۳۰ از مهر

●امروز کی اومده وبلاگ ؟😍

● دیشب ستاره در امتداد ماه ، ولی چند طبقه پایین در آسمون قرار گرفته بود ، صبح ابرها چه منظره ای راه انداخته بودند ، یه لحظه من حس کردم تو زمین ِ آلاسکام البته از بالا🙂 هوا سرد شده و نگم چه بلایی سر ِ خودم آوردم ، ولی هر طور شده باید امروزو ساخت و اون بالایی گفته ، درمان ِ تمام دردها😅 این از کجا اومده ؟! از مقالات ِ فیلتر شده ، گاهی من تصویر ِ مقالات را میخونم ولی خوب تصویر خواندن کی بود مانند ِ کامل خواندن ! از مقالات حتی به تصویر و از این داروشون تشکر می کنم و خوب من واسشون یه اسم انتخاب کردم ولی خوب دوم اینکه ، فعلا اسمشون را هویدا نمی کنم ، چون قراره ذهن ها امروز جمع بشند برای گرفتن جواب ِ ۳ نقطه .

●امروز فرانتی هم داریم ، ولی فرانتی را بردیم یه جای دیگه ، برای اینکه یه مقداری دل ِ وبلاگ می خواسته مرتبط سازی کنه 🙂

*عصب شناسی طور بنویسه وبلاگ که تقسیمات ِ ذهنی قشنگ بشند😍

در دنیای یادگیری ماشینی، الگوریتم‌ها بر اساس داده‌های بدون نظارت رشد می‌کنند.

آنها حجم زیادی از اطلاعات را بدون برچسب های صریح تجزیه و تحلیل می کنند، و با این حال هنوز موفق به یادگیری الگوهای مفید می شوند. این موفقیت این سوال را ایجاد کرده است: اگر ماشین‌ها می‌توانند به این خوبی یاد بگیرند، چرا انسان‌ها در موقعیت‌های مشابه مبارزه می‌کنند؟

طبق مطالعات اخیر، پاسخ ممکن است در نحوه پیش‌بینی و تقویت آن‌ها در غیاب بازخورد باشد. به عبارت دیگر، نتایج به این بستگی دارد که درک درونی ما از یک کار چقدر با آنچه آن کار واقعاً نیاز دارد مطابقت دارد.

این تحقیق نشان می دهد که انسان ها مانند ماشین ها از پیش بینی ها برای درک اطلاعات جدید استفاده می کنند. به عنوان مثال، اگر کسی معتقد است که پشمی بودن تفاوت اصلی بین گوسفند و بز است، ممکن است به اشتباه بز پشمی را به عنوان گوسفند طبقه بندی کند. وقتی کسی برای تصحیح این اشتباه در اطراف نیست، پیش‌بینی اشتباه آنها تقویت می‌شود و یادگیری تفاوت صحیح را سخت‌تر می‌کند. این فرآیند «تقویت خود» می‌تواند منجر به یک اثر گلوله برفی شود: اگر حدس اولیه آنها درست باشد، یادگیری بهبود می‌یابد – اما اگر اشتباه باشد، ممکن است در حلقه‌ای از باورهای غلط گیر کنند.

این پدیده فقط در مورد شناسایی حیوانات صدق نمی کند. از یادگیری نواختن ساز تا تسلط بر زبان جدید، همین پویایی را می توان مشاهده کرد. بدون راهنمایی یا بازخورد، مردم اغلب روش‌های نادرست را تقویت می‌کنند، و باعث می‌شوند که بعداً رفع اشتباهاتشان سخت‌تر شود.

این تحقیق نشان می دهد که یادگیری بدون نظارت زمانی بهترین کار را انجام می دهد که درک اولیه یک فرد تا حدودی با وظیفه هماهنگ باشد.

●جواب ۳ نقطه :

پرسیدم چرا خسته شدی ؟ گفت چون درست و غلط ها با هم اشتباه شده اند ، دوباره پرسیدم طراح ِ چی بودی ؟ گفت طراح ِ شبکه های کتاب ! گفتم مگه چنین چیزی داریم ، گفت جملات ِ درست ِ نوشته شده را در ذهن آدم ها قرار میدیم اگر به ذهنشون توجه کنند ، خیلی از آدم ها صدای نوشته ها را دیگه نمیتونند بشنوند ، گفتم واقعا خسته شدی ؟!

