دل تنگ

اصلا دلش نمیاد بره ، ولی خوب دوباره سال دیگه برمیگرده 🙂 دلم واسش تنگ میشه ، یه تصویر واسش بزاریم ، برگ ها را ریخت روی زمینو و پاییزو صدا زد ....هر چنددلش میخواست زمستون را هم بیاره .

منم دام تنگ میشه ، ببین ....❤

سه شنبه در امتداد شب

به نظر میاد توی روزای هفته سه شنبه ، کمی بیش کم حرف میزنه ، یه جورایی حتی میزان حرف زدنش هم دقیقه ، برعکس چهارشنبه زیاد حرف میزنه ، خوبه ها ولی تعادل هم باشه بهتره🙂 🔙

چهارشنبه هفته ی پیش ، از آخرای روز سه شنبه ، حرف میزد ، سه شنبه هم کوتاه ومفید صحبت می کرد ، یهو پلاس های دیروز ِ دیرزم قاطی پاتی شد😐

ببینم چی شد آخر ➕

سه شنبه ماه ساعت ۵ و نیم ۶ تو آسمان بود ، منو برداشت برد بیرون یه چیزایی رنگی رنگی چراغی‌خریدیم بستنی خریدیم از گرمای هوا بستنی ها شرشر...

ویتامین دی را یادت نره بخوری ، قبلش یادت بنداز بخری.

خوابم نمیبره ۲و ۲۳ دقیقه چهارشنبه

اگه عصر بخوابم شب خوابم نمیبره اگه نخوابم سردرد میگیرم و کل عصر خسته .

مقصد رویاها در چرخش ِ رویاسازی مغز نامعلوم🙂🚙 چهارشنبه
مثل سه شنبه ماه از عصر ِ گرم تو آسمون بود ، هر وقت ماه زود بیاد تو آسمون یا هیجان داره برای گفتن چیزی‌ یا می خواد تقلب برسونه.
توی پارک با بچه ها بودیم ، یکی از بچه ها گفت ، ماهو ببینید یه دختربچه که یه جورایی از کلافگی بامزه بود گفت چیه ؟ ماه همیشه همین جاست ،
با چشمام این طوری نگاش کردم🙃 ماه همیشه هم اینجا نیست 😁

امشب هنوز سه شنبه ، به لطف مسکن دوم و یه لیوان آب قند سردردم بهتر و خوب شد ، یه مقداری خیلی کم پس از بهبود درد شادی کوچک داشتم ، سه شنبه میگه برای قرصه هست ،توجیهش کردم برای حس ِ آرامش ِ پس از طوفان درده ، هنوز تو چرخه ی میگرن گیجه 😁 میگه من عصب شناسی و مغز را خوندم از علاقه ی زمانی ولی این میگرن کاملا دیوانه است !

یه قرص ملاتونین خوردم احتمال اینکه مغز فکر کنه خوابیدن از درد زیاد ، خوابیدن بوده هست و اصلا حوصله ی بیداری ندارم ، واقعا خسته شدم ، یه کم طنز بی مزه و بامزه دیدم و لبخند داشت به هر حال ، کمی طبیعت و ماه که دیشب چه کرده بود در آسمون ِ آدمای آسمون دوست 🙂

از سر کنجکاوی رفتم ببینم ماه ستاره ی دیشبو چه کرده ؟

یه هاله ی نوری بزرگ دور خودش ساخته به ابعاد ۴ ، ۵ متر مثلا ، ستاره را هم توی هاله انداخته که فقط همین جا باش ، معلوم نیست چرا نمیزاره ستاره بره اون طرف 😅 گفتم سرش گیج نره ، طفلک تا صبح هی باید توی هاله ی نوری تو بچرخه ،

قیافشو اینجوری کرده😏 فعلا سر سه شنبه ی شما گیج رفته .

ماه به روزای هفته حسود 😉

سه شنبه میگه ، شعر منو کامل کن ، چهارشنبه میگه شعر منم هست ،

سر آن ندارد امشب که برآيد آفتابي

چه خيال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابي

به چه دير ماندي اي صبح که جان من برآمد

بزه کردي و نکردند مؤذنان ثوابي ( به نظر میاد این مصرع مشکلات داره )

نفس خروس بگرفت که نوبتي بخواند

همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابي

نفحات صبح داني ز چه روي دوست دارم

که به روي دوست ماند که برافکند نقابي

شعر از سعدی ،

شاعر حافظ هم یه شوخی هایی با شعر داشتند که شما دلباخته ی سه شنبه شدید و این حرف ها 😅 و اذهان را روشن کنید ، خوب وقتی روز سه شنبه این قدر خوبه ، مگه میشه عاشقش نشد😍

پای درد و دل سه شنبه نشستن

چه قدر امروز سر درد دارم ، همین طوری سردرد افزاینده بشه ، مسکن دوم را باید بخورم ، سه شنبه میگه یکی از اون خارجی ها بده منم بخورم ، معلوم نیست چه بلایی سر سه شنبه اومده ؟😕

هفته ی قبل آبی هم زده بود به جاده ی دپی طور

هعییی...تقصیر ماهه ، هی جزر و مد نوری کرد ، همه را ریخت بهم ، سه شنبه اومده میگه منم می خوام مثل آبی بزنم به صحرا !

آخه صحرا ؟ تو این هوای گرم 🥴

بعد هم رفته واسه خودش خواجه امیری گوش میکنه

اصلا خیلی عجیبه این حالات و رفتارها از سه شنبه ! بلاخره روز هم خاطره داره ، فک کنم یاد خاطراتش افتاده ، اصلا چند بار فکر کردم با منه ، گفتم اگه با رفتن من درست میشه روز ، باشه من میرم😅 ولی صحرا نمیرم.

بعد چرخه ی میگرن را واسش پیدا کردم ، همین امروز که من سردرد دارم ، سه شنبه هم باید دپی بزنه !

الان ذهن من به اندازه ی همین تصویر ، تحت تاثیر عوامل محرک درده ، ولی نمیدونم چرا از دست سه شنبه خندم میگیره 😁

میگه اگه تو بالا نری ، من زمین میخورم !

عجب ...چه تضادی ! من اصلا بالا نمیرم که سه شنبه زمین نخوره 😍

میگم حالا یاد ِ چی افتادی ؟ میگه سه شنبه ها

منظور سه شنبه از کوچه ها ، کوچه های بلاگفاست ، سه شنبه طفلک دلش میخواسته یه دفتری یه وبلاگی میداشته که احساساتشو خاطراتشو تاریخشو حقیقت ها را انسانیت را بنویسه ، ولی خوب نشده و نبوده😕

وسط درد و دل های سه شنبه ، گوگل بامزه بازیش گرفته که سه شنبه را بخندونه ، میگه این سه شنبه را سرچ کن ؛

😅

بعد میگه معما را هم

بعد میگه خندیدید 😅

جالب بود ، صبر کن ببینم این فال عطسه چیه ؟ امروز من خیلی عطسه کردم😅 اینا چین آخه ....؟🥴

میگم فال موزیک بزنیم ، شماره ی ۳ ، ....

عنوان

یعنی چی ؟ مغرور عاشق ۲ چیه دیگه ؟ 😅

قبول نیست ، شماره ی ۱

ای داد ِ بیداد ، فکر کنم بدتر شد ، اصلا از این طرفی میشماریم ، شماره ی ۳ هر چی اومد 🙂

همدلی کردیم با سه شنبه و خاطرات ننوشته و نگفته اشو دوست داریم.❤

وقتی را معنای جمله را خیلی قشنگ میکنه

وبلاگ یه چیزی یادش رفته ، خیلی با هیجان و ذوق دلش خواسته من روی دیوارش ثبتش کنم ، میگه اینکه میگن روزی شادی داشته باشید هیچی ، اما اینکه میگن روز ِ شادی را داشته باشید جای تفکر و این طوری شدن 😍 هیجانی شدن داره ، بعد وقتی میگن روز ِ شماره یکی داشته باشید ، دیگه بدتر😅

اینا روز شادی را کشف کردند ، آفرین 👏

🌺

بلومونی آسمان شب

بلاگفا چه ناز و ادایی می کرد ، بلاخره فهمید کارش درست نیست ، درست شد🙂 گزینه های کاربردی منو میخواست نچینه رو میز ! امروز چند شنبه شد ؟ بلاخره از دوشنبه ها اومدیم بیرون ، چه هفته ی پر دوشنبه ای بود ، ولی لبخندی بود🙂 امروز یعنی شبی که فردا روزش میشه سه شنبه و در عین حال از غروب روز که شب میشه ، سه شنبه ( من هنوز با این زمان مشکل دارم ) به هر حال این زمان که هنوز دوشنبه در تاریخه ولی در زمان جغرافیایی سه شنبه ، ماه ِ آبی 💙 را تو آسمون😍

سایه های سرزمین ماه تو صورتش پیداست .

به اندازه ای ماه نور انداخته بود تو چشمای من ‌که اصلا نزدیک بود چشمامو ببندم ، چه وضعشه ، پروژکتور طور !

دوباره هر جور بود یه نگاهی انداختم ، نمیدونم چرا این ستاره ی طفلکو انداخته سمت راست خودش ، تا اینجا دیگه نجوم بود ، از این جا به بعد باید بشینیم معادله ی ماه را حل کنیم ، اگه کنار ماه باشیم و حتی یه خورده عقب تر ، با وجود اینکه ماه پروژکتور طوره ، ستاره چی میبینه ؟

اون طرف معادله کیان ؟ معلومه دیگه مثلث ، کلا ماه به مثلث علاقه ی زیادی داره ، دقیقا نورشو انداخته وسط مثلثی که ستاره ها ساختند .ستاره ی بالایی یعنی نزدیک ترین ستاره به تابش ماه کیه ؟

ستاره ی آبی .

حالا معادله ؟ این ستاره که کنار ماهه و کمی عقب تر از ماه چه رنگی میتونه باشه ؟

جواب من : بی رنگه .

اون دوتا ستاره ی دیگه که در مثلث هستند ، آبی نیستند ، بی رنگ هم نیستند .

