالا ! ) میگم خوب برن بخونن ، منم میام ، میگه یکشنبه را یادت رفت ، شما و شما ، عجب : حتما باید یک را اینجوری به آدم متوجه کنی😏 🥴

۸ تا نویسنده ، علاقه به عدد ۸ داره😅

به خواننده ی ۸ هم باید سلام کنیم😍 سلام ایکسل 🙂

و باید به آبی ها هم سلام بدیم 🙂

هر روز صبح، بدن شما سیگنال شروع یک روز جدید را می دهد. هر حرکت، هر نبض قلب شما و هر فکر ذهن شما نشان دهنده سلامت شماست.

رنگش شبیه آبی ها نشد ، ولی خوب 🙂 به نظر ِ فرانتی هر فکر ِ ذهن شما نشانه ی سلامت شماست ، نظر ِ روزهای یک ، سه و پنج هم همین بوده ، هفت هم هنوز مشخص نیست ولی خوب🙂

پنجره ی فرانتی زیباست 🙂

سه شنبه ، اشاره به شما بازی یکشنبه میکنه 😅 you ، ما را دیوانه کرد !

آخر ما متوجه نشدیم you زبان ها ، کی منظورشون با تُ هست کی شما !

درس خوندن تموم شد 🙂 نمیدونم چرا آخر ِ درس ، مسعود جهانی هم اومد ! لابد گروه ِ تنظیم هم درس میخونند ! اصلا همه باید از اول عصب شناسی بخونند 😍

از رنگ ِ آبی ، از آپلود ِ عکس ، از پسر کوچولو که برای خودش یه درس ِ دیگه از عصب شناسی خوند و مشق هاشم نوشت ، از وبلاگ که در ۲ کلاس ِ درس حضور داشت و از خود های روز ، چیزی به اسم ِ یک دنیا ممنونم🌺🙂

پ.ن : در زبان ِ فارسی وقتی بخواهند تشکر را بی اندازه کنند ، می گوینو یک دنیا ممنونیم😍

هدیه ی کلاسیک سه شنبه😍

دارم فکر میکنم😅 یه مدته حرفای من با حرفای سه شنبه متلاقی میشه 🙂 نمیزاره که 🥴 بهش میگم در یه زمانی از روزهای قبل ، یه چیزی بگو دلم باز بشه ، میگه مگه دلت گرفته ؟ میگه درخت ِ دوستی ! میگم چه جور درختی هست ؟ میگه یه درخت پیدا می کنیم و اسمشو میزاریم درخت ِ دوستی 😍 میگم منظورت همون درخته که ماه هم داره ، میگه باید سنشو بدونی و بقیه ی توضیحات ، چه تصور ِ زیباسازی بی نظیری ، بعد از شنیدن ِ حس ها میگه ، پای حرف ها و تجربه هاش تا آخر دنیا می خوام بشینم 😍 صبح شده ، شیرینی من کو ؟

خواب ِ یه شیرینی خاص دیدم ، شبیه باقلوای مثلثی بود ، اما بزرگ تر ، نرم تر ، با لایه های بیشتر و خیلی خیلی کم شیرین ، بیشتر شبیه مزه ی نون بود ، یه مقداری روغنی یا کره ، روی شیرینی یه مزه ی خاص بود ، رنگشم فرق می کرد ، یه کم ازش مزه کردم و خیلی مزه ی جدید و خوشمزه ای بود که از خواب بیدار شدم 😕 خوب اینم از سوغاتی من 🙂

چی برای سه شنبه پیدا کردم ؟ میگه چی ؟ میگم باید غافل گیر بشی .ساعت ۸ صبح ، قبلش زیبایی های اول صبح را دیدیم ، به آسمون به آبی ها و ابرها خوب نگاه کردیم ، خونه این طوری 🙃 من : 🤦‍♀️ خونه ی ما از یه ساعتی از شب یه جوری شلوغ و بهم ریخته میشه که زمانشم بهم میخوره و هیچ کس حوصله ی مرتب سازی و نظم دهی به شلوغی را نداره ، هر چند هیچ کس در اون زمان هم حوصله داشته باشه لابد فقط منم🥴 بنابراین خواب شروع میشه و میرسیم به صبح و سلام خونه ی شلوغ🥴 به نظرت چه قدر طول میکشه تا خونه مرتب بشه ؟