گفت خسته شده.

و در دنیایی هستیم که الگوریتم ها اشتباه شده اند ، گلوله برفی شده اند

اما کت ِ دکتر ؛

اونایی که کت ِ دکتر را پوشیدند ، اونایی که دقیقا رنگ ها را همون طور که بود انتخاب کردند ، نشون دادند که چنین قابلیت ِ ذهنی را قبول دارند ، اونها مسیر ِ ذهنی درست را می تونند فرمان بپذیرند و اجرا کنند ، کسانی که رنگ ها را بهم ریختند تحت ِ بررسی زمان هستند که میتونه درست باشه یا غلط ! کسایی که یه مقدار تغییرات دادند به شکل کت و لباس ، نشون دادند که میتونند مسیر را با ذهن ِ جدید و ساده تر بسازند در عین حال که فرمان ِ ذهنی را اجرا کردند .

تیم ِ هاکی کت ِ دکتر را رنگشو درست برداشت ولی بهش زرق و برق داد ، توی مسیرهای ذهنی زرق و برق ها مانع پیدا شدن مقصد درست میشه ، با اینکه اصلا انتظار نداشتم تیم ِ هاکی فرمان بپذیره ولی در کمال ِ ناباوری فرمان را پذیرفت 🙂

و در پایان ، کسانی که اتحاد ِ رنگ داشتند میتونند مسیرها را با هم جلو برند و یاری بگیرند در ادامه ی مسیر 🙂

●ادغام بینش‌های علوم اعصاب، روان‌شناسی و یادگیری ماشینی به توسعه مدل‌های جامع‌تری از یادگیری انسانی کمک می‌کند، که منجر به طرح‌های آموزشی می‌شود که از یادگیری مادام‌العمر بهتر پشتیبانی می‌کند و از اعتماد بیش از حد به نتیجه‌گیری‌های اشتباه جلوگیری می‌کند....انجمن ماسک پلانک

🍂🍂🍂

دوشنبه ۳۰ از مهر

به چی فکر کردیم ؟ چیا در حقیقت🙂

هر وقت وبلاگ یه مقدار شروعش گیج کننده میشه ، تتلو میاد 😂 داری به چی فکر می کنی ؟

در حقیقت دارم به این فکر می کنم که آیا یکشنبه هم به سه شنبه حسودی میکنه یا سه شنبه شیطنش گل میکنه که به یکشنبه حسودی میکنه🙂😏

خوب چی کار کردم امروز ؟

شماره ی ۱ ، خوابم میاد ،افکار ِ چرخشی ، موزیک گوش کردم

شماره ۲ ، زمان زمان زمان پا شدم

شماره ی ۳ دلم برای یکشنبه تنگیده😍

شماره ی ۴ ، هیچی دور و ور اینجا ( آشپزخونه )نباشه

شماره ی ۵ ، نمیدونم شماره ی ۵ ظرف ها را شستم یا چایی با شکلات خوردم ( کلا امروز حس ِ تنقلات ...اسمش نمیومد ، داشتم ، این چه اسمیه آخه تنقل 😅)

شماره ی ۶ ، گاز را قشنگ برقی کردیم ( من و یکشنبه )

از اینجا معلومه که سر و کله ی یکشنبه پیدا شده ، یکشنبه طرفدار ِ سادگی هست ولی خوب بعضی اوقات هم یهو یه کارایی میکنه همه انگشت دهن به میمونند ، میگه ، از جوابم خوشت اومد که گذاشتم روی میز؟😍

میگم ااا ، شما هم توی سوال من شرکت کردی ؟ میگه فقط من کت ِ دکتر را نپوشیدم ، میگم چرا پس ؟ میگه خوب چون امروز تعطیله. پیراهنشم ، میدونی که من همیشه با این سبک راحت ترم ، یقه گرد🙂

میگم با رنگ ِ پیراهن ِ دکتر اومدی ، خوش اومدی ، از جوابتم خیلی خوشم اومد 🤩

میگه بعضی دوستای ذهنی وبلاگ موقعی که خواستند جواب را بدند ، کت ِ دکتر را پوشیده بودند ، میگم میدونم اونا خلاقند 😍

دیدم که گاز خیلی داره برقی میشه ، فقط یه جایی هست ، زیر ترموکوبل ( اسمش همینه ؟ ) حالا کنار این پیچ میچا و فندک ها زیرش یه فضای خالی هست ، اگه یهو یکی آلزایمر بشه ، غذا سر بره میره این تو !