هر چه قدر فکر میکنم و حرکات و رفتار ماه را بررسی می کنم ، انگار دستشو دراز کرده ، به زور به اون ستاره میگه نخیر شما نمیتونی مثلث بسازی .

بنابراین ماه که امشب بلومونی ( کلمه ی تلفظی قشنگیه 🙂) خواسته فقط نور آبی خودشو بده به یه ستاره ....

من : چی میگین حالا به هم ، با زبان رنگ آبی ؟

ماه : حسود 😅

خیلی کنجکاو شدم واقعا ، فکر کنم معادله را درست حل نکردم ، یا مثلا قراره اون ستاره بره جلو ، اصلا سر در نمیارم چه خبره ! هر چی هست اینا امشب رنگ بازی آبی دارند تو آسمون😍

خوش بگذره بهشون 💙

روز خاص 6 میلادی و شمسی16 و  26

یکشنبه میگه چجوری هیچ کس میتونه روزشو تحمل کنه ؟😅 میگم چیه چی شده ؟ میگه غروب که داشت میشد نزدیک بود دل گیری غروب جمعه بشم ، میگم ای بابا هیچ کس این طوریه دیگه ، روزشم به خودش کشیده 😕

میگه بخند حالا ، روزشو یکشنبه کردیم 😍

😁

میگم‌ خیلی هم روزش دل گیر نبودا ، تونستیم یه تغییراتی به روز بدیم ، هایکو هم واسش خوندیم

میگه سمت چپی بالایی رنگای منه ها ، میگم بله مشخصه😍

میپرسه به نظرت از چه نوع فیلمی خوشش میاد ؟

میگم ، عجیب و غریبه سلیقش ولی از مناظر زیبا خوشش میاد😏

رفته این فیلمو پیدا کرده ؟ چطوره ؟

میگم نمیدونم‌، ندیدم تا حالا

میخنده و میگه بعدی موزیک و بعدی فیلم هم 😅

یکشنبه حسود شده ، خودش پیشنهاد میده روزو عوض کنیم ، خودشم حسودی میکنه ، آخه حسودی به هیچ کس !😅

رفتم موزیک بعدی را گوش کردم ، میگه ، من حسادت میکنم وقتی تو با هرکی میخندی

میگم فیلم بعدی چیه ؟😅

میگه این 😉

یکشنبه کلا تضاد را به تعادل میرسونه 😅

امروز بازی و آبی هم سعی کردند خنده را به لب های روز بیارند🙂

امروز یعنی روز ِ شب از این لحظه یکشنبه ی آفتابی🙂

پیشنهاد پنجشنبه اینه که هفته را از آخر بنویسیم ، یعنی پنجشنبه که خودش باشه ، فردا را دیروز بنویسیم ، فرداشو دیروز ِ دیروز 🥴

میگم اون وقت روزای خودشون چی ؟ میگی پلاس بزنیم

🔙

به نظرم پیشنهاد جالبیه🙂پنجشنبه با رنگ های طلایی آبی نقره ای ، رنگ بازیشو شروع کرد ، مثلا آبی فیروزه ای هم شده بود ، عصر خوابیدم ، توی خواب یه معلم زبان آورده که زبان های از یاد رفته ی منو تقویت کنه ، اون وقت من کجا بودم ؟ قبلش رفته بودم یه مهمونی ، یه خونه ی چند طبقه بود که هلالی افقی ساخته شده بود ، چند طبقه ، عرض خونه کم بود طول خونه زیاد ، یه هلالی مستطیل شکل به معنای واقعی ، خونه کجا بود چسبیده به اتوبان ، پنجره های خونه قشنگ اتوبان بود ، با اینکه خونه پنجره های سرتاسری داشت ، اما اصلا خوشم نیومد ، روح وسط مهمونی فرار کرد ، یه خونه ی کوچک دیگه ، هر چه قدر حساب کتاب کردم ، این نه خونه ی من بود ، نه میشناختمش ، نامرتب ، کوچیک ، اصلا آدم تعریف نکنه بهتره ، معلم زبان اومد ، من در چه حالی بودم ، خسته و کوفته از اون مهمونی خونه هلالی کوچیک ، می خواستم لباس راحت بپوشم که معلم زبان اومد ، معلم زبان کی بود ؟ هعععی ، معلم زبانو شناختم ، برای خودش سن و سالی داشت ، اصلا از این معلم زبان خوشم نمیومد ولی خوب زبانش خیلی خوب بود ، یکی از معلم های قدیمی ۲۰ سال پیش مثلا ، یه جلسه معلم زبان ما رفته بود مسافرت به جای معلم ما ، موسس اومد ، هیچ از نحوه ی درس دادنش هم خوشم نیومد ! یعنی چی آدم فقط انگلیسی حرف بزنه ، مثل اینکه یه زومبایی بیاد یه ساعت زومبایی حرف بزنه ، خوب آدم یه کلمه هم نمیفهمه ! هعییی ....تو خواب دلم برای معلم زبان خودم تنگ شد ، اصلا زبانش انگلیسی نبود ولی هر کلمه ای که من متوجه نمیشدمو خیلی خوب واسم توضیح میداد ، حتی یادمه یه بار تحقیق آماری داشتیم از مدرسه ، تحقیق آماری خودشو فرستاد و گفت هرجا سوالو و مشکلی بود ، بپرس راهنماییت می کنم ، بعد معلم زبان موسس مثل زومبایی ها اومد یک ساعت انگلیسی بلغور کرد و رفت ، ما ها هم که تازه می خواستیم زبان یاد بگیریم یه حس زبان نفهمی عمیقی اومد به سراغمون که چه قدر هیچی بلد نیستیم ! اصلا از رنگ چشمای این معلم زبان موسس هم خوشم نمیومد ، کلا فکر می کرد ایرانی نیست ! فکر میکرده لابد ! 😅 توی خواب یهو معلم زبان اومد توی اون خونه ی کوچیک نامرتب که درس زبان بده مثلا ، گفتم خیلی طول میکشه تا من بیام ، فکر کن خسته و کوفته از اونجا فرار کنی بخواهی لباس راحت بپوشی ، دوباره لباس رسمی بپوش ، داشتم حتی صورتمو میشستم ، خلاصه خیلی بد بود ...پسر کوچولو هم بود .معلم زبان منو نگاه می کرد و میخندید ....!خداروشکر از خواب پریدم و رسیدم به عجب خواب داغونی بود ، کلی هم غر سر روح زدم که اصلا اینجا خونه ی من نبود ، بی اجازه هم میان خونه ی آدم ... اصلا خونه هم که خونه ی من نبود !شرط می بندم این خونه ی همون معلم زبان موسس بود ،مثلا دلسوزی طور شده گفته من اون سال ها اشتباه کردم فارسی حرف نزدم🙄اومده جبران ؟ اصلا روحم توی خواب داشت از بودن تو این خونه کلافه میشد ، خلاصه با بیداری نجات پیدا کردمو و آخیش نفس راحتی کشیدم . قیافه ی پنجشنبه : حتما یه گیری چیزی در کارش بوده من : به من چه ! به ما اصلا مربوط نیست . پنجشنبه : معلم زبان بود ولی من : معلم زبان ِ منو با هیچ معلم زبان ِ دیگه اشتباه نگیر ، اون یه دونه بود ، هیچ کسم شبیهش نیست😅 پنجشنبه : هیچ کس یه خورده شبیه نمیتونه باشه ؟ من : هیچ کس نمیتونه شبیه باشه. پنجشنبه رفته بود با هیچ کس مشاوره که خوب رنگ قرمز ، ولی چجور قرمزی ؟ چهارشنبه سر شورای انتخابی رنگ سر رسیده و اظهار نظر کرده که قرمز ارغوانی🙂 آبی هم پیشنهاد سرخابی و سیاه و سفید داده بود. من : 😅 در نهایت پرچم صلح را به پنجشنبه نشون دادم و یه هشدار هم دادم که حواست باشه در خواب های من اشتباه نکن . اصلاح رنگ : رنگ قرمز به تنهایی را دوست ندارم چون کلا ذهن من خودش شلوغه همش دنبال یه صفحه پالت سفید رنگ هست ، پس قرمز با سفید خوبه . رنگ فیروزه ای اگه به آبی بیشتر بزنه را دوست دارم چون آرام بخشه ، یهو آبی روشن هم قاطیش کردید خیلی بهتر رنگ طلایی که خیلی طلایی هم باشه دوست ندارم به نقره ای بزنه بهتره ، طلایی ملایم مثلا ( لایت )🙂 رنگ مشکی را با سفید و در حالت کیوت با نقره ای دوست دارم. رنگ چشمای معلم زبان ِمنو نه آبی کنید ، نه سبز ، نه خاکستری ، اطلاعات غلط به پنجشنبه ندین😁 * پیشنهاد ماه به راهی : چند روزه ماه دلش میخواد ساعت ۴ بیاد تو آسمون ، ماه میگه اسم خیابون ها را حافظ سعدی سنایی ، مولوی و ....نکنید ، قاصدک قاطی میکنه گم میشه😅 روز ِ دیوانه ی پنجشنبه ی رنگ قاطی کن . خوب این هفته هم به خیر و خوشی تموم شد و وارد جمعه میشیم ، به جمعه خوش آمد میگم و امیدوارم تجربه ی یکشنبه بودن واسش دلچسب باشه ، رنگ ِ نارنجی هم نمیخواد بده به یکشنبه ، خودش آفتابی هست😍 روی این حساب و جایگزینی روزی ، فردا یکشنبه و شنبه که شروع میشه میشه دوشنبه😁 دوشنبه ، سه شنبه نمیشه و میره به سکوت ولی سکوت لبخندی بره ، سه شنبه و چهارشنبه و پنجشنبه سر جای خودشون 🌹

درختان لیموترش خورشید پرستان دنیای مرکبات هستند
در سونای مادون قرمزاز طول نور قرمز در سطح پایین برای استفاده از سلامتی و تندرستی استفاده می‌شود.
می‌توان برای تحریک و تسریع مغز و قدرت یادگیری و تحریک مغز برای فعالیت‌های مغزی استفاده کرد.
نتایج مطالعات نشان می‌دهند رنگ سبز میوه‌ها می‌تواند افراد را سرزنده و شاداب کند و احساس زندگی سرشار از خوبی را در ‌آن‌ها ایجاد کند و موادغذایی سبز رنگ جزء مفیدترین غذاهای مصرفی هستند.
عاشق رنگ سبز مرکبات سبز هستم و از دیدنشون کلی حس شادی آرامش میگیرم.