حواست هست من از جنگ برگشتم ، در حد ِ توان ِ من بگو ، میگه ۲ ساعت ! من : ۲ ساعت چیه ؟ ذهن ِ من بعد از ۲۰ تا ۲۵ دقیقه خسته میشه ، باید از اون تکنینکه استفاده کنه ، ظرف ها شسته میشند ، ظرف های اضافی جمع میشند ، اینجا کنار سینک شلوغه ، جمع و جور بشه ، اینا هم شسته بشند ، کی آخه تمیز کننده ی شیر آلات و حمام را میزنه به میز ها ؟😅 من به سه شنبه : معلومه ، شوهری 😅 کار ِ من نیست .

سه شنبه : این میزو باید کلا شست . من : دقیقا فقط این طوری تمیز میشه . اینجا باید یه نکته بزاریم : * تمیز کننده ی چند منظوره با تمیز کننده ی شیرآلات و حمام فرق داره .

خوب یخچال چرا نامنظمه ؟ نمیدونم یخچال چرا هی خودشو بهم میریزه ! تو هم از کلمه ی کار آفرین بدت میاد ؟😅 یخچالو کار آفرینی کردند از یه سالی که اگه اونا میتونند قطعه ها را سر هم کنند پس ما هم میتونیم ، اصلا ما کارآفرینیم😅 گند زدند تو یخچال ! تو تکنولوژی برتر ! سپاس و تقدیرات ِ ما البته برعکس هر چند وقت یکبار نصیبشون میشه ، تو کل ایران هم کار آفرینی کنند نمیتونند متوجه بشند اونا چه قطعه ای را بعدا اضافه کردند که یخچال ها عیبشون بر طرف شد ! یاد ِ چی افتادم ؟ یاد ِ کارآفرین اون سال ها ، رفته بوده هلند و آخرین تکنولوژی تولید ِ ......را چند ماه یاد گرفته بود ، بعد با افتخار برگشته بود و با سرمایه ( سرمایه ی کارآفرین ها از کجا میاد ؟ از امضا😅) یه عده ای دور هم جمع میشند و اولین .....مجهز به سیستم اروپایی در کشور میزنند ، همه ی اینا را خودش با زبان ِ خودش تعریف می کرد ، سه شنبه میخنده آخرشو خونده😅 خلاصه اینا اشتراکشون با هلندی ها تموم میشه ، چون هلندی ها مثلا چند ماه یکبار کارشناسشونو میفرستادند برای بررسی دستگاه ها ! میگند خودمون بلد شدیم ، ما کارآفرینیم با هوشیم ، امضا هم که داریم .ادامه میدند ، یه قطعه توی دستگاه خراب میشه ، اینا با هلندی ها تماس میگیرند و هلندی ها کارشناس نمیفرستند ، چرا ؟ چون اینا باید بعد از ۲ سال تمدید بررسی کارشناس می کردند و جلوی ۵۰ نفر آدم بود که گفت بزرگ ترین حماقت ِ زندگیمو به چشمم دیدم و نتیجش شد این : چیزی که یه آدم ِ بی سواد هم میتونه انجام بده . وقتی قطعه ای درست میشه ، اونا بلدند شبیه یا بهترشو بسازند و قرار نیست کل ِ دنیا از پسش بربیان ، دیدم که توی کشور های دیگه هم نتونستند عیب ِ یخچال ها را متوجه بشند😅

یه کاری هم صدا سیما با کلمه ی کارآفرین انجام میده ، شبیه مستند هست ، نویسنده ی کتاب act میگه حتی مستند ها هم حاصل انتخاب ِ ذهن ِ سازنده ی مستند هست و نمیشه استناد به حقیقی بودن مستند کرد ! چند نفر کارآفرین ِ برتر را بولد میکنه و این طرف معادله هزاران کار آفرین ِ ناموفق که در تله ی کلمه ی کار آفرینی افتادند را به جامعه نشون نمیده ! هزاران نفری که سرمایه تلاش و ذهنشون محکوم به شکست شد و هزاران حقیقت ِ نگفته ی دیگر از کلمه ی کار آفرین !

