مثلا شنبه
به کشف ِ جدیدی از درد رسیده ام ، درد ِ معلق ! فکر کردم تعطیلات تمام شده است و دست از آلمانی حرف زدن بر میدارد ، گویا این بار مرا برده است به تعطیلات و من باید آلمانی جواب دهم 🥴
Warum lachen sie?
🍂
به کشف ِ جدیدی از درد رسیده ام ، درد ِ معلق ! فکر کردم تعطیلات تمام شده است و دست از آلمانی حرف زدن بر میدارد ، گویا این بار مرا برده است به تعطیلات و من باید آلمانی جواب دهم 🥴
Warum lachen sie?
🍂
اون قدر وبلاگ ترانه ی آسمونو پلی کرد تو ذهنم که خسته شدم ازش و دفعه ی بعدی که وبلاگ میره به time to ....ترانه نمیزارم واسش🥴
از الان دوشنبه شروع شده و به اندازه ی کافی هفته سکوت داشته که دوشنبه سکوت نشه.
یه جوری از ظهر سردرد داشتم که با مسکن نه تنها خوب نشد که با خوابیدن هم نه و در این حالات که نه مسکن و نه خواب کمک کننده نیستند ، تنها راه بیداری هست و به روز با یک لیوان آب قند به همراه خورشت آلو اسفناج که شام شده لبخند میزنم و آلو بخارا از حسن انتخاب من تشکر میکنه ، بنابراین ما هم ( من و وبلاگ ) از حسن انتخاب آلو بخارا تشکر میکنه که ما را انتخاب کرده 🙂
دیشب که میخواستم پسر کوچولو را بخوابونم ، سمت چپ مغز شروع کرد به یه جوری شدن ، گرم شدن ، گیجی ، تا اینجا خوبه ، سنگین هم بشه میشه تحمل کرد ، اما چند دقیقه بعد دردها شروع شد و گذاشتم به حساب آمیگدال ، هم خوابم میومد ، هم این درده عجیب بود که وقت خواب و استراحت اومده بود سراغم ، بعد از اینکه پسر کوچولو خوابید یه دونه مفنامیک اسید خوردم ، عجیب بود ولی اثر کرد و درد را کم کرد ، امروز ، یادم افتادم دکتر سرترالین هم بهم داده بود و اصلا یادم رفته بخورم ، صبح اولیشو شروع کردم ، قبلش دلم به حال نزار گل های بیرونم سوخت و همشونو تصمیم گرفتم بیارم تو ، بعد از هفته ها احتمال ۸ هفته ای یا بیشتر ، یادم افتاده که این گل های داخلی هم اصلا کود یاری نشدند ، آب و کود را قاطی کردم و عاشقونه بهشون گفتم بفرمایید ، لطفا از من دلگیر نشید ، اوضاع من اصلا خوب نبوده این مدت ، خاک دوتا گل های بیرونی را عوض کردم ، طفلکیا داشتند نابود میشدند ، چطوری دوام آوردند تا حالا !
با قرصه سِر شدم ، با گل ها سرحال و انرژی گرفتم ، وبلاگ یه کم حرف زد توی سرم ، میخواستم امروز سکوت باشه ، اما یادم افتاد یکشنبه است .
وبلاگ دلش خواسته از روزهای هفته هم حرف بزنه و یه کم تقلب برسونه ، اما گفتم زوده هنوز ، برای گل ها موزیک گذاشتم که خوشحال بشند ، برای خودم هم ، سمت چپ هنوز درد داره ، میزارم به حساب آلودگی !
هیچکس هم به فکر آلودگی ، بیماری ، نفس ها و درد ها نیست !
🍂🍃🍂
فکر کنم روزای هفته ام ، ویروسی و بیمار شدند ، دیروز عصر به بعد که خیلی بد بود ، مسکن دوم را خوردم و هر طور بود شام درست کردم ، سرمو بستم و کمی خم به سمت عقب ، چشمامو بستم ولی نه خواب ! درد از سمت چپ سر شروع شد ، کم کم اطراف چشم ها و قسمت چپ پیشانی را گرفت ، گاهی به اعصاب دندان ها هم می رسید ، به سمت راست منتقل شد اما درد سمت راست به وخیمی سمت چپ نبود ، از سمت چپ در گردش به قسمت بالای سر ، قسمت بالایی جمجمه و به سمت عقب هم کشیده میشد ، توی یک وقفه ی چند ثانیه ای درد سمت راست کاملا متوقف شد و فقط درد سمت چپ ادامه داشت ، با اینکه انگشت هام توان ماساژ دادن نداشت ، اما سعی کردم قسمت ضربان دار را ماساژ بدم ، درد کمی پخش میشد ، اگه مسکن بخواد اثر کنه ، علائمش اینه کمی گیجی و پخش درد داری تا جایی که کم کم درد کم بشه . صداها را قطع کردم ، نور را کم کردم و از پسر کوچولو خواستم آروم باشه و بی سر و صدا و همکاری کرد.درد در حال پخش بود که ذهنم از فقط فکر کردن به درد ، رفت به مقایسه ی درد ؟
بدترین دردهای جسمی چین قاصدک ؟
۱.میگرنی که با مسکن آروم نشه
۲.دندونی که به عصب رسیده و مسکن روش اثر نداره
۳.درد زایمان طبیعی اونجایی که توقف چند ثانیه درد در آخرین مرحله را نداری و قطع نشدنی ترین درد دنیا با میزان بی نهایت را با استرس داری چون فقط خودت نیستی که یه موجود دیگه هم با خودت داری و میری اتاق عمل و سزارین میشی.
اولی را نمیدونی کی تموم میشه و میدونی که این درد را باز هم تجربه می کنی.
دومی را تا عصب کشیده نشده ، همراهت داری ولی بلاخره آروم میشه و مثل میگرن مداوم و مدام تکرار شونده نیست .
میزان درد سومی با استرس زیاد را با هیچ دردی نمیشه مقایسه کرد و توی جهان اوله ، اما با بیهوشی کامل دیگه چیزی یادت نمیاد و توقف کامل درد و سپس بیداری و درد سزارین ، اونجایی که تو دل شب میخوای بچتو بلند کنی و گریشو آروم کنی و بخیه ها کشیده می شند و نمیتونی و دلت به این حالت میسوزه و میشینی با درد و گریه های بچت گریه می کنی و این درد اگرچه دیگر تکرار نمی شود اما تمام لحظاتش به یادت می ماند.