وسط رنگ سبز خوانی ، رنگ قرمز هم اومده

رنگ های امشب :
اول شب ستاره ی طلایی انگار قرمز شده بود
هوس رنگ سبز مرکبات با مزه ی ترش توی ذهنم نشست ، نارنگی یا پرتقال سبز روی شاخه ی درخت که وقتی می کنی از درخت همزمان بوشم بهت بخوره

بلو ماه ، بلو مون خارجکی
ماه اما نبود تو دل شب ، به جای ماه خیلی ستاره دیدم ، خیلی درخشنده و زیبا 😍 اون همه ستاره بالای سر من

از اونجایی که مرکبات سبز را نداریم ذهن پیشنهاد شربت سبز را داد ، دلم خواست نصف شبی اما باید بخوابم😕


از آبی ناتیو دارک و لایت ( علت اینکه گاهی خوشم میاد از کلمات انگلیسی وسط کلمه های فارسی استفاده کنم اینه که کلا ذهن نندازه بیرون ) رسیدیم به سبز مرکبات و مادون قرمز.

پنجشنبه ی معلوم نیست از چه رنگی خوشش میاد ، شب بخیر

میخنده و میگه قرمز شب بخیر هم بلد نیست بگه 🙂 نگاهش دور آبی ناتیو میچرخه و میگه سبز و آبی فیروزه ای

پنجشنبه ی این رنگیه دیگه ، دلش خواسته با رنگ ها بازی کنه و آخرم درست نگه چه رنگیه🥴

کلمه ی دارک یادم بود برای تیره کردن رنگ اون وقت کلمه ی ملایم را فراموش کرده بودم فک کن ،لایت را‌ ذهن بهت نده . می خواستم بگم رنگ روشن ، لایت کاملا در ذهن ناپیدا ، نشنیده ، محو شده ، کلمه های منو کجا میندازه ، معلوم نیست آبی ناتیو تیره ، آبی ناتیو روشن ، دارک یا لایت
رنگ سر شوخی داره هم با روزها ، هم با ذهن من🥴

چهارشنبه با پنجشنبه سر رنگ بحث دارند ، منم هرچه قدر فکر میکنم این رنگ ، برای خودش یه رنگه خاص میتونه باشه ، آبی ناتیو ، هیچ ذهنیت مربوطی هم به رنگ ندارم ، همین طوری به ذهنم رسید که بحث تموم بشه 🙂

بعضی روزها هم آرایش این طوریه که خودت از نشستن آرایش به چهرت لذت میبری ، قبل خواب با اینکه میدونم خوب نیست آرایش روی پوست بمونه و پوست نمیتونه نفس بکشه ، به آرایش زیبا لبخند زدم و به تضادشم فکر کردم که چجوریاست همین آرایش بعضی موقع ها اصلا به دلت نمیشینه ، معلوم نیست ذهن چه تجزیه تحلیل هایی در زمان انجام میده که یه بار میگه خوشم میاد یه بارم میگه نه ، یه بار میگه هیچ سنگینی ندارم یه بارم میگه سنگینه .
با آرایش خوابیدم و اعوذو بلله من همذات شیاطین😅شاید بهترین اثرش اینه که پلکو سنگین کنه و چشم ها را ببنده.

نامرتبی زنجیره ای

چهارشنبه باز گم شد 🙄 هم روزو بهم ریختند هم ذهن روز و وبلاگو🥴

چهارشنبه ی منظم کو ؟ 😕

آخرش میگه سهراب پاکزاد ، آصف آریا ، مسعود ِ جهانی 😄 ریمکس خیلی خوبی بود . این موزیکو واسه وبلاگ خوندن 😍

چیز خاصی به ذهنم نمیرسه ، جز اینکه ، با دلسوزی نشستم پای حرفای چرت و پرت ! یه تغییراتی حس میشه ها ، اما نه مثل اینکه عوض نمیشند ! آخه اسمشم بر وزن شادی نیست 🥴 به ثانی هم گفتیم حواسش باشه ، ثانی را هم پیچونده !

ثانی میگه ، همه خوششون میاد نور از پنجره بیاد داخل خونشون ، ولی مجبورن حتی روی نور هم پرده بکشن !

چی کار کنیم پس ؟ 🤨

وبلاگ میگه ، کنترل از راه دور ....

سه شنبه حاضر و ناظر بر حرفای چرت و پرت ، میگه اون تابلوی ذهن چی بود ؟ همون

میگم ، ای افسوس از زمان بچگی و هزاران افسوس دیگر !

بعد میگه ، قاصدک کل منظور چرت و پرت اینه که هیچ وقت ، هیچ کسی پای حرفا و درد و دلای اونا ننشسته .

تقصیر ما چیه ، واضحه تقصیر هیچ کسی بوده ، برای چرت و پرت یه هیچ کسی که پای درد و دلاش بشینه و دلسوزی نکنه که همدلی کنه آرزو می کنم 🙂 🍀

مثلثی ها

ساعت ِ ۸ و ۸ دقیقه از خواب بیدار شدم ، همین طور که چشمام خواب آلود بودند ، مغز این طوری میکنه😏 ساعتو داری ؟ لبخند میزنم و میگم کی منو بیدار کرده ؟ چه ساعت بامزه ای هست ، مغز : صبحانه چی میخوری ؟ من : هیچی ، اصلا نه دلم صبحانه میخواد نه میتونم الان صبحانه بخورم .سه شنبه :

از ایده ی سازه ای خوشت اومد 😍

من : حسود ! به ذهن ِ طراح و نوساز یکشنبه حسودی کردی.

سه شنبه : توی هر دنیایی که دوست داشته باشی ، میسازمش .

من و ذهن با هم : چه حس ِ خوبیه که تصور چیزی بیاد در ذهنت و در لحظه ساخته بشه 🙂

چند مورد بیشتر در گوگل نیست ، از این دوتا خوشم اومده.

و این یکی

سه شنبه : حسودی دلچسبی بود ؟

من و مغز و نیمکره هاش : خیلی😍

روز شروع میشه و مثل اینکه سه شنبه هم طرفدار شمعدانی ایرانی هست ، هم هلندی ، به شمعدانی قرمز و غنچه هاش که تحمل گرمای زیاد را داشته است و حس خوب به من داده ، لبخند میزنم و خوش آمد می گویم.

سه شنبه : صبحانه

من : نه🤨

سه شنبه ، شمعدانی مهمان هلندیه

من : نخیر ایرانیه

سه شنبه : هلندی و پودر شکلات هلندی را میریزه 😏

اااا ، اینا را چه ریختی ؟

پودر شکلات را میریزیم داخل شیر و گرم میکنیم ، 3 تا بیسکوییت شکلاتی در کنارش و مثل ِ اینکه صبحانه ی انتخابی سه شنبه خوشمزست😎

کتاب و فیلم

دوشنبه پس از خوندن کتاب به این نتیجه رسیده که تنها راه رسیدن زنان به مردان و زندگی خوب و خوش و اینکه حرفای همو متوجه بشند اینه که هرازگاهی مردها را بفرستند قطب جنوب ، زن ها را بفرستند قطب شمال 😅

ورزش های کششی را هم در کنار کتاب قرار دادم که ورزش کنه روحیش خوب بشه.

از فیلم هم خوشش اومد🙂

انرژی مثبت

قیافه ی دوشنبه را😅 آخه آدم ِ روزی تو مرداد افسردگی میگیره ؟ 🥴 !!!

به روز شده ها هم دست ِ کمی از دوشنبه ندارند ، اصلا آدم راحت تره دوشنبه ها بزنه به سکوت 🙂 چی کار کنیم حال ِ دوشنبه خوب بشه ؟

بابک جهان بخش واسش بزاریم که خودمو دارم که ....نه مثل اینکه با این چیزا خوب نمیشه ، خوب حرف بزن ببینیم چته ؟ دوباره قیافشو این طوری میکنه😕 خوب سکوت که نمیشه ، مجبوریم بزنیم به کوچه ی دوشنبه ها و نکته هاش ، هر چه قدر فکر میکنم نکته ی خاصی امروز به ذهنم نمیاد 🙄 به نظرم دوشنبه به یه پاک سازی احتیاج داره ، اصلا سمی شده 😐

اول آلووراهای باقی مانده را خوب میزنیم به صورتمون و ماساژ میدیم از ۶ جهت به سبک سه شنبه

دوم یه قاشق غذا خوری دارچین میریزیم توی چایی

سوم عسل را میزاریم جلوی چشممون که تا عصر یادمون نداره بریزیم داخل لیمو ترش ها و باهاش شربت سم زدا بسازیم

🔙 برمیگردیم به قبل از اول 😁 قبل از اول را یادمون رفت ، نصف لیوان عرق کاسنی را اضافه می کنیم به نصف لیوان آب که دید دو بعدی یادمون نره ، هم نیمه ی خالی لیوان هم نیمه ی پر لیوان و اینو نیم ساعت قبل از صبحانه می نوشیم ، همزمان که می نوشیم به این فکر می کنیم گل کاسنی چه رنگ زیبایی داره .حالا اگه مثل دوشنبه یادمون رفت قبل از صبحانه کاسنی بخوریم ، میفرستیمش به عصر .

