Time to repair

ناهار امروز وبلاگ

شنبه ی زمستون...شنبه وقتی شروع شد ، گزینه های روی میز ذهن برای مرتب کردن شنبه زیاد شدند و کاملا طبیعی هست که ذهن ِ شلوغ از روی نوار ابزار چرخشی ، اولویت را انتخاب کنه ، اولویت هم معلوم نیست دقیقا کدومه و به این ترتیب ، به خودم اومدم که ساعت ۴ است و ناهار نخوردم🙄

وبلاگ رفته ناهار درست کرده در ۵ دقیقه ، اصلا هم تجملاتی نیست وبلاگ😁

یه دونه از اینا هم پیدا کرده برای خودش که اگه امروز من ربات طور ( وبلاگ خودشو میگه ) خیلی دلم میخواست این شکلی باشم😏

☃️☃️☃️

تاریخ انقضا

سه شنبه . ۱۰ مرداد

از روزای هفته ، روزای فرد را بیشتر از روزای زوج دوست دارم ، با شنبه و دوشنبه این طوریم🥴 چهارشنبه را از عصر که بشه دوست دارم ، امروزم خیلی خوب بود و پر انرژی ، واسش میوه ی دایره و مثلث طور تو بشقاب خونه ای گذاشتم ، به گرم بودن هوا هم غر نمیزنم ، تابستونه ، اسمش روشه ، به نظر من که پر از زیباییه، اگه روح و جسمت سالمه تا میتونی از این فصل و ماه انرژی بگیر که محکم تر بتونی با چرخش دنیا همراه باشی.( نصیحت طور حرف زدنای وبلاگ)

از دیشب به ذهنم برای امروز برنامه دادم و خیلی خوشگل برنامشو انجام داده 🙂

امروز دلش خواسته روز نظم هم باشه ( سه شنبه با چهارشنبه کلا توی رقابتند ) به جای اسپانیایی خوندن و کمک به فعال شدن ذهن هم خواسته فرانسوی بخونم ، اما من حوصله ی فرانسه را ندارم ، یه زمانی هم ۴ تا کلمه فرانسوی حفظ کردم در حد سلام و احوال پرسی ، همون طوری بدون استفاده موندند.

به نظرم یادگیری زبان دیگه ای زمانی که کلا ازش استفاده نمیشه ، با خودش فراموشی میاره ، مگه اینکه از زبان جدید برای کمک به ذهن استفاده کنیم.

با پسر کوچولو بازی کردم و چون خیلی از کارهام انجام شده بود ، چشمامو بستم که کلمه ی آرام را در حد ۲ دقیقه تکرار کنی و ریلکس بشی ، موزیک ملایم هم داشتم و با صدای خیلی کم می شنیدم ، یه دفعه ای با موزیک هیپنوتیزم شدم و نمیدونم ذهن کلمه ی آرام را چه کرد ، روی کاناپه به خواب عمیق رفتم ، تاثیر ابری بودن هوا هم هست ، فکر کنم در مجموع ۳ دقیقه شد که پسر کوچولو بیدارم کرد و انگار چند ساعت خوابیده بودم .

از توی کمد چیزی می خواستم ، دیدم زیر اینا یکی از کتاب های شوهری هست و این کتاب چرا اینجاست ؟ بازش کردم و یه سری کاغذ از لابه لاش پیدا کردم ، یه وبلاگ کاری بود ، برای مثلا اون اوایل کارش ، ایمیل و رمز و اینا و سوال به یاد ماندنی 😅

نام بازیگر مورد علاقه ی شما چیه ؟ آنجلینا جولی

کلی خندم گرفت ، مثلا اگه سوال یادآوری اون زمان از من میخواست بپرسه ، نام بازیگر مورد علاقه ی شما چیه ؟ می گفتم برد پیت ، تام کروز

خواننده ی مورد علاقه ؟ انریکو 😅

کلا اون دوران همه با هم از یه هنرپیشه و خواننده ی خاص خوششون میومد ، رقیبی هم نداشتند .

چه دنیایی داشتیم دوران تینیجری ، یه جوری این هنرپیشه ها و خواننده ها در سلیقه ی مخاطب اثر گذار بودند که مورد علاقه ی یه نسل بودند ، سر مورد علاقه هاشونم بحثی نبود .

در نتیجه سوال یادآوری خیلی ها ، جوابش یکسان بود🙂

کمد را دوباره مرتب کردم و خاطره ها از دنیای کمدی بیرون اومدند و رسیدند به خونه ی شادی .

سال گذشته برای خرید مایع لباس شویی یه فروشگاهی رفتیم ، با تعجب دیدم مایع لباس شویی جایزه گذاشته ، از نظر من اگه چیزی خوب باشه ، نیاز به جایزه گذاشتن نداره ، به هر حال چون آبی خوشبو بوده ، بازم خریدمش و این اخیرا که مایع لباس شویی جدید را خریدم و چند باره حس می کنم بوی خوبی داره و کیفیتشم شاید به خوبیه اون یه آبی خوشبو هست ، یه دو لیتری از مایع را برای دوباره تجربه کردنش خریدم که واقعا خوب بوده یا اتفاقی بوده ؟ که فروشنده گفت ۴ لیتری را بخرید و به قیمت ۲ لیتری حساب می کنم .