میگرن توی درد ، این ۳ درد را با هم مقایسه کرد در چند ثانیه و ساعت ۹ و نیم بود که با درد خوابیدم و ۷ صبح بیدار شدم و درد نبود اگرچه که جای درد ، درد می کرد.
...🍂🍂🍂
ادامه ی سه شنبه ...
یه وقتایی دلم خواسته بشینم تاریخ ایرانو با احساس خودم بنویسم ، رویداد هایی که داشته ، اصلا از اول اول ایران بنویسم ، اما وقتی توی تاریخ غرق میشی ، گم هم میشی ، زمان از دستت میره و شاید نشه بگی چی بودی و چی هستی ! ولی دلم میخواد بشه روی این دیوارها تاریخ ایران هم نوشته بشه .
چند روزه صدای چاووشی پخش میشه ، نمیدونم چرا صدای این خواننده یه غم خاصی توش داره ، همین طور فکر می کنم یه جورایی تواضع هم توی صداش هست ...
این روزها توی کشور ما به سنت هر سال مراسم محرم با هر شیوه و روشی برگزار شده ، از کل حماسه که بگذریم ، من همدلی را بین مردم دوست دارم ، اینکه یه جورایی به واژه ی شهادت احترام می گذاریم و تقدس قائلیم .
دنبال صدای چاووشی گشتم و این اومد :
در ظهر عطش مگر چه دیدی ؟
کز جام جهان نظر بریدی ؟
دنبال این گشتم که برای چه تاریخی هست که این نظر ، نظرمو جلب کرد ...
اردیبهشت 8, 1396 در 11:40 ق.ظ
این آهنگ حرف نداره
مخصوصا برای کسی که دل گرفته باشه و مشکل داشته باشه
مشکل که میگم نه اینکه صرفا عاشقی و این مسخره بازیا باشه
در کل دل سنگ را آب میکنه
ممنون
یه زمانی هم ، یکی از موزیک های بهنام بانی ، نظرمو به واکنش و نظر بقیه جلب کرد ، اونجایی که میگه ،
یکی دوتا نیست آخه درد این دلم چیزی نمیگی خیلی مرد این دلم
شاعر ، خواننده و مخاطبی که این موسیقی درد را دوست داره ، این دردها دقیقا چین ؟
چرا دردها هیچ وقت خوب گفته نشدند ! چرا حل نشدند ؟ چرا حل نشده باقی موندند ؟ این دردها چی بودن ؟
🍃
از اینکه هنوز هم باید توضیح بدم که من بیماری حرکت دارم ، خودم تعجب می کنم ، چون تعجبی نداره که دیگران چنین حالتی را متوجه نشند ، در حالیکه تا به حال خودشون تجربش نکردند.
هنوزم آثارش توی وجودم هست ، سردرد هم بهم داد و واقعا خیلی ممنون که پس از گردش یک روز چنین منو میندازه.
بقیه که درک نمی کنند ، خودم بخونم
بیماری حرکت زمانی رخ می دهد که مغز شما نمی تواند اطلاعات ارسال شده از چشم، گوش و بدن شما را درک کند. حرکات زیاد - در ماشین، هواپیما، قایق یا حتی یک پارک تفریحی - می تواند باعث شود که معده تان حالت تهوع، لختگی یا بیماری داشته باشید. برخی افراد استفراغ می کنند. ماشین گرفتگی، دریازدگی یا کسالت هوا، بیماری حرکت است.
هزار بار بگی ، من تو حرکت نمیتونم تو گوشی نگاه کنم یا برگردم عقب ، فایده نداره.
تخمین زده می شود که از هر سه نفر یک نفر در مقطعی دچار بیماری حرکت می شود.
خوب من یکی از اون سه نفرم ، منتها در مقطع نه ، اغلب اوقات
مگه اینکه هوا خوب باشه ، گردش هوا در حرکت ، لازم به خوندن و تغییر جهت سر نباشه و غذا سبک باشه ، چیزی هم نخوری ....هعععییی
مغز شما سیگنال هایی را از قسمت های حس کننده حرکت بدن شما دریافت می کند: چشم ها، گوش های داخلی، ماهیچه ها و مفاصل. وقتی این قسمت ها اطلاعات متناقضی را ارسال می کنند، مغز شما نمی داند که شما ساکن هستید یا حرکت می کنید. واکنش گیج کننده مغز باعث می شود احساس بیماری کنید.
بیماری حرکت می تواند شما را غافلگیر کند. ممکن است یک لحظه احساس خوبی داشته باشید و سپس به طور ناگهانی برخی از علائم زیر را تجربه کنید:
بله ،غافل گیری از نوع تهوع و داغون شدن و نگاه های دیگران مبنی بر اینکه چه آدم داغونی هست
در سفر همیشه باید رو به جلو باشید. جایی که می نشینید نیز می تواند برای به حداقل رساندن حرکت مخرب تفاوت ایجاد کند:
گوشی را کنار بگذار ، یادم رفت ، داغون شدم 😠
اینم از من ، اینم از بیماری حرکتی ، اینم از داغونی بعدش ،...کلا هعععیییییییییی .
هفته ی پیش از گرما میخواستم کولر را روشن کنم ، وضعیت الان ِ من : خوبه پکیج را ببرم به حالت زمستونی ، چرا این قدر هوا سرده ؟ واقعا هوا سرده فکر کنم ، اول صبح دیدم روی کوه ها برف نشسته ، اون قدر هوا صاف و آبی بود ، دو ساعت بعد چی دیده میشد ؟ روی کوه ها فقط دود 😐
حس کردم امروز حالم خوبه و خونه را جمع و جور کردم و جارو برقی کشیدم و چایی خوردم و استراحت ، واقعا خوبم ؟
اعداد که میگن نه !

پسر کوچولو خواست بازی کنه ، میگم من زیاد حرف نمیزنم ، ۵ دقیقه بعد ، پسر کوچولو ، من خستم ، من : منم .
بستنی خورده و میره کارتون ببینه ....یه مقداری گلوش بهم ریخته .