برای دوشنبه موزیک میزاریم ، کتاب ِ دیوانه را می خونیم براش و همزمان توضیح میدیم ، هم نویسنده ی کتاب هم این ۶۰ ، ۷۰ نویسنده ای که نویسنده حرفاشونو در مورد زن ها و مردها جمع آوری کرده دیوانند ، اینا را از همون ابتدا گفتند که مثلا بگن مردا این طوریند تغییرشون ندین ، زن ها هم حساسند کاری نمیشه کرد😅

دوشنبه که حوصله فیلم عشق و عاشقی نداره ، فیلم کمدی هم بزاریم واسش پا میشه میره ، فکر کنم باید فیلم ماورایی بزاریم واسش ، از این کهکشانی ستاره ای ماه و اینا ....

با دوشنبه بخواهیم بازی کنیم ، باید بازی فکری کنیم ، خیلی حوصله ی بازی های هیجانی را نداره.

روزانه نویسی وبلاگ در جهت هم دلی با دوشنبه گم شد🙄

ساعت ۹ صبح بیدار شدم ، خواب چی دیدم ؟😄 از طبقه ی بالای کمد چیزی میخواستم ، همین که در بالایی کمد را باز کردم ، میوه های مختلف ریختند بیرون ، سیب ، پرتقال نارنگی طور ، یه هندونه ی زرد ، اینا را آوردم پایین و کی آخه میوه را میزاره توی کمد !

با همین تصویر آخر ، بیدار شدم ، صبحانه شیر و کیک خوردم .لباس ها را به ۳ قسمت تقسیم کردم ، لباس های پسر کوچولو ، لباس های سفید ، لباس های مشکی ، گوشی را گذاشتم رو موزیک های آنلاین جدید انتخابی یکشنبه ، میگم یکشنبه ممکنه شبیه لرها باشه ولی سه شنبه لره 😅 نمیشه که دو روز در هفته یه قومیت داشته باشند ! موزیک های جدید چرا این طوریند ، رسید به یه موزیک که یهو منو برد به یه خاطره ، بگم که دوشنبه حالش خوب بشه.

یه روز قاصدک رفته بود به یه رستورانی که موزیک زنده داشت ، موزیکی ها مهمون ویژه داشتند ، اینا حواسشون پرت ِ مهمون هاشون شد و تا چشمشون افتاد به مهموناشون بقیه را آدم حساب نکردند و شروع کردند به زبون ِ مهمون ها خوندن ، قاصدک 🤨 یعنی چه ! چی میگن اینا...بعد برای اینکه خیلی کلاس خوانندگی را ببرند بالا ، از یه گروه خارجکی خون اروپایی هم دعوت کرده بودند ، فارسی هم بینش می خوندن ....خلاصه غذاشونم نسبت به قیمت اصلا خوب نبود😁

دیگه اون رستوران نرفتیم ، دفعه ی بعدی رفتیم یه رستورانی که خود خواننده گفت من صدام خوب نیست ولی چون امروز ، روز خاصی برای شما هست از یکی از دوستامون که صدای خوبی داره دعوت کردیم بیاد یکی از ترانه های سخت یکی از خواننده های ترکی را بخونه ، دوستشون نمیخواست بیاد ولی خوب اومد ، شاخه گل های قرمز هم اومدند ، تلاششون قشنگ بود ، ادعایی هم نداشتند و همه را آدم حساب کردند نه فقط مهمون هاشون .غذاشونم نسبت به قیمتشون خوب بود .

و اینکه وقتی یه نفر از یه کشور دیگه مهمون میشه ، به این نکته هم توجه میکنه که این آدما با آدمای خودشون چجوری رفتار می کنند 😉

توی موزیک جدید ها ، اون سبک موزیک را پیدا کردم و خوب حالا که فارسیشو گوش کردم به نظرم ، خوندن اون موزیک واقعا سخت بوده .

برای دوشنبه ، موزیکو چرخوندیم به سمت سهراب پاکزاد ، حرفای کتابو هم میارم اینجا ، فیلم هم

در مورد دوشنبه یه چیزیو متوجه نمیشم ، من وقتی افسردگی دو سه روز بشینه توی وجودم خسته میشم ازش ، چجوری این دوشنبه هر هفته احساس افسردگی به سرش میزنه🥴 دیوونست دوشنبه !

انتخاب شماره 2 های یکشنبه و جدید

اگه چند سال ِ پیش بود و می خواستم حسمو بریزم روی صفحات وبلاگ چنان می پیچوندم توی لفافه که ازش یه متن ادبی در میومد ، ولی خوب تر اینه که آدم روان و ساده بنویسه تا یه چیزهایی از خودش یادش نره🙂

رنگ های روزم بهم ریخته ، نه تنها پر رنگ تر شدند که روز 2 هم شده ، 2 خارجی 😅 یکشنبه میگه امروز انرژی نداری ، میگم نه ، فکر کنم به خاطر فوق گرماست ، میگه چایی بخور ، میگم ۲ تا خوردم ، میگه قهوه میخوردی خوب میشد ، میگم نه ضربان قلب میریزه بهم ، میگه بیا کاپوچینو ، دیگه نمیشه ن پذیرفت ، آب ِ جوش را میریزم روی کاپوچینا ، چرا این طوریه ؟ مگه نزدیم جوش ، 50 درجه است چرا ؟ میزارم تو ماکروفر ، خوب درست شد بلاخره ، یکشنبه مثل سه شنبه به پودر شکلات علاقه منده ، پودر را میاد جدا کنه ، همش میریزه روی لباس من ، این چه چسبی هست زدن به این ، این همه محکم کاری لازمه 🥴

یکشنبه وسه شنبه به سر و روی من میخندند ، لباسمو عوض می کنم پودر کاکائو را میریزیم ، فنجونو قشنگ ریخت و پاش کاپوچینویی می کنند ، میگم توی عکس میوفته ها ، یکشنبه میگه من روراستم با همه ، نمایش بازی هم نمی کنم ، میگم آفرین عاشق همین رفتارهای درستت هستم ، چرا واقعا همه سعی می کنند نشون بدن بی نقصند !

به یکشنبه میگم جریان این شکلات ِ2 چیه ؟ میگه احساس می کنم به ویتامین نیاز داری ، میگم صبح یه مولتی خوردم ، B12 هم داشت ، میگه نه کلسیومش کمه ، پس که این طور ! یعنی شکلات + کلسیوم . مزش چجوریه ؟ 😍

اون ۲ تا چین ؟ میگه زرد پیدا نکردم ولی روش نوشته زرد ....

میگم آاااا ، درسته ، جالب بود 🙂

میگم این 2 یه جورایی مشکوکه ، آخه امروز , روز 1 هستا !

یکشنبه : مگه خودت نگفتی بعضیا صداشون خوب نیست ولی میخونن ، جالبند، بیا شماره ی 2 .

میریم به انتخاب ِ شماره 2 های یکشنبه و نتیجه میشه این ⤵️ 🔅

مزه ی شکلات ِ کلسیومی خوب بود ، شعر ِ ترانه هم خیلی قشنگ بود ، در صدای خواننده احساس بود ، همین خوبه 🙂 آهنگساز هم سعی کرده آرامش را در آهنگ برقرار کنه 🌺

سه شنبه از روز خودش : یه کنسرت نریم ؟ 😍

میگم دیدی ، من کنسرت اونایی که نوشتم نرفتم و کنسرت یکی دیگه ها رفتم ، اولیش شد فرزاد فرزین ، الکی نیست که ذهن باید ارتباط برقرار کنه 😅

میگم تو هم مثل ِ شوهری هستیا ، یه روز میگه ، قاصدک تو کنسرت مثلا هم میخوای بری ؟ میگم کی ؟ میگه همین خواننده ی مثلا که تو خوشت میاد ؟

میگم خوب ، آدم یهو با یکی دوتا از آهنگ های خواننده ها ارتباط برقرار میکنه ولی خوب من هر کنسرتی رفتم ، خود ِ خواننده دعوت کرده 🙂

میگه دومی کی بود ؟ 🙄

میگم ، آها ، جریان کنسرت ِ دوم رفتن اینه که یه بار من خیلی پشت سر هم سرما خوردگی و کرونا داشتم ، خیلی خسته و ناامید طور شدم ، بعد به خودم انرژی دادم شانس آوردم نمی خوام سر کار برم ، مثلا فکر کن با این وضع و حال آدم بره سر کار !

بعد یهو کنسرت اومد تو ذهنم که خوبه برم کنسرت حالم خوب بشه و همزمان به این فکر کردم اگه خواننده خیلی مریض بشه چی ، صداشم بگیره ، همزمان با کنسرتش مریض بشه چه ضد ِ حاله ، فکر کنم اونا هیچ وقت مریض نمیشند ، آره دیگه اونا مریض نمیشن ،

یهو خواننده اومد و گفت ناجور سرما خورده و یه خبری شده تو شهر و اینا و اتفاقا خیلی خوب بود با صدای سرماخوردگی و نفس را شنیدیم .🤩

مثلا فکر کن به سردرد خواننده فکر نکرده باشم ، خواننده ی اول هم سردرد داشت 😅 ولی با سردرد اجرای خوبی بود و بچه چرا لج میکنه ، کلا یه بچه ای هست که در ترانه های این خواننده که حرص در آره ،

بچه من با تو زندگی کردم ، جلوی کی دروغ می بافی ؟

بچه تو چته چرا لج میکنی؟

و منتظر بچه ی سوم هستیم که دیگه چه حرصی میخواد در بیاره😍

یکشنبه

شروع هفته با شنبه

حواسمونو جمع نکنیم مرداد داره خیلی تند تند میگذره ، بر خلاف بعضی ماه ها که تموم نمیشند🙂 وبلاگ از ۶ صبح بیداره ، خیلی ملموس هوا از خنکی رو به گرمی میره ، اصلا به اینکه شنبه چه کارهایی با خودش داره فکر نکردم و در عوض به ذهن اجازه دادم که یکی یکی بچینه ! همین طور که داره میچینه روی میزش ، از اون طرف هی میگه جنگ نشه ؟!🙄

میگم‌ ساکت ! همین که آدم در اوضاع نابه سامان ِ کشور ، خواب جنگ نبینه ، نشونه ی خوبی هست ، روزو با شوینده ها شروع کردم ، خیلی بد بود ، مجبور شدم یه مقدار شیر بخورم ، بعد صبحانه ! اصلا دلم نمیخواست ، ولی خوب ، چایی را دم کردم و الان یادم افتاده چایی نخوردم ، به نظرم دستگاه چای ساز باید سخن گو باشه ، ۲۰ دقیقه بعد حرف بزنه ، چاییتون یادتون نره😏

وقتی وبلاگ ۶ صبح بیدار بشه ، حتما یه چیز جالب داره توی ذهنش می چرخه ، در نتیجه آبی را بیدار کردم ، یعنی چی من ۶ صبح بیدار بشم بقیه بخوابن 😅 دیگه کیا بیدار شدن ؟ دوم ریاضی ....وبلاگ حین نوشتن کشف کرد که ملموس در ریاضی کاربرد داره ، سوم پلیس مبارزه با مواد مخدر بیدار شد. ( مثل نقل و نبات دخانیات در کشور سو سو میزنه ) یه بار هم رفتم یه چیزی بخرم ، چشمم افتاد به سیگارهای رنگی رنگی میوه ای ! این چه کاریه آخه 🥴 هندونه دودی ، توت فرنگی دودی ، رو خودمون هم نمیاریم هی بغل گوش ما ، همزمانی خرید انجام میدین ، با رنگ سیگارها وسوسه سازی می کنید ، آبی ، آبی نقره ای ، نقره ای !