یا مایع را به سبب جدید بودنش کسی نمیخریده و مایع رفته به حالت رقابت

یا مایع لباس شویی از اینکه رفته تو خاطرات من و ازش تعریف کردم و یه خاطره با اسمش واسه من زنده کرده ، خوشش اومده

یای دیگه نداره 🙂 منم به خاطر افکار متصل ، یه کوچولو از آبی بودنشو آوردم توی ثبت عکس خاطره ی امروز .

شاید یه روز برای یه نفر دیگه خاطره بشه ، اصلا هم اسمشو و شکل کاملشو توی وبلاگ نمیارم ، اون چیزی که ممکنه برای تو عالی و خوب باشه ممکنه برای دیگری نه و برعکس ، به نظرم تبلیغات خیلی موثر نیستند ، چیزی که من به چشم خودم دیدم اینه که سازنده به هر روشی تبلیغ را در دید مردم قرار میده و برای اینکه وارد رقابت بشه با پرداخت هزینه ای ، رقبای خودشو تا مدتی از جلوی چشم مردم دور میکنه و ساخت خودشو از فروشنده ها و فروشگاه ها میخواد تا مدتی ردیف اول و اولویت فروش باشه .

اگه از چیزی خوششتون نیومد ، برگردونید حتی اگر قبول نکردند ، یادتون باشه که از خرید شما ، فروش ادامه داره و ما نباید در قبال هزینه ای که میدیم کیفیت خوبی نگیریم . حتی اگه رستورانی رفتید و نسبت به پولی که میدید ، کیفیت غذا خوب نبود ، موقع پرداخت نارضایتیتونو اعلام کنید ، به تاریخ کالاهای خارجی دقت کنید ، توی بقیه کشورها زمانی که جنسی به تاریخ انقضا نزدیک میشه ، حراج به دلیل نزدیک شدن تاریخ انقضا گذاشته میشه ، تو کشور ما بعضی ها صرفا برای سود از حواس پرتی بعضیا سواستفاده کرده و کالای تاریخ گذشته و یا نزدیک به انقضا را به همون قیمت میندازند به خریدار ، جدیدا این روند برای کالاهای ایرانی هم به هزار و یک دلیل اجرا میشه ، بنابراین به تاریخ خیلی دقت کنید ، بعضی کالا ها را نوشته اند دوتا یا سه تا بخری قیمت کمتری دارد ، تاریخ جنس های پایینی مثل کنسروها ، وقت زیادی ندارند و جنس رویی تاریخ بیشتری دارد.

عجیب این روزها ، سود بردن ، انسانیت ها را گرفته است .🍃😔

تمرکز

تقریبا یک ربع با بیداری خوابیدم چون پسرکوچولو بیدار شد🥴

این موزیک را آنلاین شنیدم ، از موزیکش کلی انرژی گرفتم.

دانلود

سعی کنید ملودی را گوش نکنید ، به موزیک فقط گوش کنید ، اگه تونستم صدای خواننده را حذف می کنم و فقط موزیکشو میزارم.

 

بدتر شد ، نه ؟ حواستون به کل رفت توی ملودی😂

 

دیگه چاره ای نیست ، اگه یه روزی دل کندین و یا میخواهید دل بکنید از زمان و زمین ملودی را گوش کنید اصلا به من مربوط نیست سامی بیگی مشکل داره به ما ربطی نداره من که با این موزیک ورزش میکنم.😁

 

 

 

خوب از اینا که بگذریم ، در مورد تغییر باید می نوشتم ، یه نوعی از تمرکز هست که شما احتیاج دارید برای رسیدن به این تمرکز به خودتون استراحت بدین و دقیقا زمانی که باید استراحت کنید در مکانی هستید که پر از سر و صداست ، رفتارشناس ها میگن با تمرکز توی سر و صدا هم میتونید راحت بخوابید.

 

 

یه زمانی به دکتر پسرم گفتم ، پسر کوچولو عادت داره در محیط آروم بخوابه .گفت اشتباهه. عادتش بده با سر و صدا هم بتونه بخوابه ، بعدا نمیتونه تمرکز کنه حتی برای درس خوندن .

 

توی مرکز خرید ارگ بودیم ، اواخر اسفند ، پسرکوچولو ۴ ماهش بود و شوهری به خرید  لباس مشغول بود ، پسر کوچولو شدیدا گریه می کرد از مغازه اومدم بیرون  ، اسپیکر یه موزیک جنگی گذاشته بود که تمام ارگ را گرفته بود.پسر کوچولو باید می خوابید اما با سر و صدا نمیتونست بخوابه.توی کالسکه هم نمیخوابید ، بغلش کردم و راه میرفتم اما حواسش به محیط بود ، صندلی هایی که برای استراحت بود همه پر بودند ، کسی هم بلند نشد. چون همه خسته بودند.اون قدر راه رفتم تا یه نفر بلند شد که بره خونش😂 در این حد مردم فهیمی داریم.

 

می تونستم برم بیرون ولی یاد حرف دکترش افتادم  و نشستم و توی اون سرو صدا برای پسرکوچولو لالایی خوندم ، چون به لالایی عادت داشت تمرکزش رفت فقط به لالایی و خوابید.

 

نفر کناری : خوابید ؟ 

من : بله

 

با این سر و صدا

من : بله 🙂

 

 

این قضیه توی تولد یکی از دوستان نیز تکرار شد و اون روز توی اون همه سر و صدا ، پسر کوچولو راحت خوابید .

 

 

از تغییر ها نترسید شاید به شما تمرکز و آرامش بیشتری بده.