اینم برقی میشد دیگه خوب میشه ، یه کارهایی واسش انجام میدم ، یکشنبه میره یه دوری بزنه ، یهو عجی مجی میشه ، اینجا چه نوشته ؟

باید دید این حروف چیه ؟ کم کم تمیز میشه و حروف به نمایش در میان ، این کار ِ سه شنبه هست😂 از اول ایستاده بالا سرما ، ببینه ما به هم چی میگیم ؟ پیام گذاشته

پیام چیه ؟ DEFEND کنارشم یه خورشید 😍

میگم صبر کن ، جان ِ من جایی نرو ، من این خورشید را میشناسم 😅

تا پسر کوچولو نیومده ، خوراکی هاشو میارم و یه بشقاب برای سه شنبه ی بامزه درست می کنم ، یکشنبه هم میخنده به حضور ِ سه شنبه . بلاخره روز ِ تعطیل باید خوش بگذره 😍

آب میوه را یکشنبه میخوره

شکلات ها برای سه شنبه هست ( میگم خوشت اومد خورشیدتو روی شکلات ها پیدا کردم 😏)

پفک و پفیلاها هم برای منه

هر کسی خوراکی های ما را برداره ، بعدا باید بیاره در روزهای هفته🙂

فردا جواب ِ ۳ نقطه را میدیم ، هر کسی جا مونده و دلش میخواد که کت ِ دکتر را بپوشه ، بپوشه که وقتتون داره تموم میشه🙂

اعتراض شرقی غربی

صبح ِ پاییز شروع شده ، بیرون یه مقداری سرد ولی خونه کاملا تابستونی ! از بارون ِ پاییز ، کم شدن تمایل خورشید به تابیدن هم خبری نیست !🙂 میزان ِ انرژی ؟ ۸۰ درصد ، صبحانه ؟ اصلا بیدار شدم خیلی گرسنم بود🙄 ورزش ؟ هنوز ورزش ِ خونم نیومده. ظرف ها ؟ وبلاگ گفته بزار من حرف مهم دارم تو یادت میره منو بنویسی. خونه ؟ هم مرتبه هم اونجوری که دلم میخواد نیست .گاز ؟😅 خیر ، امروز حساب ِ گاز را باید برسیم که برقی بشه . برنامه ی امروز ؟ مثلا امروز یکشنبه هستا ، تعطیله 🤩

اعتراض ِ شرقی و غربی دارم ، شرقی به دلیل ِ عملکرد نادرست ِ برنامه های داخلی که بازار ِ جنگو با خودشون ادغام کردند ، چه معنی داره فضایی که برای کودک و حس کودکانه مادرانه هست ، ادغام با جنگ شود ! به برنامه هایی که با جنگ اعم از اخبار جنگی ، استیکر و هرچی اعتراض دارم به چنین فضای حاکم بر این زمان کشور !

غربی به دلیل ِ برنامه های غربی که با فیلتر شکن باز می شند به دلیل ِ اجبار ! به دلیل ِ گرفتن وقت ! به دلیل اعصاب خوردی ناشی از روبرویی با فیلتر ِ مسخره ای که حتی کودکان به راحتی قفل شکنش می شوند اعتراض دارم به فضای حاکم بر این زمان کشور! به صفحاتی که صرفا آموزش معنایی و مفهومی هستند و تر و خشک به دلیل غربی بودن میسوزند ، اعتراض دارم !

دیروز پسر کوچولو بهم گفت اینا کین ؟ جوابو میدونه احتمالا بین فلسطین و لبنان دچار ناشناختی هست ! سپس ذهنش می رود به عامل ِ جنگ ! ما باید اسرائیل را شکست بدیم که بچه های فلسطینی و لبنانی ناراحت نباشند ، ما باید بجنگیم و هزاران دلیلی که جنگ طلب ها در ذهن ها می اندازند به صورت خودکار بیان میشه ، حرفشو قطع می کنم و محکم میگم خیر ! هیچ کس نباید با هیچ کس بجنگه ! جنگ کلا اشتباهه ، جنگ باید متوقف بشه ، تنها به این دلیل که کودکان ِ فلسطینی لبنانی و اسرایئلی با آرامش به مدرسه بروند ، درس بخونند ، شاد باشند و یاد بگیرند که نجنگند ، بچه هایی که مدرسه میرند و درس می خونند ، برای نجنگیدن زندگی ها را قشنگ تر می کنند ، بچه هایی که نمیتونند درس بخونند و این حق از اونها گرفته شده ، دنیا را تیره و تیره ....