لباس ها را تفکیک کردم و سری اول لباس شویی روشن شد ، جارو برقی نداریم امروز ، دستمال کشیدن هم نه ، گاز یه مقداری باید تمیز بشه ، سینک را تمیز کننده بریزیم ؟ خیر ، همون اول صبح شوینده ها خفم کردند بسه !

وبلاگ یه برگشت بزن ، به چای ساز سخن گو 🔙

خیلی وقته از کتاب حرف نزدیم 🙂 امیر حسین خورشیدی فر توی کتاب طنز تهرانی هاش ، یه جمله داره ، تا چند سال دیگر ربات آواز می خواند😅 این جمله را احتمالا تو سال های ۹۵ ، ۹۶ نوشته ، وبلاگ یه سوال داره ، آیا خورشیدی فر آینده نگر بوده ؟ یه کم که کتاب جلو میره ، میگه این چیزایی که من میبینم ، تخیلات و تصورات ذهنم بوده ، سوال دوم آیا خورشیدی فر اسکیزویی هست ؟😅

کتاب خورشیدی فر را من به سبک خیلی جدید خوندم ، بعضی صفحاتو حتی بارها خوندم ، چون سبک جدید خوندن این طوری بود ، از اول خوندم از وسط خوندم ، از آخر خوندم ، دل به خواهی خوندم ، کلی از این کتاب لذت بردم ، با استناد به جمله ی خورشیدی فر که در این زمان حقیقتش به اثبات رسیده ، وبلاگ یه نظریه داره🙂

نظریه WH ! این نظریه میگه افراد میتونند صداها و تصاویری را ببینند که در زمان خودشون وجود نداره ولی در زمان دیگر عیننا به اثبات وجودی می رسند ، این نظریه این احتمال را شفاف می کند که اگرچه اسکیزوفرنی مدعی است که شنیدن و دیدن هایی که وجود ندارند ، نارسایی ذهن است اما WH ذهن دیداری و شنیداری آینده است و در زمان ِ پس از زمان خودش یک ملموس است .

در ریاضیات یک رسته ملموس، یک رسته است که مجهز به یک فانکتور وفادار به رسته مجموعه‌هاست. این فانکتور موجب می‌شود که به اشیاء یک رسته، به عنوان مجموعه‌هایی با ساختار اضافه، و به ریخت‌ها به عنوان توابع حافظ ساختار نگاه کنیم. بسیاری از رسته‌های مهم، تعابیر واضحی به عنوان رسته‌های ملموس دارند.

کتاب هم بیدار شد ، حافظ هم به لطف ریاضی بیدار شد ، در نتیجه باید دید تعبیر حافظ چیه ؟ 🙂 و هر کجا حافظ باشه ، سعدی هم هست 😏

جمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد

همای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد

کسی کو بسته زلفت نباشد
چو زلفت درهم و زیر و زبر باد

دلی کو عاشق رویت نباشد
همیشه غرقه در خون جگر باد

بتا چون غمزه‌ات ناوک فشاند
دل مجروح من پیشش سپر باد

چو لعل شکرینت بوسه بخشد
مذاق جان من ز او پرشکر باد

مرا از توست هر دم تازه عشقی
تو را هر ساعتی حسنی دگر باد

به جان مشتاق روی توست حافظ
تو را در حال مشتاقان نظر باد

سعدی

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات »

غزل شمارهٔ ۲۶۹

آنکه مرا آرزوست دیر میسر شود

وینچه مرا در سرست عمر در این سر شود

تا تو نیایی به فضل رفتن ما باطلست

ور به مثل پای سعی در طلبت سر شود

برق جمالی بجست خرمن خلقی بسوخت

زان همه آتش نگفت دود دلی برشود

ای نظر آفتاب هیچ زیان داردت

گر در و دیوار ما از تو منور شود

گر نگهی دوست وار بر طرف ما کنی

حقه همان کیمیاست وین مس ما زر شود

هوش خردمند را عشق به تاراج برد

من نشنیدم که باز صید کبوتر شود

گر تو چنین خوبروی بار دگر بگذری

سنت پرهیزگار دین قلندر شود

هر که به گل دربماند تا بنگیرند دست

هر چه کند جهد بیش پای فروتر شود

چون متصور شود در دل ما نقش دوست

همچو بتش بشکنیم هر چه مصور شود

پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولیک

سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود

هر که به گوش قبول دفتر سعدی شنید

دفتر وعظش به گوش همچو دف تر شود

🌺🙂

روش شناسی در راستای پژوهش در تحلیل گفتمان انتقادی

خیلی به رنگ جمعه فکر کردم ، نه که جمعه یه جورایی هیچ کس هم هست ، کلا میپیچه به بازی ، هیچو معمولا با پیچ و نپیچ و به رنگ مشکی شعری می کنند ، خیلی هم طرفدار داره ، ولی از اونجایی که وبلاگ اشراف کامل بر جمعه داره ، میدونه که رنگش نارنجی هست😅

یه دیالوگ و یه ترانه ی تاثیرگذار هیچ کس گونه :

- هیچ کس از هیچ کس راضی نیست 🥴

- پشت ِ درم ، پشت ِ دری که هیچ کس اونو بازش نکرده 🥴

در اولی میگه ، حتی هیچ کس ها هم از خودشون راضی نیستند😅

و به دومی ، خیلی ها آرزو دارند که لااقل ، هیچ کس درو واسشون باز کنه😅

از اونجایی که هیچ کس ، یه رشته های عجیب غریبی خونده ، عنوان را به روز جمعه ی هیچ کس گونه بردیم 😎

منم که بازی نمیکنم ، ثانی گفته بازی نکن ، ولی چون سوالی بازی کردند ، جوابشونو هیچ کس میده 😅

پنجشنبه؟

نه شبیه پنجشنبه است نه جمعه !🤔

وبلاگ یه مقاله ی روان شناسی خونده و میگه دلیل مهم را فراموش کردند 😅

چرا دیر می رسید ؟ چرا دیر می آیید ؟

  • برخی از این دلایل شامل عصبانیت و پرخاشگری است و برخی دیگر شامل خودفریبی است.
  • اما گاهی اوقات دیر رسیدن می تواند راهی برای گفتن چیزهای مهم به خود باشد.

یه حالتی تو ایران هست ، که اگه بپرسن چرا دیر می آیید ؟😅 جوابش اینه ، اینا خودشون همیشه دیر میان بعد می خوان ما را معطل کنند الکی در نتیجه ما هم به ساعت اونا خودمونو می رسونیم ، ۵ دقیقه ، ۱۰ دقیقه ، ۱۵ دقیقه ، نیم ساعت 😎

پنجشنبه میگه وبلاگ چرا دیر کردی ؟ وبلاگ میگه مگه چه قدر دیر کردم 😏

! فقط تعجب 🥴

نسیم خنک صبحم کو ؟ چهارشنبه چی شد باز ؟ از دیروز عصر پنجشنبه افتاده تو آخر هفته و میگه فردا پنجشنبه است ، جوری که نزدیک بود برنامه هامو طبق پنجشنبه بچینم ، اصلا امروز کاملا شبیه پنجشنبه است 🥴

عنوان خبری امروز چیه ؟ ثانی سنگ ِ بزرگو برداشته ....

پنجشنبه میگه ، کشورهایی که هنوز با صلاح می جنگند ، قدرت ِ ذهنی ندارند ، جنگ ِ صلاحی سال هاست که تموم شده ، اینا با اونا چی کار دارند می کنند ؟ اونا با اینا چی کار می کنند ؟ 🙄

نمیدونم ، جنگ بازی ِ باز ، بازیشونو باید عوض کنی ، ما که از عنوان های خبری اینا و اونا خسته شدیم !!!!!🤨

جلوی چشم ADHD ها چه می گذره ؟

سلام به روز سه شنبه ، چرا آخه این قدر من از سه شنبه خوشم میاد ؟ وبلاگ داره از من میپرسه 😅 منم میگم نمیدونم ، منم امروز به خاطر سه شنبه بودن هیجان دارم ، هوا را ببین از دیشب چه دلبرانه شده ، اصلا از کولر خنک تر خودشه😍 سه شنبه از اول ِ شب ِ شروع روزش ، برای روز برنامه چیده ، صبح شد و من این طوری شدم🥴 کاملا ADHD پیروزه ، سه شنبه میگه من کمک می کنم ، میگم اگه مرزهای adhd را رد کنیم ، میگرن میاد به استقبالمون ، برنامه را انداخته اون طرف و میگه طبق میل adhd جلو میریم، یعنی هر چیزی که جلوی چشممون باشه ، میگم الانه که تپش قلب بگیرم😐

رفته آبی را صدا زده ، بازی را هم ، تالی هم ، یکی دیگه را هم ، میگم این کیه ؟ میگه نیروی اضافی هست .