سه شنبه ، منو این طوری نگاه میکنه و میگه دنیا ندیدن ِ حقیقت هاست و باور ِ نا حقیقت ها 🙂

خوب ، اینا شسته شدند ، لباس ها شسته شدند ، یخچال برقی و مرتب🤩

صبر کن ببینم ، اینو چرا برداشتی ؟ میگه چون بازی رفته روی مخت ! خودکارشو ازش گرفتم😅

مسیر موفقیت آدم ها از اول مشخص هست و این آدم ها ، دقیقا خود ِ آدم ها هستند وقتی مسیرها را دسته بندی و ما بلد ِ کار و با تجربه هستیم ، می کنند ، تا مسیر ها را از آن ِ خود کنند و موفقیت ِ اول راه آدم ها را به تلاش ِ آخر نسبت دهند.

اون کار آفرین هم بعدا برای ما تعریف کرد که بعد ها متوجه شدند این یک جور سیاست هست ، سیاست ِ ؟ آفرین 🙂 استقلال به قیمت تا زمان ها وابستگی !

وسط ِ بازی تو ام 😏

🍂🍂🍂

تصور کن 💙

بله تاریخیه !🥴 سه شنبه از سر صبح نذاشته بخوابم ، میگم خستم ، حوصله ندارم ، اصلا میخوام برگه ی مرخصی چند روزه از زندگی را امضا کنم بزارم روی میز ِ وبلاگ ! میگه بزار من حرف بزنم ، سه شنبه هم معلومه دیگه یا با موسیقی حرف میزنه یا با کتاب ، موزیک های منو پیدا کرده ، میگم اینو بزار ، حداقل مورد علاقه های منه ، پلی می کنم ، به ثانیه میزنه بعدی ، میگم یعنی چ؟ میگه من می خوام با تو حرف بزنم نه تو با من ! اوشون ( زمان چون گذشته سه شنبه میشه اوشون ) میگند چند روزی تعطیلی بریم سفر 🙂 میگم ، تعطیلی کجا بود ؟ 🙃 میگه تعطیله . باز معلوم نیست از چه زمانی حرف میزنه ؟!

میگم خوب ، میخنده ، میگم گرسنمه ! میگه واست صبحانه درست می کنم تو هم باید برای من خورشت ِ قیمه درست کنی . بلاخره بیدار میشم ، میگم مگه قرار نبود ، زمان روی دور کند باشه ، چرا این قدر سرعت گرفت پس ؟ باز میخنده .میگه اینو من درست می کنم 😍 میگم دیدی چه چیزی پیدا کردم ؟ از قانون ۳ پیروی کردم ، رفته حلیم آماده را برداشته و ۳ لیوان آب ریخته روش ، میگم اینا را باید ۴ لیوان آب بریزی ، قیافشو این طوری کرده😏 خیر ۳ لیوان آب لازمه . آدمو به شک میندازه ! رفتم دیدم پشت ِ بسته نوشته ۳ لیوان آب🙄 مگه اینا ۴ لیوانه نبود 😅 سه شنبه از کجا اینا را میخونه.

میگم اسمت چیه ؟ حالا رفتی یه اسم خارجی برداشتی ، برای زندگی در اون دوران بوده ؟ اسم ِ ایرانیت چی بوده ؟ البته ۵۰۰۰ سال پیش اسم هاشون عجیب غریب بوده ، معنی اسمت چیه ؟ میگه آسمون ِ پاک 😅

میگم چرا آبی را دوست داری ؟ حال ِ آبی خوبه دیگه ؟🙂 میگه خوبه🙂

حرف هامون داره تموم میشه ، صبحانه ی اوشون آماده شد و غذای منم و یه لحظه که معلوم نیست چه لحظه ای بود یهو جاهامون عوض شد ، نزدیک بود رب ها را بریزم تو حلیم ها😂 میگم حواس ِ آدمو پرت میکنی!

میخنده با عشق😍

میگه دوستای جنگی بامزه ای داری ها ! میگم هعی نگو ، من هنوز مصدوم ( بین س و ص مردد شدم 🥴) جنگی ام ! میگه از گروه عالی خوشم اومد ، میگم اینا وبلاگ میخونن ؟ میخنده و میگه اینا با اونا و اینا و اونا مسابقه میدند ! میگم اینا و اونا هم دیوانه اند ، تو جنگ اومدند😅 میگه فیلمبردار و کارگردان هم دارند ! میگم صبر کن😅 اون بازیگر بازی خیلی شبیه خواب ِ من بود ، فقط قدش بلند تر بود ! سه شنبه میخنده ، میگه آره سعی کردند شبیه سازی هیچ کس کنند .