کرونای منم ، از روز اول هوس اسپاگتی کرده ، میگه اسپاگتیش هم حتما 1.4 دوروم باید باشه ، رنگشم آبی ، اون آبی نه ها ، این یکی آبی که عکس چنگال داره . مجبور شدم با همین اوضاع درستش کنم ، بعد که خیالش راحت شده ناهار اسپاگتی داریم ، یواش یواش ضربان قلب را کم کرده ، از 93 هم نمیاد پایین ، بعد هم میخنده میگه نگران نباش اون یکی را 93 نمیکنم ، همون 96 خوبه که سرپا باشی.
بمونه یادگاری که چه بلاهایی سر ما آوردی 😔
چرا این قدر مریض میشید که به ما هم سرایت پیدا کنه ، مریض نشید دیگه ، من که خسته شدم .
امروز دارم خفه میشم ، دیشب قبل خواب هم ، اولش فکر کردم آلرژیه و این حرفا ، امروز بدن درد گفت که نخیر آلرژی نیست 😔
حسم میگه هوا هم آلودست و سنگین .
سلام به سه شنبه 🙂
اصلا باور نمیکنم سه شنبم این قدر خوب بوده تا حالا و کاملا برعکس ریز ِ برنامه ی سه شنبه ی قبل ، کلا خاصیت وبلاگ این طوریه ، من بگم بله میگه نه ، بگم نه میگه بله ، بگم نمی نویسم اصلا حوصله ندارم و قهرم با نوشتن ، یه کاری میکنه تمام انرژی های دنیا را سوق بده به ذهنم و بگه ، حالا چی ؟
بگم خوب زیاد می نویسمو و انرژی طور چه مجازی طور ، چه حقیقی طور ، می بینی ای بابا چرا نمیشه ؟ چی شد ؟ چه بلایی اومد سرم ؟
امروز تصمیم جدی گرفتم از این نخریدن ماشین ظرف شویی منصرف بشم و رها کنم مکانیکی طور شدن زندگی را ، از دست دادن ِ حس خوب شنیدن صدای آب ، از تسکین اعصاب هنگام ظرف شستن و از برق و تمیزی و جمع و جور شدن بعدش که حاصل دستای نازنین خودته را . از بس که وبلاگ موقع ظرف شستن تو ذهنم حرف میزنه .میخواستم امروز ننویسم ، مگه گذاشت ، به چیا هم فکر میکنه این وبلاگ ؟ بعضی وقتا دلم واسش میسوزه ، طفلک اینا را کجای ذهن من جمع میکنه ؟!
امروز تونستم بعد از چند روز ، قشنگ و با حال خوب خونه را جارو برقی بکشم ، از جارو برقی کشیدن خیلی خوشم میاد ، چون همین که جارو را برداری ، تمام اجزای خونه دست به دست هم میدند که مرتب بشند ، همین جارو برقی کشیدن که برای خیلی ها سخته و حوصلشو ندارند ، برای بعضی ها یک خواسته ی ذهنی هست ، درد وقتی میاد به سراغت یه هشداره که متوقف بشو !
اولین بار که این درد را تجربه کردم ، زندگیم برای دو هفته متوقف شد ، اون زمان شرایطش سخت بود و ناشی از یک حساسیت هم بود ، بعد از اون یکی دوبار در سال این گونه درد را تجربه می کنم ، یه جور درد خاصه ، دردی نیست که بهت تهوع بده ، اما متوقفت میکنه ، سرگیجه بهت میده ، میخوابونتت ، نمیزاره راه بری ، بری هم بعد بهت میگه من که گفتم راه نرو و میندازدت دوباره ، حوصله ی صدا را نداری ، خیلی با نور کاری نداره ، دهیدراته میکنه و غرقت میکنه توی دنیای خودش که باید باهاش زندگی کنی و اجازه بدی روندشو طی کنه ، اگه بهش توجه نکنی کلماتتم جابجا میکنه و عجیب درمانش فقط استراحته .
امروز بلاخره درد ، از حجمش کاست و موفق شدم خونه را جاروبرقی بکشم حسابی و حینش یه لالایی طور آروم هم خوندم از بس که دلم برای حال خوب تنگ شده بود ، پسر کوچولو با لبخند اومده سراغم که چی میخونی ، اتاق پسر کوچولو را هم جارو برقی کامل ، به این معنی که اتاق فوق ِ مرتب شد ، پسر کوچولو هم یه مقداری کمک کرد 💖
یه روزهایی از مدرسه که برمیگشتم ، مامان کل خونه را جارو برقی کشیده بود و رد جاروبرقی روی فرش باقی مونده بود ، از جابجا شدن تار و پود فرش میشد متوجه شد ، پرده ها کنار بود و آفتاب تابیده بود روی گل های برجسته ی شده ی فرش ، چرا به فرش میگن ، قالی ؟
تا حالا بهش فکر نکردم 🥴
اینه که از اون ریز برنامه ی سه شنبه ، فقط یه آرامش بزرگ دارم فعلا و بعد از این چند روز و این حمله ی دردی ، این آرامشو و سبک شدن سرمو دوست دارم ، گرچه به طور کامل خوب ِ خوب نمیدونم خودمو ، اما همین که تونستم سه شنبه را شروع کنم ، شادی کوچکی دارم.
چون میدونم که دفعه ی بعد که این درد بیاد ، بازم یاده میره چه کنم ، اینجا لیست میکنم و میزارمش توی برچسب درد وبلاگ که یادم نره .
- اول زیاد آب بخور
- نسکافه زیاد بخور
- تنش ها را رها کن
- اسپری بینی بزن
- سفکسیم بخور شبی یه دونه ۳ تا ۵ روز
- استامین نفن بخور
- زیاد استراحت کن ، راه کم برو ، بخواب
- شب زود بخواب
- این بار دوتا منیزیوم هم خوردم ( نمیدونم تاثیر داشته یا نه )
خیلی دلم میخواست ، با ریز ِ برنامه ی سه شنبه همراه باشم ، ولی نشد و نتونستم ، گاهی بعضی چیزها دست ما نیست ، اما تلاشمونو میکنیم که با حال خوب دوباره و دوباره منتظر سه شنبه و ریز ِ برنامه هاش باشیم.
و یه لیست از داشته هاش ، داشته باش و قدر بدان تمامش را ، همین دست هایت که می نویسند ، همین سرانگشتانت ، همین نگاهت ، همین شنیدنت ، همین نگاهت و کل سیستم پیچیده ی مغزت که فرمان میدهد که اگر کمی فقط کمی آسیب ببیند ، این تو دیگر خودت نیستی و در نهایت همین احساس و قلبی که چون رود در وجودت جاری است .