آبی امروز حالش خیلی خوبه ، نه که آبی روزش با روز سه شنبه یکیه ، هوای آبی را داره .

میگم قراره اینا چی کار کنند ؟ میگه بعد که ما عکسمونو درست کردیم ، میگیم بهشون😅

گل ها شلوغند ! میگم نمیشه ، گل ها اصلا باید شلوغ باشند ، میگه نه گرمشون هست ، میگم چی کار میکنی ؟ برگ هاشونو نه !!!! میگه بیا ، خوششون هم میاد ، میگم اااا اینجا را ببین شمعدونی قرمز تلاششو کرده ، گل جدیدشو نگه داشته ، این شمعدونی مهمونه ، اون ۲ تا ایرانی ! میگه بیا اینا طاقتشون کمه ، برگ هاشونو ببین ، گرما زده شدند ، اینا را باید بیاریم پایین .

میگم آره عطرشونم رفته ،از گرما زدگی رسیدند به آفتاب سوختگی ، چند روز گرم آتشین ِ بدی بود !

میگه موسی گهواره را ببر پیش مادرش ، میگم اون پنجره جا نداره دیگه😁 میگه یه جوری جا بده ، سر و روی موسی در گهواره را شستم و آماده ی انتقاله .

میگم اینو چی کار کنیم ؟ میگه اگه آلمانی ها ، این آلوورا ها را ببینند ، سریع باهاش کرم میسازند ، میگم آلمانی ها افسردگی دارند ، مجبورن از کرم های شیشه ای و نامرئی استفاده کنند ، میگه مگه شما zn ندارین ؟

میگم داریم ، یه کرم خوب هم ساخته ، دوستاش مسخره بازی در آوردند گفتند ، آلوورا ها را با مایع ظرف شویی قاطی کرده که خوشبو شده

قیافه ی سه شنبه ....😅 اینا با هم شوخی می کنند ‌.

بله ، نمیدونم چطوری zn رفته روی خمیر دندون ؟ شیمی بلدی ؟ zn را به خمیردندون می زنند واقعا ؟!

آلووراها را ژلشو جدا کردیم و ریختیم داخل جعبه ی کرم ِ خوب که تموم شده بود😅 میگم به اینا ، ویتامین E هم می زنند ؟

میگه ، بیا ما C ، بزنیم ، میگم نه لیموها را بچکونی توی آلوورا ، میریزم تو شربت ، کرم نمیشه دیگه😏

میگه اینو بده من ، میگم اینو که نمیشه قاطی کرد ، این اسفنده ، میگه بزار جلو چشم ِ adhd ایت که الان چشممون میزنن. میگم اینو راست میگی ، باید بگم موقع دیدن عکس ، عینک های آفتابیشونو بزنن روزها😎

میگم این گروه شربت سازی یه چیزایی یاد من دادند ها ، من گل پنیرک را انداختم تو یخ ، رنگشم آبی طور قشنگ شد ، اما تا بهش آب اضافه کردم رنگش محوشد😕

میگه بیا خودمون ، شربت خودمون را بسازیم ، شربت ۳ رنگ مخصوص گرما ، میگم موافقم ، اصلا من از شربت هایی که خودم درست می کنم بیشتر خوشم میاد 😍

میگه قاضی شادی ، شدی ؟

میگم خوب یه جورایی آره ولی قضاوت سخته ، میگه ساندویچ که خیلی خوشمزه بود ، میگم آره ، این ساندویچ به اندازه ی اون پیتزای ایتالیایی خوشمزه بود ، میگه ببرمشون به خیلی خوب بودن ؟

میگم ببر🙂

میگه سوپ از کیه ؟

میگم سوپ قرار بود از من باشه ، پسر کوچولو اومده سوپ جوی آماده ی خودشو قاطی سوپ ِ من کرده ، میگه این که خیلی خوشمزه تر شده ، میگم بهش کدو و هویج و عدس و گندم یا جوی شکسته و رب و لیمو و سبزی سوپ اضافه کردم .میگه ، سوپو هم میبریم به خیلی خوب بودن😍

اما شربت ! اصلا این شربت زندگی هست برای تابستون ، میگم رنگو ببین آبی و سرخابی 💞💙

-میگم خونه یه جاروبرقی میخواد ، میگه جارو را بده دست آبی ، خوب جاروبرقی میزنه با توجه .

-ظرف ها رو هم بازی میشوره .

- شام ِ شب را هم تالی درست میکنه ( میگم به تالی بگو استامبولی درست کنه ، من خیلی وقته نخوردم )

میگه دیگه چه کاری مونده ؟ میگم میزها را دستمال بکشه 🙂 میگه بیا اینم برای نیروی اضافی .

میگم شوهری رفته شبیه اون گاز پاک کن که تموم نمیشه ، مخصوص شیرآلات را خریده ، دوباره اینا را نریزه ته سطل آشغال 😅 این گازپاک کنو به سطوح آشپزخونه زدم ، تمیز نمیکنه ، تموم هم نمیشه ، اما این مخصوص شیرآلات را زدم به شیرها ، ثانیه ای برق افتاد ، ببریمشون به قضاوت ؟

میخنده و میگه ببر.

و عکس ِ دسته جمعی خانوادگی روزها 🤩

میگه این کارد آشپزخونه این طرفی چیه کنار لیموها ؟ میگم اینو خانه و آشپزخانه داده بودن به شوهری اشنانتیون 😅 که برسه به دست اونایی که کارد آشپزخونشون خوب نبوده ، ولی من بردمش قضاوت و اصلا خوب نبود ، سرخابی و آبی امروز حرف اولو در روز زدند 💞💙

💙سه شنبه ی آبی و خنک در دل تابستون 💙

جونم 🙂

امروز وبلاگ به هر دلیلی تعطیل می باشد ....🙂 اون قدر هم دلش تنگ میشه که من در روزش نمی نویسم که موزیک هاشو sunny کرده⛱

به عدد 9 هم گیر داده و 39 را به روز ِ گرم ، شماره ی یک گردانیده 🙂

خیلی گرم

امروز ۶ مرداد ، به دلیل خیلی گرم بودن و اشعه های خورشید ، بعضیا تعطیل ، بعضیا هم که لابد آدم نیستند ، تعطیل نباید باشند ، لابد اینا جزء ربات ها هستند ! اونایی که تعطیل شدند که محافظت بشند ، زدند به راه شمال 😅 در نتیجه اونا که اینا آدم حسابشون کردند ، ثابت کردند که هیچ وقت به حرف اینا اهمیت نمی دند و اصلا حرف اینا را قبول ندارند.

نمیدونم چرا اول صبح خیلی سرحال و پرانرژی و خوش اخلاق بودم ، الان کلا متفاوت شدم ، تقصیر اشعه هاست 😕

ماه دیشب اومده بود خیلی نزدیک زمین ، رنگشم زرد رو به نارنجی ، اصلا تعجب کردم که چرا این قدر اومده پایین ! میگم به خاطر ستاره هاست ؟! نکنه حوصله ی ستاره ها را نداشتی ؟ میگه نه ، فردا خورشید می خواد ذوبم کنه ، اومدم پایین ازش دور بشم ، میگم حواست هست ، داری کم کم میری رو پشت بوم خونه ی مردم ها ، میگه این طوری خوبه ؟😏 میگم حالا مراقب باش از لبه ی پشت بوم نیفتی پایین ؟ 😅

صبح ۹و نیم بیدار شدم ، ۱۰ و ربع تصمیم گرفتم ورزش کنم ، ۴۰ دقیقه ورزش ِ خوب کردم و صبحانه شیر و کیک با پسر کوچولو خوردیم ، لباس های پسر کوچولو را انداختم لباس شویی ، لباس شویی پیام میده ، یه چیزی U ، خاموش روشن ، در باز ، هعیی در باز نمیشه ، از برق کلا در آوردم ! دوباره در را کشیدم باز نشد ، معلوم نیست لباس شویی به چه زبانی حرف میزنه ، این دفعه به جای اینکه در را بکشم ، چند تا ضربه به درش زدم ، در باز شد 🙄 احتمال اینکه خروجی آب گرفته شده باشه ، یه دریاچه آب و کف ....چی بود ؟ یه کاغذ پز ، مسخره ....مثلا زورش اومده از اون دوتا خروجی آبو خارج کنه ، گیر داده به خروجی که با کاغذ پز مسدود شده ، واقعا کاغذ پزه ؟ خارجش کردم و دوباره شروع و با خوبی و خوشی چراغ سبز End . این کاغذه را دوباره بررسی کردم کاغذ پز نبوده ، کاغذ مارک بوده که می دوزند توی شلوار ، بعد به حالت کشسانی رسیده بود و برای خودش دسترس ایجاد شده بود ، بنابراین نتیجه میگیریم یکی از علل خوب خالی نکردن آب لباس شویی ، مسدودی پنهان کاغذ مارکه که ممکنه از لباس جدا شده باشه 😐

امروز ، پسر کوچولو تنبیه است ، فقط میتونه تلویزیون ببینه ، با اسباب بازی هاش بازی کنه و یک روز کامل از اینترنت و بازی با گوشی محرومه ! به دلیل اینکه دست شوییشو میزاره دقیقه ی ۹۰ 🤨 از صبح که بیدار شده تنبیه را قبول کرده و باید دید چرا این بازی و اینترنت مغز بچه را میگیرند دستشون و نمیزارن به پیام ها مهم و هشداری مغز گوش کنه !

شنبه یه چندتا درخواست رنگی هم داره ، ولی من فعلا حوصله ی شنیدنشو ندارم و اصلا فکر نکنم درخواست سبز تو روز خیلی گرم که الان قیافه هاشون این طوری هست از گرما😖 در زمان مناسبی باشه ، میتونه درخواستشو بفرسته به دوشنبه😉

صفحه ی هیچ کس 😎

جمعه ۶ و ۵ دقیقه آدمو از خواب بیدار کرده ، نمیدونم اون وقت ۵ دقیقش چیه ؟😁 مثلا میخواسته بگه ، ۵ دقیقه بیشتر هم اجازه دادم بخوابی! منم بیدار شدم ساکتش کردم و این طوری بهش گفتم 🥴 هیچ کس جمعه صبح زود بیدار نمیشه 😐 !

