آخرش قشنگه
حواس ِ آدمو پرت می کنند ! یه سری کند نویس داریم توی بلاگفا ! با اینا کاری نداریم😅 یه سری تند نویس یهو هیچی ننویس ! با اینا هم کاری نداریم ! یه سری یه چیزی بنویس ، یهو روزها بعد ، ماه ها بعد ، چه بسا سال ها بعد نویس ! اینا رومخند 🥴 یه سری هم استثنا نویس داریم ، امروز پسورد بلاگفا را بعد سال ها پیدا کردم اومدم ببینم چه خبره ، اینا دیوانند ! یه سری قهر نویس داریم ، نه من دیگه غلط کنم برم تو بلاگفا ! عمرا برم ، یهو نوشتن و برگشتن شروع میشه ! اینا هم دیوانند .
ساعت نزدیک به ۸ بیدار شدم ، اون یه ساعت ۱۰ را نشون میداد ، دلت میخواد روزت ساعت ۸ شروع بشه یا ۱۰ ؟ معلومه که ۸ 😍 و روز ۸ شروع شد ، لباس ها را انداختم لباس شویی ، یه صبحانه ی کوچک آماده کردم ، قبلش صورتمو شستم . همین طور که صبحانه میخوردم ، سوال شام چی باشه ؟ فعلا تصمیمی گرفته نشد ، رفت به ساعات بعد !
موزیک چی گوش کنم ؟ most play ! خیال کرده گوگل من با سئوش بازی موزیک می کنم 😅 نه دیگه ! تنوع باید داد به نحوه ی گوش کردن ! سوال ؟
چه طوری میشه یه عده سر صبحی پادکست مادکست گوش می کنند ! مثلا یکی باید به ما بگه چه کن و نکن ؟ اینو هیچ متوجه نمی شم ! ترجیحم صد در صد موزیکه ، قشنگ مسیرهای ذهنو مرتب میکنه و آرامش میده ، همین جا به همراه تشکر روزانه از مخترع کولر از مخترع زیبای موزیک و موزیک ها هم تشکر می کنم 😍
گفتند که چرا از ما پذیرایی نکردی ؟ یعنی چه ! وبلاگ که هر روز نمیتونه پذیرایی کنه ، فقط یکشنبه ها ! حالا ما ایرانی هستیم خیلی رودربایستی به خرج میدیم جلو مهمون ! اونا که مهمونی هاشون یه چایی شاید فقط پذیرای شما باشند ، چون که امروز تعطیله برای من ، یه کمی هم متمایل بشیم به سنت ساده دوستی مهمون دوستی اونا فقط با یه چایی !
سوال بعدی ؟ تفاوت every one با every body چیه ؟ اگه درست جواب دادین چایی برای شما میاد وبلاگ ☕
خواب چی دیدم ؟😴😍 کی پرسید ؟ آفرین که یادآوری کردی ، خواب قشنگ .

خواب ِ اینو ، دریاش ولی رنگش فرق داشت ، این داشت مسافر سوار می کرد که دور دریا گشت بزنه ، هزینشم نفری ۴۰۰ هزار تومن 😅 چون که نمیدونستم کجا میره قصد نداشتم سوارش بشم ، ولی خیلی واسم مهم بود ببینم داخل این کشتی چه شکلی هست ،
چون در بیداری شبیه اینو سوار شدم و تو چشمای من نگاه کردند و گفتند به آرزوت رسیدی ؟ یا مثلا تونستیم آرزوتو برآورده کنیم با لبخند ؟😅 منم گفتم خوب آره ولی داخلش قشنگ نبود !
توی خواب کنجکاوی گل کرده بود که داخل کشتی چه شکلیه ! کشتی ۳ طبقه بود ، پسر کوچولو هم همراهم بود ، داخل کشتی شدیم که ببینیم قشنگه یا نه ! پر از مسافر !
یهو کشتی راه افتاد ، اااا کجا ؟😅 من تمام مسیر باید بایستم ! چه شلوغ ! این چه جور کشتی هست ، ۴۰۰ هزار تومن بلیطو که هم پولشو ندادم 😅 کشتی برگشت به همون مسیری که سوار شده بودم یعنی یه مقدار جلو رفت دوباره برگشت و مثلا ۱۰ نفر اینا پیاده شدند ، همین طور که اونا داشتند پیاده می شدند دیدم صندلی های عقب کلا خالی بوده ما ندیده بودیم رفتیم عقب که دیدم یه مسیر به بالا هست ، کنجکاوی گل کرد و طبقه ی دوم یا سوم ، تمامشم شیشه ای بود ، هیچ کس هم نبود ، خیلی بزرگ با صندلی های قشنگ ، بازم ننشستم چون یه بارون حسابی گرفته بود از اون بارون های دریایی تند و محو تماشا ، یک روز کامل بارون میومد و در چرخش خواب ، یه شهر بارونی قشنگ ....
از خواب بیدار شدم ، هوا ابری ! ای کاش یه روز کامل هم اینجا بارونی میشد ، ابرها را ببین ، این ابرها فقط بالای سر من هستند 😍
یکشنبه ی زیبا 🌹




















به جای جمعه، یکشنبه ها را باید تعطیل می کردند ، این چیز ها را ۱۰۰ سال دیگه می فهمن 🥴
من از لحظه های کوتاه و بلند خوبی ها و بدی ها و تجربه هایم برایت می نویسم