🍀
امروز شنبه است و ظاهرا آبان ماه ، دلم میخواد آبان زودتر تموم بشه ، اگه بخوام حال جسمی و روحیمو توی آبان توصیف کنم مثل پرنده ای که میخوادفقط یه کم از زمین فاصله بگیره چون خستس که ناگهان هر چه قدر بال میزنه ، بال ها بسته میشند ، به لحاظ روحی کاملا افسرده ام و از اینکه برای آروم شدن پسر کوچولو تنها پناهش تلویزیون و گوشی هست ،بسیار از خودم ناراحتم .
یه وقتایی توی زندگی دیگه نمیشه پرواز کرد ،باید با تمام ترس هات روی همین زمین راه بری .
گاهی درد ها و استیصال ها ناچیزاند از دید ما ، اما از توان یک انسان که خارج از ظرفیتش است بسیار .
اما خورشید پس از روزهای ابری باز هم می تابد و تو باید بتونی بلند بشی ، تو باید به خودت افتخار کنی که اگرچه افتاده ای ، اگه زمین خوردی ، اگه در تنهایی هایت ، تک ستاره ی آسمان خودت شده ای ، هنوز برای زندگی کردن به ادامه و تابیدن خورشید فکر میکنی و درست این زمان با زمان آن جمله ها که بهت امید زندگی میده برابره.
عزیزم این روزها با تمام سختی هایش تلاش برای زندگی کردن و ادامه دادن خودش بزرگ ترین قدرت است .منم همراه تو اشک های بازگشتی به چشمان را در بین آدمیان می بینم ، من هم تمام خستگی ها را میبینم ، من هم تمام پرنده هایی که بدون بال روی زمین زندگی می کنند و ادامه میدهند را میبینم . من نیز خودم را میبینم .
هوا تاریک بود که با صدای وحشتناک آسمون از خواب پریدم و نشستم ، چند ثانیه ی اول نمیدونستم چه اتفاقی افتاده ، مثلا خوبه ذهنم سریع به خودش اومد و از روشن شدن اتاق ناشی از برق آسمون ، فهمید چه خبره ، همین که نشستم دوباره شروع کرد به غرش های بعدی ، این همه صدا تو دل شب ، چطوری ایجاد میشه آخه ؟ نگران شدم که پسر کوچولو بترسه و از خواب بیدار بشه ، رفتم کنارش دیدم نه ، فقط پتو را از خودش کنار زده ، بیدار نشد ، شوهری هم . منم در تعجب که با این صداهای وحشتناک آسمون کی میتونه بیدار نشه ؟ لابد فقط من بی خواب شده بودم ، رفتم هوایی بخورم که برق ها هم رفته بود ، کلا هر وقت آسمون عصبانی میشه برق ها هم میره . هر چند ثانیه کل خونه چنان نورانی میشد و با مزه ، فقط صدای آسمون یه کمی ترسناک بود ، درست مثل فیلم ها . برگشتم که بخوابم ، چند ساعت قبل از خوابیدن شبانه چه ساعات سختی را تحمل کرده بودم ، از اون حمله های شدید میگرن که به تهوع میرسونه آدمو . جوری که مجبور بودم فقط با درد برم جلو به امید اینکه مسکن اثر کنه ، توی همون وضع استرس مسکن هم گرفته بودم که میگن استامین نفن هم نایاب شده و به چه قدر ما در انواع شرایط میتونیم مدیریت خوب کنیم که سریع در هر زمانی از اون شروع کرونا که سرم نایاب شد و چه الان که با آنفولانزا و جنگ داخلی ، کلا ما نباید روی دارو و محصولات مرتبط با دارو در شرایط اضطراری حساب ویژه باز کنیم ، حالا همیشه ۲ ورق استامین نفن خونه ی ما پیدا میشد ، یادم افتاده بود که دو تا دونه فقط ازش مونده ، همین طور که درد داشت مسیرشو پیدا می کرد که چه بلایی سرم بیاره و من هم تسلیم درد ، قلبم شروع کرد دستور پمپاژ بیشتر خون به رگ ها و یک طوری که مثلا دل آدم خالی شود ( دل ادم بریزه ) یه چنین حالتی بهم دست داد و این وسط درد استرس تحمیلی خیلی دیوونه کننده بود ، چند باری چنین شد و نهایتش سرکوبش کردم که حالا استامین نفن نیست ، پروپرانولول که هست ، بخوای ادامه بدی به این دل ریختن و پمپاژ های ناگهانی ، به محض اینکه بتونم بلند شدم میرم سروقتش .