میگم من ....را کجا دیدم ؟ میگه رادیو ! میگم مگه رادیو را می تونند ببینند ، می شنوند ! میگه قانون ِ نیوتون 😅

( صبر کن ببینم به رادیو میگند رادی ؟😂 خوب بود 🤩)

میگه میشه پیام ِ منم نشون بدی ؟

الانه که از دست ِ سه شنبه سر به فلک بزارم😅 میگم خوب بگو :

آلمانی میگه !

من آلمانی بلد نیستم ، سه چهارتا کلمه هم یاد دادی ، تو جنگ کلا فراموش شد ، البته ر را یادم هست ، یعنی آهو . قیافه ی سه شنبه به من : ری ری 😅

من : خودتی😍

به هر حال سه شنبه به بازی پیام داده و میگه ، شماره را اشتباهی گرفتید ! ولی خوب ایده را عملی سازی در آینده می کنیم.

میگم بیا اینجا چهارتا کلمه دوتایی بزنیم. چرا آلمانی میخونی ؟

میگه رفتم تعطیلات 😅 ایشون چون زمان زیاد دارند ، حوصلشونم زیاد سر میره . میگم خوب نمیشه مثل آدم ایرانی حرف بزنی ، چرا آلمانی ؟

توضیح میده که برای گذر از بعضی کشور ها باید گذرنامه داشته باشی ، میگم خوب گذرنامه مثلا داشتی ، چرا آلمانی حرف بزنی آخه ؟

میگه چون باید به زبان ِ خودشون حرف بزنی ، میگم آخی چه احساسی😅

خوب آلمانی حرف بزن ،

میگه چرا میخندی ، آلمانی من این قدر بده ؟

Ich bin auf uraub hier

خودش به من سوال میده😅

Wie lange bleiben sie ?

جواب میده :

Ich weiB es noch nicht

از رو نوشته هم حرف نمیزنیم ، چون من کلا متوجه نمیشم چی میگه ، دونه به دونه باید اینا را بنویسم تا یادم نره ، میگه اون B ، س هست .

بله خوب س هست😅

یه چیز ماورایی هم میگه ، میگه اون موزیک هست توی مورد علاقه ات ، تصور کن جهانی را ...

میگم خوب ! میگه اون جهان از این جهان ساخته میشه ، اگه آدم هایی باشند که بخواهند جهان ِ زیباتری ساخته شود .

💙

ادامه ی یکشنبه

حافظه امروز حافظی کرده 😁 یادآوری کرده که خیلی وقته جلسه زبان ِ انگلیسی کودکانه نخوندیم و همچنین ورزش نکردیم ، برای اینکه فرکانس ورزشکاران ِ حرفه ای را عوض کنیم ، کلاس ِ زبان را در ورزش اجرا کردیم ، سه شنبه آلمانی میخواست بخونه ، پیاده هم راه نمیاد😅 یعنی به عمرش جایی نبوده که پیاده روی را ورزش بدونه ، به تفاهم نرسیدیم و آلمانی را گذاشتیم کنار ، این چه زبان ِ سخت ِ ....!!! سه شنبه با تصویر میخواست آموزش بده Der Altar ، من باز چیزی متوجه نشدم 🥴 ولی یه چیزو متوجه شدم اینکه یکی از ۳۸ ها ، زمان ( ساعت بوده ) آفرین به اونایی که حدس زدند ، دقیقه را به زبان ِ دیگر می پذیریم.🙂

کلاس ِ درس را با پسر کوچولو برگزار کردیم ، چجوریه یه کتابو در یک ماه به بچه ها یاد میدند ؟ ما کتابو در یک روز تموم می کنیم ، حین ِ بازی البته و این بار حین ورزش ، موزیک هم آنلاین😍

من به پسر کوچولو : خوب شما رفتی رستوران و می خوای بگی من سیب زمینی سرخ کرده می خوام ، چی میگی ؟

پسر کوچولو : میگم ، are you french fries ?