در نهایت خوابیدم و با زیبایی خورشید از خواب بیدار شدم ، ساعت ۱۰ و نیم این طورها ، ولی نمیشد حدس زد ، چه ساعتی هست !

جمعه میگه ، یه صفحه برای هیچ کس باز کن 😏

میگم که چی بشه ؟

میگه در حق جمعه و هیچ کسانه اش اجحاف شده 🙄

خیلی خوب باز می کنیم ، به صفحه ی هیچ کس شناسی خوش آمدین :

-هیچ کس یه جوریه که با هیچکی با فرق داره.

- هیچ کسی هم نیست ، به نظرم هیچ کسی بیشتر اسم دختره .

- در مورد هیچکی نمیدونم ، شاید پلی مسی باشه ، اصلا روحیاتشو خوب نمی شناسم .

با این شناخت ، ۳ تا شناخت باید داشته باشیم ، یکی هیچ کس ، یکی هیچ کسی 😅 یکی هیچکی .

این ۳ تا خیلی قشنگ توی ترانه ها و توی دیالوگ فیلم ها می یاند و یه جورایی اسماشون به دل میشینه .

یه هیچ کس خارجی هم داریم ، که Nobody هست ، حواسمون باید به اینم باشه ، مثلا بعضیا که میرن خارج از کشور و از نویسنده ی ، من Nobody هستم ، شما چطور ، تقلید می کنند ، یهو میشند Nobody😁

اینا یه مقدار ، روحیات و اخلاقیاتشون فرق میکنه ، خوب که دقت کنیم به آوای حرف زدنشون ، با اینکه تلاش می کنند ، لهجه ی فارسیشونو حفظ کنند ، اما آخرش لهجه ی خارجی می گیرند ، به اینا باید گفت ، بابا هیچ کس خارجی ! 😎

و اینکه خیلی از آدم ها از دست این هیچ کس کلافه اند ، کلا کلافگیشون خیلی بامزست ، اینا را باید ببریم وبلاگ تا حال جمعه لبخندی بشه 😁

جمعه ، با بیداری ، به زیباسازی هم فکر کرده ، میگم حواست هست ، امروز سه شنبه نیست ، میگه چطور پنجشنبه اومده به جمعه ، منم می خوام بیام .

میخنده و میگه ، این کرم جوان سازی فرانسوی را چرا هیچ وقت استفاده نکردی ؟ میگم انگار هیچ کس از این کرمه خوشش نمی اومده ، این واقعا فرانسوی هست ؟

میگه آره ، میگم خوب میزنیم که پوستمون جوان سازی بشه ، این کرمه را داروخونه ای به جای اون کرم بازسازی کننده ی پوست که رنگشم آبی بود ، داد گفت از اون کرم دیگه نیست ، اون کرم چه قدر خوب بود ، بوشم خیلی خوب بود ، این کرم فرانسوی ، بوش زیاد نیست ولی به خوبی اون نبود ، وقتی چیزی خیلی خوب باشه ، جایگزین کردنش سخته !

میگم ، مگه نگفتیم ، خودشونو با ماشینشو معرفی نکنند 😅 جمعه میگه خوب چی شده ؟ میگم بعضیا می خواستند ، رنگ آبی پنجشنبه را نظر بدن ، خودشونو با رنگ متالیک آبی ماشینشون لو می دند !

از این رنگ ماشین یادم تو سال های ۸۹ ، ۹۰ ، هرکی داشت دیگه خیلی خاص میشد ، آبی متالیک بلاخره یا آبی کلاسیک ؟

کلا در رنگ گیج شدم که جمعه ، مشخص کرد ، آبی کلاسیک ، رنگی بین آبی کاربنی و سورمه ای هست 😏

در نتیجه چون الان در سال ۱۴۰۳ هستیم نه ۸۹ ، آبی کلاسیک را برای پنجشنبه می پذیریم 😉 ولی خوب اگه سال ۸۹ بود ، احتمالا به آبی متالیک این طوری میشد وبلاگ 🤩

وبلاگ از این ترکیب رنگ خوشش اومده و فکر می کنم بیشتر از تشخیص رنگ ، تاکید به مفهوم رنگ داره 🙂

to go on to a different place, subject, activity, etc

اینم نمیدونم چیه ، شاید یه جورایی اشاره به کلاسیک بودنش داره ، بعد کلاسیک با ، با کلاسی فرق داره ها 😅

خیلی خنک به دلیل اختلاف زمانی

هوای خنک شبانه شبیه خنکای پاییز شده🙂 از زیر ابربازی اطراف ماه ، بلاخره ۳ تا ستاره پیدا کردم با ۱۰ متر فاصله از ماه 😍

🙂وقتی زمان می گذرد و پایان حفظ می شود برای درخشش اسرارآمیز زمان 🌺

شعرهای پنجشنبه ای فارسی ، اصلا به دل پنجشنبه نمی نشینند ، بعضی وقت ها شیطنت میکنه ، شعرها را متضاد میکنه ، اما خوب دیگه خسته شدیم و زدیم به کوچه های احساس غیر فارسی ، اونها هم گاهی وقت ها یهو به دل ننشسته می شدند ، ولی به لحاظ شادی ، کمی بهتر بودند ، یه جورایی شبیه غروب جمعه ها هست ، بعضی ها خوششون میاد ، بعضی ها خوششون نمیاد .

به نظر من که شعر بالا کاملا مناسب پنجشنبه است ، اگر زمان را بیشتر می فهمیدم ، هزاران بار متوقفش می کردم حین تماشای طلوع و غروب ، و در لحظه های روز و شب 🍀

۵ ت پنجشنبه ای

😐 ۵ شنبه دچار ۵ کلمه ی ت ، شده است : تناقض ، تبعیض ، تعارض ، تحرر و تاجیل ! 🤨

- خودشونو تعطیل می کنند ، بقیه را نه ! تناقض و تبعیض را با هم اجرا می کنند در روز

- واحد پولشونو با واحد پول کشور های اقتصاد خوب نه تنها یکی نمی کنند که بلکه ، با کشورهای هم جوارشون هم یکی نمی کنند ، در دنیا با ریال تومانی بی ارزش دچار تحجر شده اند و یک جهان به حال اقتصاد خرابشان می خندد !! کشورهای هم جوار با واحد پول دیناری و لیری و ....با حقوق های چند برابر ، به اینکه می توانند به کشوری سفر کنند که تقریبا رایگان سفر کنند ، بی وقفه به چنین واحد پولی بی ارزش چندین و چند ساله ی ثابت که خوب برای دیگر کشورها و رو به نابودی برای مردم خود کشور است می خندند ! تعارض سنگین

- و تحرری عجیب در این روز هست ، هنوز نتوانسته اند برای یک روز تعطیلی برابری بدهند ، سال ها شورا و مشورت می گذرند و در نهایت اعلام می کنند معلوم نیست هنوز.

پنجشنبه ، تعصبش را کنار می گذارد و به تاجیل افکاری یک کشور ، فکر می کند 🤨

چهارتا چهارشنبه خوانی با انعکاس

هر وقت توی آینه خودتون را نگاه کردید ، این طوری نگاه کنید🙂

با این روستا و اسمش ( کل کش ) آشنا شدم ، مردم ، شهر را می پرستند و به آخرای زندگی که می رسند ، به دنبال آرامشی روستایی می گردند ، روستاها در ایران ، بهشت زندگی هستند در حالیکه با نبود امکانات ، زندگی خوب از آنها گرفته شده است .

وبلاگ از گلدوزی به سبک روسی روی لباس بچه ها خوشش میاد ، مخصوصا از نوع گل های برجسته ، میگن برزیلی ، ولی روسی ها گلدوزی های قشنگی در تاریخشون دارند و این سبک ِ گل های برجسته ی کوچک که شلوغ هم نیست به احتمال زیاد به دلیل رنگ گلی و سفیدش از روسیه اومده.

و این یکی که نقاشی هست ، به سبک ایرانی روسی ژاپنی

و

نظریه بدین ، نظر چهارشنبه هم همینه ، جهان حول نظریه ها می چرخه ، حتی نظریه های اشتباه ، جهشی بر نظریه های درسته🙂

🍀

از اون چهارشنبه به این چهارشنبه

چهارشنبه ی هفته ی پیش ...😎

حرفای سه شنبه

چه قدر خوب شد ، سه شنبه شد ، با اینکه خیلی تلاش کردم دوشنبه را شبیه یکشنبه کنم ، ولی نزدیک عصر کلا دل گیر شد ، ساعت ۶ و چند دقیقه از خواب با نور خورشید بیدار شدم. گرسنم هم بود اما دوباره خوابیدم ، این بار ساعت ۹ و ۳۵ دقیقه از خواب بیدار شدیم ( من و پسر کوچولو ) بعد به سمت پذیرایی رفتیم ، پسر کوچولو نرسیده به مبل خوابش برد😅 منم بازم خوابم میومد و ذهنم اصلا مرتب نبود ، روی زمین خوابیدم ، به دیشب فکر کردم ، هوای خنک را قربون صدقه رفتم و به ماه هم توجه کردم ، این قدری که به ماه بی توجهی کردم این مدت ، ماه تمام تلاششو انجام داده که بیاد در قاب پنجره ، یکشنبه کاملا ماه تو قاب پنجره بود ، جوری که من سرمو برگرددوندم دیدم چه قدر پنجره روشنه ، نگو ماه تابیده توی پنجره😍

ستاره کلا با آسمون من و ماه قهر کرده ، ولی پیداش کردم ، رفته بود اون سوی جاده ها ، یه شهر و استان دیگه ، با کلی منت برش گردوندیم ، اما نمیدونم باز چشه ، رفته ۱۰ تا کوه اون طرف تر 🥴 ماه میگه ولش کن ، بزار به حال خودش باشه ، میگم اصلا ستاره نباشه ، شب هامون نور نداره ، میگه من این همه ماه کاملم بسه 😏

امروز حواس ِ منو خیلی پرت کردند ، رشته ی افکاری وبلاگی کجا رفت ؟🥴

برای ستاره ، از شادمهر یه موزیک درخواستی گرفتیم ....