در اتاق خواب را بسته بودم ، نور از زیر در و پنجره همچنان به سرم میخورد ، یک شال را چند لا کردم و انداختم روی چشمام که نور را نبینم اما تصویر نور پشت پلک هام ثبت شده بود و بسته شدن چشم ها و شال چند لایه اثری در دیدن تاریکی نداشت ، پسر کوچولو نزدیک به اتاق خواب با گوشی بازی می کرد ، صدایش را بلند کرده بود ، از اون موسیقی های راک ِ بلند و تند . تحمل شنیدنشو نداشتم انگار وسط کنسرت راک هستی ، با اون حال پا شدم و با آرامش ازش خواستم صدارو کم ِ کم کنه ، تا میرفتم توی اتاق دوباره صدا بلند میشد ، دفعه ی آخر با آخرین ولوم صدام بهش هشدار دادم که نمیتونم تحمل کنم و اگه میخوای گوشی از دستت گرفته نشه ، صداشو کم کن و این واقعا موثر بود ، هر چند توی دلم از اینکه کم کم داره با رفتار موقع میگرن مامانش آشنا میشه ناراحت شدم ولی هوش همدلیش باید فعال میشد گرچه پسرکوچولوی من همیشه همدلی میکنه ، ولی این بار اون قدر این حمله ناگهانی بود که تحملش از همون دقایق اول سخت بود ، درد مثل حصارهای چوبی اطراف مزرعه روی پیشانی ام نشسته بود ، بالا و پایین می رفت سپس از سمت چپ به سمت راست به مسیرش ادامه میداد ، حصارها را می پیمود ، من هم همراهش بودم ، کم کم تصویر نور کمتر میشد ، زمان از دستم رفته بود ، آن قدر با دردها چرخیدم که فقط گوشه ی سمت چپ پیشانی دردش شدید بود ، کمی ماساژ دادم ناحیه ی درد را ولی دستانم توان نداشت و رها کردم . حالا فقط یک درد ۶ سانتیمتری باقی مانده بود ، شاید یک ساعت شاید هم کمی بیشتر و حالا درد به لطف مسکن قابل تحمل شده بود و رگ های کوچک سمت چپ پیشانی متورم و نبص دار ، یاد تمام دردهای میگرنی افتاده بودم ، مثلا کسی که قند خون بالا دارد در تمام دنیا ملزم به دریافت انسولین هست و اطرافیان درکش می کنند ، حرکاتش عجیب نیست ، اما این دردهای میگرنی هنوز برای خیلی ها عجیب هست ، شوهری معمولا در این مواقع فقط سکوت می کند ، چون حس می کنه سکوت بهترین کمک هست ، البته هست ولی آدم دلش می خواهد کمی بیشتر درک شود و ما هنوز مثل گمنامان ِ دردی هستیم که توان خوب درک شدن نداریم ، نهایت دردهایمان و جواب ندادن به مسکن ها هم این است که با حال بد ، برویم بیمارستان آمپول ضد درد بزنیم و یک سرم ، یکی دوساعت بعد با درد کمی آرام شده برگردیم ، هر چند که من هیچ وقت رفتن به بیمارستان را انتخاب نکردم و ساعت ها درد کشیدن در خانه و تهوع هایش را تحمل کردم ، اما میدانم برخی برای سرپا شدن نیاز به رفتن دارند چون مجبورند ، حالا حساب کن اگر مثلا در اوج حمله ها باشی ، شاید هر هفته محبوری بروی.
درد من این است ، چرا مسکنی ساخته نمی شود که تسکین دهنده باشد و ما هم بتوانیم آن ساعات را زندگی کنیم ؟
ما درد را در مهمانی ها داشته ایم ، قبل از مهمانی ها داشته ایم و شاید نتوانستیم با دیگران همراه باشیم ، ما درد را در تنها ترین اوقات که فرزند کوچکی داشتیم و مجبور بودیم مادری کنیم داشتیم ، ما درد را در کلاس درس داشتیم ، سر کار داشتیم .
یک روز تلویزیون برنامه ای پخش می کرد ، از آن برنامه ها که دکتر می آید به سوالات مردم جواب میدهد ، خانمی تماس گرفت که میگرن دارد ، آن قدر شدید که برخی اوقات نمی تواند کارهای خانه اش را انجام دهد ، با شروع درد مسکن میخورد مثلا همین استامین نفن ۵۰۰ را ، ۴ ساعت بعد چون اثر نمیکند تکرار می کند ، نشه ۶ ساعت بعد بروفن یا ترکیبی .در ماه تعداد مسکن هایی که میخورد زیاد است ، خانم دکتر جواب داد :
وقتی که درد آن قدر زیاد است که نمی شود تحملش کرد چاره ای نیست ، به محض شروع علائم مسکن بخورید و تا آرام شدن درد ادامه دهید .
ولی همه ی ما میگرنی ها میدانیم که روزهایی هم داشته ایم که مسکن های وطنی حتی پی در پی جواب نداده اند . دلمان خالی می شود که مسکن نایاب شده و این ضد میگرن خارجی هم به کشور من ورود نخواهد کرد.به تعداد قرص های باقی مانده نگاه می کنم و می گویم میگرن ِ قاصدک قول بده فقط به اندازه ی همین تعداد باقی مانده دچار حمله ی میگرن شوی.
آسمان غرش هایش کم شده ، من که دلم یک خواب خوب میخواست بعد از آن دردها ، خوابم نمی برد ، نزدیک صبح است پنجره را باز می کنم خنکی دلچسبی با بوی نم باران .
و این زندگی امروز را نفس می کشم بدون درد.
من از این روزها دلم گرفته است
😔
اینها و اینها صدای زندگی اند ، تو تجربه کرده ای و حالا میتوانی خوب بشنوی هم :
چه قدر خوندن این مقاله های میگرنی خوب بود و صداهایی که نوشته شده اند ، می نویسم که یادم نره :
میگرن اغلب به صورت بین نسلی ظاهر می شود و حمایت خانواده را به ویژه معنادار می کند. برخی از اعضای ما روش هایی را که عزیزانشان از آنها حمایت می کنند به اشتراک می گذارند.