میگم ، خوب اگه اینو بگی ، میگه خودتی😅 دعوا هم ممکنه بشه .

خندش میگیره و do you have را بهش میدم .

امیدوارم که do you have را یاد گرفته باشه و در ذهنش بمونه😍

و میرسیم به mess ، هرجا مسی باشه ، رونالدو هم هست ، چونکه حافظ هم هرجا باشه سعدی هست .

حافظ :

میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز

سعدی :

معلمت همه شوخی و دلبری آموخت

جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت

احتمالا منظور ِ سعدی کنایه از سه شنبه هست😅

انواع ِ احساس

به یکشنبه میگم شما چه قدر زیبایید 🙂 میگه شما هم زیبایید 🙂 در نتیجه ، نتیجه میگیریم امروز کلا زیباست . باید بدونیم در زمان ِ یکشنبه دنیا چه شکلی بوده ؟ مثلا یکشنبه دلش خواسته سال ها بعد بیاد بشینه خودشو بخونه .هوا ؟ داغون ، یه مقداری آبی هست آسمون ولی فوق ِ داغونه از آلودگی ، زمین ؟ زمین قشنگه ، دوستش دارم من ، برگ های پاییزی در رنگ های مختلف در جای جای زمین😍 باد ؟ بادو نگو ، یه وقتایی منو میبینه برگ های پاییزی را جلوی چشمام به رقص در میاره🤗

اوضاع جسمی ، روحی ، روانی ؟ سرماخوردگی ها هست ، یه ویروس داغون ِ حال بهم زن هم هست ، آدم هی فکر میکنه حالش میخواد بهم بخوره ، یه گردی هم هست ، گرد ِ خواب ، نمیدونم چرا گردِ خواب بیشتر به یکشنبه حساس شده ! روان ؟😅 ....به نظرم صفر صفره ، هر لحظه ممکنه با داده های مربوط تغییر پیدا کنه .

حافظه ؟ نه خوب و نه بد شایدم هم خوب هم بد ، این طوری میکنند دستاشونو ، یه چنین حالتی ، قیافه ی حافظه هم این طوری🙃

اوضاع ِ اقتصادی ؟ رو به پیشرفت ِ داغونی به شدت داغون در کشور حاکمه و بدتر نیز خواهد شد ، قیمت ها به چند و چندین برابر رسیده اند!😐

غذا ؟ خیلی دوست دارم در طول هفته ، بشنوم یا بخونم یا ببینم در این زمان ما ، چه غذاهایی میخوردیم و مثلا چه غذایی طرفدار ِ غذایی داشته.

ریاضی ؟😅 چه ربطی داره ، وبلاگ میگه ریاضی فن ِ منه ، از ریاضی هم باید در زمان من بنویسی . ریاضی چه چیز جدیدی در دنیا کشفیده ؟🙂

ما خودمون باید کاربرد ریاضی را در وبلاگ و زمان بیشتر کنیم.

لباس ؟ آها اینم مهمه ، یه عده خیلی راحت لباس می پوشند ، اینا مثل هم لباس می پوشند و یه به توچه ی خاصی هم هست توش هست که مثلا گروهی به بقیه میگند ساکت همینه که هست😅 یه عده من هنوز متعجبم ، اینا هنوز آرایشگاه میرند و لباس عروسی طور می پوشند 😅 یه عده سبک خودشون را دارند و همین خوبه دیگه اند 😅 یه عده هم ای کاشی هستند ، وبلاگ میگه کاشی کیه ؟🤔 یه عده هم کلا رسمی اند 😅

خونه ؟ خونه خیلی مهمه ، چون که خیلی ها تا میرسند خونه ، خسته میوفتند با یه گوشی یه طرف و یه چیزی بخورند ، دوباره صبح ِ فردا ، در نتیجه در این زمان خونه خیلی کم رنگ شده ، یه عده هم خونشون فیلم برداریه کلا ( از صبح میرند جلوی دوربین تا بشینند توی خونه ی اینستا) ، آدم نمیدونه اینجا خونه ی مردمه یا خونه ی اینستا ؟!

روزای هفته ؟ روزهای هفته کم کم دارند همدیگرو خوب بشناسند .

دوستای ذهنی وبلاگ ؟ وبلاگ ۳ تا دوست ِ زمانی داره که همیشه هستند و روی ذهن ِ وبلاگ تاثیرات قشنگ دارند ، از قانون های نیوتون هم پیروی می کنند .