وقت ِ از تو خوندنه ، ستاره ی ترانه ها ...‌

با یه چشمک دوباره منو زنده کن دوباره

آی ستاره آی ستاره بی تو شب نوری نداره 💞

* حواسم هست ، یهویی موزیک شادمهر را میزارین لابلای ترانه ها ، اما از صدای رباتی شادمهر خوشم نیومد ، اصلا اون احساس در صدای لحظه ی متصل به موسیقی و مخاطب را پیدا نکردم ، صدای شادمهر را رباتی نکنید😏

ولی خوب بود و من امروز ترانه اشو میزارم وبلاگ ، سه شنبه هم گوش کنه ، فقط نمیدونستم رنگ شادمهر ، شبیه رنگ مورد علاقه ی سه شنبه ی وبلاگه 🤩

💖دل من سیاست ولی آبی را خیلی دوست دارم ، روزای روشن آفتابی را خیلی دوست دارم ، با هوای تو ، توی کوچه های دلواپسی ، غروب مبهم سرخابی را خیلی دوست دارم . دوست دارم طناب ماهو بگیرم بالا برم ، واسه این شبای مهتابی را خیلی دوست دارم.💙

شوخ طبعی های سه شنبه شروع شده از شروع صفر سه شنبه ، ۲ دقیقه چشمای من خواب رفت ، آش ِ دوغ را آورده جلوی چشمای من ، بیدار شدم و میگم من دیروز کلی غذا دیدم ، از بین همه ی اونا آش دوغ آخه ؟!

میگه آش ِ محلی با کشک ، میگم این آش برای کجاست ؟

یعنی من اگه هویت این سه شنبه را میدونستم ، هزار هیچ ، جلو بودم ازش 🙄 بعد میخنده و میگه آشی که لرها درست می کنند .

😀 آره این آشو ، من ۲ بار خوردم ، از آش ِ دوغ خوشمزه تره ، یه سه شنبه آشو درست می کنیم میزاریم وبلاگ ، که سه شنبه خوشحال بشه.

میگه هوا چطوره ؟ میگم حسود .

به یکشنبه حسودی نکن ! یکشنبه تواناست 😉

میگه حالا برق ها را میبرم ، من هعییی...‌🤨

در نهایت رفتم دوش گرفتم و از آب به سبک خنکی برای منظم کردن سلول های مغزی استفاده کردم ، میگه شامپوی آبی را ببین ، میگم این شامپوی بچه هست ، شامپوی بچه را برداشتم ، داخلش ۳ تا تیله بود ، میگم این تیله ها یکی نبود ؟ میگه امروز سه شنبه است 😅

میگم من خودم یه جعبه تیله دارم ، هزارتا تیله ، نخواستم ، میگه شادی کوچک ِ روز . شادی کوچک را می پذیرم 😍

امروز روز آبی ، روز زیبایی و ۳ شنبه است ، هر کسی بین گزینه ها گیر کرد ۳ را انتخاب کنه .

میگم روز آبی و زیبایی خوبه ، اما از گزینه ی ۳ سر در نمیارم.

میگه ، بازی را دیدی ؟ 😅

میگم ، چه خبره امروز ؟ بازی چه کرده ؟

میگه ، آزادی را شبیه سازی کرده بود ، هاها ها ها

😅 آره خوب بود ، من هی میگفتم کجا دیده بودمش ، آفرین .

یه بار جنگ شده بوده ، یه عاقلی اومده بود گفته بود برای نجات دنیا ، به شادی ، رادی ، آزادی نیاز داریم ، خلاصه اسم وبلاگو مثلث کردند ، حالا من که بخیل نیستم اگه شادی دنیا را نجات میده ، من هستم🙂

میگم ، B5 دیگه چیه ؟ من ویتامین بی ۱ و بی ۶ را میشناسم ، بی ۵ دیگه چیه ؟

میگه نمیدونم ، پنجشنبه باید یه جوری کنجکاوی کنه از سه شنبه😅

هعییی B5 ، اصلا بهش فکر نکرده بودم .

سه شنبه از وبلاگ بدتره ، بیوفته به آمار و تجزیه و تحلیل ، دیگه ول نمیکنه ، میگم چیزی مونده نگفته باشی 😅 همه را لو دادی که ....

میگه صبح ها ، صبح خیلی زود ....میگم خوب !

میگه تو که خوابی ، آبی ، شجریان گوش میکنه ، میگم خوب چیه ، گوش کنه ، مگه من توی خواب باید بدونم دیگران چه می کنند ....

میخنده و میگه ، شجریان میزاره که خوابش ببره ، بهش بگو بیشتر بخوابه .

الهی 😍 باشه ، به آبی میگیم بیشتر بخوابه 💙

امروز پسر کوچولو ، از من دو تا چایی تقاضا کرده ، یکی چایی سبز و یکی چایی آبی ، دومی را ندارم ولی اولیشو واسش دم کردم .🍀

سلام به فصل شادی 😍

دوشنبه را ببین ، با چه رنگی رای شو به رنگ ، در صدر رای ها قرار داده🙂

به نظر منم رنگ‌ زیبایی هست 😍، فقط یه رنگ مکمل کم داره که من باید خودم ، اون رنگو بهش بدم.

ساعت ۱۱ : ۱۱ از خواب بیدار شدم ، امروز چه روزی هست ؟ ااااآ ، شروع جشن ِ تابستون 😀❤ یک از مرداد و یک فصل زیبایی و سبز ِ سبز و زندگی 😍

دیروز و دیشب ، واقعا هوا گرم بود و تحملش سخت ، میدونم که کلی غر به سر تابستون زدید و بد و بیراه هم گفتید بهش 😅

دیگه وقتشه که دلم برای هوای سرد آلاسکایی تنگ بشه و این هوا ، هوای اون هوا را بکنه و تعدیل تابستونی رخ بده 💞

چرا این قدر خوابیدم ؟ اشکالی نداره ، تعطیلات ِ تابستونی هست ، همین طور که کارهای روز می چرخیدند ، زمانو هم گرفتم ، از ۱۱ و ۱۱ دقیقه که زمان بیدار شدن بود ، چه قدر زمان صرف میشه تا کارها انجام بشه ؟

خونه را مرتب کردم ، تخت را ، ظرف ها را شستم ، قوری چایی و کتری را( کتری را نمی شورن ؟ لااقل بعضی وقت ها کتری را بشورید ، وبلاگ داره به اونایی میگه که کتری را نمی شورند! )

به گل هایی که تشنشون بود ، آب دادم ، به گل ها حدسی و چشمی و روزی آب ندین ، خاکشون را لمس کنید ، اگه احساس کردید آب سلول های خاکشون خیلی کم شده ، بهشون آب بدین . بعضی وقت ها گلدونشونو بچرخونید ، اونا دوست دارند دنیا را از تمام زوایا نگاه کنند.

گاز ؟ امروز آشپزی نمی کنم ،هر روز که نباید آشپزی کرد . گاز خیلی تمیز نیست ،اما صبح دوست نداره گاز تمیز کنه ، پس میسپاریم به دست عصر.

خونه یه جارو برقی می خواد ، اینم وبلاگ گفته باشه بعد از حرفای من.

لباس شویی را یک نوبت روشن کردم ، نوبت دوم هم داره .

به چهره ی خودم در آینه نگاه می کنم ، کاملا از چهره ی خودم راضی هست ، از این رنگ موی شنی ماسه ای متوسط خوشم اومده ، موهامو برس می کشم ، حال موها خوبه و به تراپی هم احتیاج نداره ، گاهی وقت ها چند قطره روغن زیتون را توی دو قاشق آب می ریزیم و همونو می زنم به ساقه ی موها ، کاملا موها را نرم و با طراوت میکنه .رنگ ِ سبز دوشنبه ، منو میبره به سایه ها ، چنین رنگ سایه ای ندارم ، بلاخره ۲ تا سبز را انتخاب می کنم ، رنگ ، رنگ نمیشه ، از همون سایه ی خودم که بهم میاد میزنم روشون و حالا خوب شد .یه کرم سبک ، خط چشم گوشه ای مدادی و ریمل ، ریمل در اصل ، اصلشم خوب بوده😅 یعنی هم فرعش خوب بوده هم اصل ، تنها نکته ی مثبتی که نسبت به فرعش داره ، فرچه ی باریکش هست ، ریمل باید ظریف کشیده بشه به مژه ها ، نه اینکه یه خروار ریمل کشیده بشه !

چند دقیقه صبحانه خوردم ، چایی با هل و چند برگ گل دم کردم ، مزه ی هل باید امروز غالب باشه ، بعضی روزا مزه ی گل غالب میشه ، بعضی روزا هم فقط چایی خالص🙂

جهت حفظ شادی سازی مغز ، باید ورزش کنم و اینو هر روز صبح بعد از صبحانه تاکید می کنم به خودم ، در مورد زمان ورزش دنبال ساعت نباشید ، هر زمان که احساس کردید حوصله ی ورزش دارید ، ورزش کنید ، صبح باشه چه بهتر ، با ساخت دوپامین ، انرژی بیشتری برای روز دارید.

ورزش در هوای گرم خیلی هم بد نیست ، کمک میکنه نسبت به زمستون ، سریع تر ، خوش تیپ بشید 🙂

من نمیدونستم یاسمین داوودی ، وبلاگ میخونه😅 برای با انرژی پیشنهاد جایزه ی کوچک داره و گفته اینو که جایزه بگیرن ، ماشین واسشون میشه انگیزه ، خودشون با سعی و تلاش و انگیزه ، ماشینشو هم میخرن ، در حقیقت منم از ایده ی یاسمین داوودی خوشم اومده👌

وقتشه که با وبلاگ بریم چاییمونو بنوشیم 🙂

دوشنبه را نبردیم به سکوت چون شروع یک فصل از زیبایی با دوشنبه بوده 🍀🌲🌳🌺