"مامان شیرین و حامی من و پدر مهربانم. پدرم مثل من روزانه میگرن مزمن دارد. من همچنین پسر عمویم هالی و عمویم اد را دارم که هر دوی آنها همیشه می توانند مرا لبخند بزنند. مهم نیست درد چقدر بد باشد.» - آوریل
"بچه های من عالی هستند، من یک نوجوان 16 ساله در خانه دارم و سپس دو بزرگتر که اکنون بیرون از خانه هستند و خانه های خود را دارند. مادرشوهرم برای من هر کاری میکند.» - کیتی
«مادر من که او نیز در تمام زندگی خود از [میگرن] رنج می برد و پسرم. آنها مرا دوست دارند برایم بسته یخ و نوشیدنی بیاورند. حال و هوای عجیب من را تحمل کن خدا را برای آنها سپاسگزارم" - سابرینا
"مادرم. او آنها را بیش از نیمی از زندگی خود داشته است." -کاترین
"شوهر من و همچنین فرزندان من، 13 و 15 ساله (حداقل به طرز باورنکردنی درک می کنند) حمایت بزرگی هستند. خواهرم، پدر و مادرم و خانواده کلیسا. من مبارک و محبوب هستم.» - فرانسین
"این برای من دردناک است که می خوانم افراد زیادی پست می کنند که هیچ کس را ندارند ... من بسیار خوش شانس هستم که شوهر بسیار دوست داشتنی دارم که به من کمک می کند. پسری که 10 سال دارد اما می تواند به من نگاه کند و بفهمد سرم درد می کند. او تمام تلاش خود را می کند تا به من
نگاه کند و بفهمد سرم درد می کند. او تمام تلاش خود را می کند تا به من کمک کند. مادری که از زمانی که میگرن من در 16 سالگی شروع شد به من کمک کرده است. او من را بیش از حد شمارش به اورژانس برده است. پشتم را مالید در حالی که استفراغ می کردم، طوری که فقط یک مادر می تواند به من کمک کند تا به رختخواب برگردم. من از همه این افراد سپاسگزارم.» - کارلی
دوستان و شرکا اغلب اثرات حمله میگرن را به شدت ما احساس می کنند. در اینجا چند راه وجود دارد که آنها به اعضای Move Against Migraine کمک کرده اند:
"دوست پسر من... او فقط شگفت انگیز است. به من کمک کرد تا یک Cefaly بگیرم و عینک Somnilights را به من سفارش داد. همیشه وجود دارد تا گردنم را بمالد یا اگر به آن نیاز دارم فقط مرا نگه دارد. نمی دانم بدون او چه کار می کردم!» - باربارا
شوهرم، دخترم، نوهام، خواهرزادهام، حتی همسایهها. من خیلی خوشبختم.» - چری
"سگ من زیر تخت من دراز می کشد و من را در حالی که من می خوابم ترک نمی کند." - لین
"من واقعاً خوشحالم که همسرم و پسرانم با من هماهنگ هستند، درد و ناامیدی من." - پریا
"شوهرم. او یک قدیس است!» - ملیسا
"من خیلی خوشبختم. بیشتر همه در زندگی من حامی هستند، از جمله همکاران.» - آلیشیا
احساس انزوا می تواند درد ناشی از حمله میگرنی را تشدید کند که هم فیزیکی و هم احساسی است. برخی از اعضای ما ناراحتی خود را از احساس عدم حمایت ابراز کردند:
"آره…. من، خودم و من مطمئنا.» - لین
"هیچ کس جز بچه گربه های همراه من." - شریل
"نه، هیچ کس، خانواده و دوستان نمی توانند کمتر دهند!" - ترزا
"من خودم ؟ ... دکتری که قرص ها را تجویز می کند؟ - دنیز
"هیچکس. من در این مورد هیچ کس را در کنار خود ندارم.» - باربارا
"هيچ كس. من این کار را به تنهایی انجام می دهم. به جز 2 توله من آنها همیشه در کنار من هستند.» - پولت
گروه Move Against Migraine در فیس بوک یک شبکه اجتماعی از هزاران نفر از افراد مبتلا به میگرن است که درک می کنند. در اینجا چند نمونه از چگونگی کمک و همدلی افراد مبتلا به میگرن وجود دارد:
من تقریباً تنها هستم. من سگ هایم را دارم که آرامش زیادی دارند. بیشتر دوستانم را از زمانی که با میگرن مزمن شروع کردم از دست دادم و دیگر نمی توانم کار کنم. من از گروه های آنلاین و سگ هایم سپاسگزارم، بدون آنها من در این امر کاملاً تنها خواهم بود." - دانا
"گروه حرکت علیه میگرن." - استیسی
من این گروه را دوست دارم زیرا آموخته ام که گزینه های بیشتری نسبت به من وجود دارد و به دیدن دکتر دیگری فکر می کنم. ممنون که اینجا هستید!” - کیتی
من واقعاً شخصی ندارم. پشتیبانی آنلاین بیشتری دارم. برخی از گروههای حمایت از میگرن به طرق مختلف مرا نجات دادهاند.» - راشل
"خودم. ... این گروه ... که گاهی اوقات بزرگترین کمک و نجات دهنده زندگی من بوده است، NP من تحت نظر متخصص مغز و اعصاب من" - بکا
"خوشبختانه من دوستان خانوادگی خوبی دارم، همکاران و کودک چهار پا قابل اعتمادم. و پس از آن شما دوستان مجازی وجود دارد .... بعضی از روزها خوب است بدانید که "این فقط من نیستم"! با تشکر از همه شما!" - جودی
"من خانواده #میگرن خود را با این گروه فوق العاده دارم!! بالاخره می دانم که من و پدرم تنها نیستیم. اینکه افرادی وجود دارند که واقعا درک می کنند و اهمیت می دهند. پیوستن به این گروه، یکی از هوشمندانه ترین کارهایی است که تا به حال انجام داده ام." - آوریل
/////
بدترین چیزی که کسی در مورد میگرن شما به شما گفته است چیست؟
میگرن می تواند یک بیماری نامرئی باشد و در نتیجه، اغلب به اشتباه درک می شود. متأسفانه، این بدان معناست که افراد مبتلا به میگرن اغلب تجربه قضاوت یا بدرفتاری توسط دوستان، همکاران یا حتی متخصصان پزشکی را گزارش میکنند که همدلی نمیکنند. ما از اعضای گروه خود خواستیم تا داستان های خود را از مواقعی که به دلیل میگرن با آنها رفتار بی ادبانه شده است به اشتراک بگذارند. در اینجا چیزی است که آنها باید می گفتند.
من یک پزشک اورژانس داشتم که به من گفت اگر ریمل بزنم به من کمک می کند احساس بهتری داشته باشم و اگر احساس بهتری داشته باشم میگرن من برطرف می شود." -جانت
«در سال 1977، یک دکتر در اورژانس به مادرم گفت که میگرن من در سرم بود و برای جلب توجه جعل میکردم. من از بدو تولد میگرن داشتم.» -جن
"شما واقعا درد ندارید، احتمالا فقط دارو می خواهید." -کلسی
دوستان و خانواده بی حوصله
"از نو؟ یکی دیگه؟" -ویکتوریا
اگر به داشتن آنها ادامه دهید، حتماً دارید کار اشتباهی انجام می دهید. -کری
"مکش کن. این فقط یک سردرد است.» -باربی
"من فکر می کنم میگرن شما بسیار راحت است، بنابراین مجبور نیستید کارهایی را انجام دهید که نمی خواهید انجام دهید." -نانت
"واقعا نیاز داری اینقدر بلند گریه کنی؟" -سامانتا
قضاوت در کار
یکی از سرپرستانم مرا به دفترش برد تا به من اطلاع دهد که «احساس میکنیم بیادب است که همیشه از عینک آفتابی استفاده میکنی». شما باید متوقف شوید. مردم بر این باورند که شما این کار را به این دلیل انجام میدهید که خماری یا سرحال هستید.» -دانا
«باسن تنبل خود را بردارید و به کار خود بازگردید. این فقط یک سردرد است، اینطور نیست که سرطان داشته باشید!» -شریل
به من گفته شد که سردرد دلیلی برای از دست دادن کار نیست و من به یادداشت پزشک نیاز دارم یا به خاطر بهانهای ضعیف از کار اخراج خواهم شد.» -کارن
"رئیس سابق من از من پرسید "اوم، پس این موضوع چقدر طول می کشد زیرا واقعاً ناراحت کننده است؟" - دنیز
"راه حل های" غیر مفید
«فقط کمی یوگا امتحان کنید، 25 پوند وزن کم کنید و اگر همچنان به این «میگرنها» مبتلا هستید (او به طور جدی از آن نقل قولهای هوا با انگشتانش استفاده میکرد) چند آزمایش سفارش میدهیم. اگر ظاهر بهتری داشته باشید، احساس بهتری خواهید داشت!» -امی
"شما به اندازه کافی آب نمی نوشید." -آماندا
"اگر به درستی تمیز می کردید، آنها را نداشتید. بعلاوه به من گفته شده است که «بر آن غلبه کنم».