معما و پازل ؟ معما و پازل را اصلا نباید فراموش کنیم ، چون اگه در این زمان معماها را حل کنیم و پازل ها را کنار هم بچینیم خیلی بهتره تا در زمان ِ دیگری گم شویم و به دنبال معماها و پازل ها باشیم .

اخبار ؟ وبلاگ بدش نمیاد گاهی در زمان ، خبرهای مهم را داشته باشد ، مثلا در این زمان که وبلاگ ، نوشته شده دنیا چه خبر مهمی داشته است !

شعر ؟ شعر اصلا اگه نباشه ، وبلاگ هی میگه یه چیزی کمه🙂

شوخ طبعی ؟ اگه نباشه ، Adhd غصه میخوره و وبلاگ ناراحت میمونه 😕

سه شنبه ؟😅 سه شنبه اگه نباشه ، وبلاگ روزهاش بهم میریزه

یکشنبه ؟ گل ِ سر سبد ِ روزهای هفته است

بقیه ی روزها ؟ اگه نباشند وبلاگ با کی روزهاشو قسمت کنه و خاطره بسازه در تقویمش 🙄

خاطره ؟😍

خوب ، وبلاگ خیلی حرف زد ، یکشنبه خوند ، سه شنبه نگاه کرد 🙂

چرا معما را حل نکردین ؟!!!

یکی از بازی ها ، مثلا معما حل کرد😅 رفته سایز ۳۸ را آورده ، گذاشته توی بازی بفرما ! من به بازی : سوارکاره ؟ یه سریال بود اسمش اسب ِ سیاه ، تصور کن همونه ! بازی خراب شد ....

سه شنبه : یعنی چه ؟ اینا چرا اینجا ایستادند ؟😅

فقط به من تقلب برسونید شماره ی ۱۱ را خودتون خراب کردین یا واقعا خراب شد ؟ من نتونستم درست متوجه بشم .

قیافتونم این شکلی نکنید که هعععیی نشد ! متوجه نشد ! مگه من ذهن خوانم ! 😂

بعد اون وقت چرا پشت ِ سر این بازی این همه حرف زدند ؟! داغون ِ ، کارشو خوب بلد نیست ، ....

پشت ِ سر ِ هم حین معما حل کردن حرف نزنید ! بهم دیگه هم فحش ندین ! بعضی وقت ها فرکانس ِ ذهن ِ یکی میوفته تو فرکانس ِ ذهن یکی دیگه ، بهم دیگه بد و بیراه نگید ، ذهن میخونه یعنی میشنوه😅

یه نفرتونم گفته بود ، به خودتم بد و بیراه میگند ، چرا خوشت میاد ؟

جواب : فرض کنید یه متن میزارند جلوی شما و به شما میگند مهم ترین جمله را بولد کنید و به بقیه اهمیت ندین ، حالا اینو ذهنی به ذهن نفر دیگه بگید ، ذهن گیرنده باید اون قدر قوی باشه که مهم ترین را بشنوه ، حالا بهم دیگه فحش میدین دلیل نیست با ذهن ِ من باشید یا من بشنوم😅 گاهی اونا با اوناند ، شما جدی نگیرید 😉

💙به روز لبخند بزنید و مهربان باشید ، شاید این روزها تکرار نشدنی باشند😍

۴ آذر ۱۴۰۳ ، عصر ِ یکشنبه

شنبه

ایشون داستانو شنیدند تا صبح زل زدند به من ، ستارشونم نشونده بودن پهلوشون که داستانو بشنوه ، از اینکه برای هزارمین بار داستانو میشنید و باز علاقه مند بود بشنوه خندم گرفت ، خوابیدم یا نخوابیدم ، صبح شد و ایشون نخیر ، نرفتند و میگند ، من صبح را هم دوست دارم 🙂

شنبه ۳ از ۳ وُمین ماه پاییز سال ۰۳

امروز 🍿

استثنائا جمعه ساکت نباشه 🙂 با منم همکاری کنه و زمان را مدیریت کنه ، تو غروب ِ جمعه هم فرو نره ، شاد باشه و لبخند بزنه🤩

🍂🍂🍂

🍂🍂🍂