"اگر اینطور گریه نکنید، "سردرد" شما برطرف می شود. احساساتی بودن اوضاع را بدتر می کند.» -جنیفر
اوه، شما باید تمام شکر، تمام مواد فراوری شده، همه گندم را حذف کنید و گوشت قرمز نخورید. این واقعا به دوست خواهرم کمک کرد.» -نیکول
"سعی کن به این فکر نکنی، قدم بزن." -ریحان
"این فقط یک سردرد است. آن را تکان دهید، کمی تایلنول بردارید و آن را کنار بگذارید.» -مورین
"فقط مقداری دارو بخور." -کارا
"میتونه بدتر باشه"
"هیچ کس از میگرن نمرد." -جانیس
"مکش کن. نمی تواند آنقدر بد باشد.» -اشلی
"من باید تظاهر کنم چون ظاهرم خوب بود." -آندریا
"یکی از مدیران مدرسه به دختر 15 ساله من گفت که باید مانند یک بزرگسال رفتار کند و درد را از بین ببرد." -کلی
"گاهی اوقات این کلماتی که گفته می شود نیست، بلکه چهره خانواده/دوستان است که دقیقاً احساس آنها را نشان می دهد." -سینتیا
اگه با چنین فردی زندگی می کنید ، در زمانی که فرد اولین علائم را حس می کنه ، سعی کنید شرایطی فراهم کنید که بتونه کاملا استراحت کنه ، نیم ساعت اولیه خیلی مهمه و اگه شما خونسردی خودتون را حفظ کنید و به فرد آرامش بدین ، میزان درد فرد را تا ۷۰ درصد کاهش میدید .
محیط را تاریک کنید ، سر و صدا را حذف کنید مخصوصا موزیک ،تلویزیون را خاموش کنید .شنوایی در حالت حمله ی میگیرین ۱۰۰ برابر میشه .
دوتا مسکن برای فرد میگرنی بیارید ، مسکن دوم را نگه دارید اگر مسکن اول اثر نکرد ، مسکن دوم را به فرد بدین ، در دستور العمل مسکن های خارجی ضد میگرن اومده که پس از ۵ دقیقه در صورت اثر بخش نبودن مسکن اول مصرف شود ، مسکن های ایرانی ۱۵ دقیقه تا نیم ساعت زمان لازمه که اثر کنه یا نه پس باید صبورتر باشه فرد.
اگه فرد گرمشه ، محیط را خنک ، اگر سردشه محیط را گرم کنید .
یک مقدار سر به سمت عقب بره ، خیلی کم تا اگر میگرن ناشی از تداخل با سینوزیت باشه ، فشار سینوسی کم بشه.
دو طرف سر به آرامی به مدت ۱۵ دقیقه ماساژ داده شود و اگه لازم بود کمی بیشتر و حداقل ۴۵ دقیقه کاملا استراحت کنه.
از فردی که دچار حمله میشه ، سوال نپرسید و سعی کنید زیاد هم صحبت نکنید ، جملات کوتاه استفاده کنید.
حساسیت هایی که باعث تشدید درد میشه را ازش بپرسید ، مثلا دود سیگار ، عطر ، بوی عود ،کافئین ، شکلات. اگر میخواهید زحمت شام را بکشید از فلفل دلمه ای توی غذا استفاده نکنید ، فلفل دلمه ای ها به طرز وحشتناکی حاوی میزان زیادی کود شیمیایی هستند که حتی خودشون میگرن زا هستند چه برسه به اینکه پس از حمله فرد مصرف کنه البته تجربه ثابت کرده اگه فلفل دلمه ای خیلی خوب سرخ بشه اثر میگرنیش کمتر میشه ،اما سعی کنید پیتزا و غذاهای این چنینی کلا درست نکنید ، فست فود هم ،قرمه سبزی و کوکو سبزی هم ، غذاهایی که سیر داره هم .آب میوه های صنعتی هم اصلا نخورید .ولی دلستر و برخی نوشابه ها ممکنه اثر درد را کم کنه و این یه تناقضه ، ولی خودش یه راهه.کلا میگرن خیلی پیچیدست و درمانش هم.
غذاها و خوراکی هایی که باعث کمتر شدن درد میشه را بپرسید ، چون میگرن گاهی در اثر افت قند خون یا کاهش فشاره ، من خودم به شخصه با اولین علائم درد اگه دسترسی داشته باشم بعد از خوردن مسکن ، یه کیک و چند تا چیپس شور میخورم ، گاهی وقت ها کمک میکنه که اثر درد خیلی کم بشه .
اگه تا این مرحله حالت تهوع اضافه نشه ، میشه لیوان دوم آب را نوشید و امیدوار بود که تا یکی دوساعت آینده ، درد قابل تحمل بشه.
بدترین حالت میگرن وقتی هست که مثلا توی مهمونی هستید ، یا سر کار یا کلاس درس ، پس این افراد را درک کنید و سعی کنید بهشون کمک کنید ، ناراحتشون نکنید ، از استرس هم دور نگهشون دارید و همیشه بهشون یادآوری کنید عینک آفتابیشونو در آفتاب بزنند🙂
فکر میکنم موارد دیگه ای هم هست که کمک کننده و کاهش دهنده ی درد هست ، اینها تجربیات من بود .اگر تجربیات دیگه ای پیدا کنم می نویسمشون و اگر تجربیات دیگری خوندم به این نوشته اضافه می کنم.
مسکن دوم را همراه آب خنکی می نوشم شاید که درد ها در سر من راهشان را گم کنند.
خستگی + میگرن + سینوزیت + کرونا = دم شما گرم عزیزان واقعا ، که توئما ناک اوت می کنید ولی من دیگه به شماها عادت کردم 🥴
بسته بسته بروفن خوردمو خوابم نگرفت...
احتمالا بروفن فقط مسکنه و خواب آور نیست🤨 کدئین هم که در مقابل این حجم از بی خوابی حرفی برای گفتن نداره😄
یه زمانی هم دیمن هیدرینات و پروپرانولول و استامین نفن کدئین و دیازپوکساید را با هم خوردم اثر خواب آوریشو ۱ روز بعد نشون داد حالا خوبه نمردم و زنده موندم و فهمیدم که اینا را نباید با هم ترکیب کرد بدتر بی خوابی میاره🤦♀️😁
وارد هفته ی سوم درگیری با کرونا شدم.اولین صبحی هست که خوابم میاد ولی دلم نیومد ننویسم.بیشتر از اینکه کرونا روی جسمم تاثیر بذاره روی روحم تاثیر گذاشت.سعی کردم به محض اولین علائم باورش نکنم ولی وقتی زنجیره ای تعداد همکارهای مبتلای شوهری بیشتر شد کم کم شک کردیم که ما هم ممکنه مبتلا شده باشیم.دکتر احتمال ۷۰ درصد علائم منو کرونا تشخیص داد.با گلو درد و سرفه شروع شد خستگی و بدن درد ادامه پیدا کرد.به توصیه ی دکتر سه روز اول هر ۴ ساعت غرغره آب نمک و هر ۸ ساعت شربت دیفن هیدرامین برای گلو درد و سرفه خوردم.مایعات گرم زیاد .قرص ویتامین دی و کلسیوم و میوه.هفته ی دوم که بدن درد و درد دست چپ زیاد شد استراحت و خوابیدن و گرم نگه داشتن دست و استفاده از مسکن.
که من استراحتشو لغو و فقط مسکن خوردم که اگه استراحت کرده بودم الان وارد هفته ی سوم نمیشدم.واقعا استراحت تاثیر داره و از سرگیجه و بی حالی جلوگیری میکنه.
خیلی از دوستان و آشنایان تماس گرفتند و نگرانم بودن و اینکه دست تنها چه طور تونستم مقابله کنم باهاش؟
در حقیقت وقتی با ترس روبرو میشی تنها راهی که داری اینکه باهاش مقابله کنی.علائم من شدید نبود ولی کم هم نبود.
بیشترین چیزی که اذیتم کرد خستگی و استراحت نکردن بود.
پس لرزه ها در هفته ی سوم ادامه داره و درست زمانی که حس میکنی خوب شدی با رگبار سرفه و بدن درد و بی حالی و نفس تنگی روبرو میشی که خوب مقطعی هست.مثلا سرفه ها نیم ساعت شدیده و قفسه سینت درد میگره ولی بعدش قطع میشه.
توی این مدت چند بار موقع غذا درست کردن حس دستم مخصوصا دست چپ که دردش زیاد بود را از دست دادم و خیلی چیزها از دستم می افتاد.درد را توی استخوان های دستم پیوسته حس میکردم.
اشتهای خوبی دو هفته ی اول نداشتم ولی از هفته ی سوم اشتهام خیلی خوب شد و به نقل از دکتر این یه نشونس که بدنت بیماری را شکست داده.
امیدوارم که هیچ وقت بیمار نشین اگر هم خدایی نکرده بیمار شدین اصلا نترسید فقط توصیه های دکتر ها را جدی بگیرید و خوب خوب استراحت کنید حتی اگه مجبور باشید کل روز را استراحت مطلق کنید.
شما هم صبح ها از خواب بیدار میشید گلو درد و سرفه دارید؟
من صبح ها همین که بیدار میشم میمیرم از سرفه اون قدر که ترک برداشتن گلومو حس میکنم😥
گلو درد در طول روز همچنان ادامه داره...
# covid19
شوهری اون قرص میگرن را از آمازون سفارش داد بیاد ۲ ماه پیش.الان نمیدونم دقیقا کجاست که نمیاد.توی گمرکه؟
منم هی وعده وعید میدم به سرم که درد نگیر تا قرصه برسه.
دوباره از سال ها بعد به سال ها قبل 😅 چه جالب که آمازون دقیقا در یه تاریخ تکرار شده ، به نظرم آمازون واسش سوال شده که چی شد بلاخره ؟
از ۲۳ تیر ۱۴۰۴ به این نوشته :
قیمت قرص یه چیزی حدود ۸۰۰ هزار تومن به پول ما در میومد ، البته از طریق واسطه شون تو ایران ! اینا چند وقت بعد زنگ زدند که قرصو سفارش دادیم در راهه ، در راه خیلی طول کشید ، دوباره چند وقت بعد زنگ زدند اینو مثلا این رنگشو نداریم ، اینو داریم قیمتش چند برابر ، مثلا ۲ ملیون !
منم گفتم نمی خوام بابا یعنی چه ! اون ۱۰۰ تایی بود این نصفش ! یا اونا تقلب کردند یا اینا دارند تقلب می کنند ! وای که چه قدر به این قرص ضد میگرن احتیاج داشتم ، ای کاش که میشد لااقل به رئیس جمهور اینا نامه نوشت ، یه کاری کن یا تحریمو بردار یا آمازونو قانونی به ما هم بده .
نشد دیگه !
بعد ها قرص خودش با پای خودش اومد ، اونم رایگان 😍 و گفتند که ما این قرصو مثل یه استامینوفن ساده به قیمت کم از داروخونه های آمریکا می خریم ، من و میگرنی ها ، هعععییی ! چه لحاظاتی از زندگیمون که با درد بی نهایت سپری شد و چه حرف ها که دلمون را به درد آورد .
از آمازون که تشکر نمیکنیم ، به واسطه هاشون در ایران هم از اینا🥴
ولی اونا که با همدلی قرصو رایگان .....نمیشه اصلا نمیشه جبران آسمانی هم نمیشه ، به توان بی نهایت برای اونا خوبی و مهربونی💕