و جنگ در ذهنش تبدیل می شود به دنیایی که همه در آن همه با آرامش درس می خوانند🙂

💛🍂🍂🍂💙

شنبه ی برنامه از عصر چیده

دیدم که امروز خوابتون میومد😅 ولی روز ِ من قشنگ شروع شد و با شنبه 4,2,4 بازی کردم 🙂

کی اومده وبلاگ ؟ از سامی خواستیم ( من و وبلاگ ) که بیاد واسمون بخونه 🤩

عشوه بی اندازه داری معلومه که تو تازه کاری

با ما سر ناسازگاری داری

بی خیال ما شو برو دست وردار پاشو برو

نه نمیخوام دیگه تورو کاری به کارت ندارم

کاری به کارت ندارم میگی دل نداری آره ندارم

حوصله دردسری که میاد و نمیره ندارم

نمیشناسی تو حتی منو

میدونی کاری به کارت ندارم برو

اسم ِ کاری به کارش ندارم را گذاشتم هاکی 😅 به زور میخوان در رده ی دوستای ذهنی وبلاگ باشند ، چرا هاکی ؟

هاکی یکی از ورزشهایی است که به معنای واقعی آماتور می باشد و هیچ تیم حرفه ای در این ورزش وجود ندارد😏

دیکشنری تخصصی | معنی hockey به فارسی

نتایج برای معنی فارسی hockey. hockey. هاکی روی یخ. پیشنهاد شما چیست؟ نام شما(اختیاری).

دوستای ذهنی وبلاگ پیشنهاد ِ شما برای معنا کردن ِ کارهای تیم هاکی چیه ؟😅

2,4,2 بازی کنید با این تیم ِ هاکی

سامی هم حین ِ کار کردن هاشون بخونه اصلا ۶۰۰ بار🤳

پ.ن : وبلاگ میگه چجوری این اسم را پیدا کرده ، چی خیال کرده ساعت ها واسش وقت گذاشتم 😏

پشت صحنه ی تبلیغات

ببین هیچ کس توی روزش می خواد چی بنویسه 😁 حواسم هست لشکر ِ تبلیغاتی به اطراف مخیله ها حمله کرده ، حالا اگه تبلیغات چی های مرد کت دکتر را و تبلیغات چی های خانم کت اون خانمی که من خوشم میاد را بپوشند ، موهاشونم فرفری کنند موقع تبلیغ ، سعی می کنم به تبلیغاتشون توجه نشون بدم 🤩 چیه ؟ بهتون بر خورد ؟! این همین کاری هست که دقیقا خودتون انجام میدین و از آدما می خواهید که تغییر پیدا کنند اون طوری که خودتون دلتون می خواد .

کت ِ دکتر را با لباس آبی روشن نپوشید موقع تبلیغ😅 کت ِ دکتر را با رنگ سفید بپوشید ، شلوار دکتر را هم عیننا شبیه تبلیغاتی کشور دیگه بپوشید 🤩

حالا یه بار یه نفر اومد اون اوایل یه کار ِ قشنگ انجام داد به جای تبلیغ شروع کرد به معرفی و سپس نظرسنجی واقعی ( نه از کارکنان و مربوطه های تبلیغ ) سپس طبقه بندی کرد و در نهایت سنجید که چه تبلیغاتی واقعا اصولی و موثر بوده و در طی یک بازه ی زمانی بررسی را انجام داد .

چرا آخه با من می جنگید ؟😅

یه نفر مثلا هیچ کس بوده آیا ؟!

🍂🍂🍂

دانش🙂

امروز پنجشنبه ، از اینجا بیدار شدم که با یه خانومی که توی فروشگاه همراهم بود و میشناختمش مشغول مثلا خرید بودیم ، من اصلا حوصله ی خرید نداشتم ، فروشگاهش همه چیز داشت ، قاطی پاتی !😅 همین طور که داشت خرید می کرد بهش گفتم اینا را ببین ، گرمکن نایک با کلاهش ، ولی چرا کلاه ها را گذاشتند اون طرف ، گفت حالا یه رنگشو بردار ،گفتم مشکل اینجاست که من از رنگ سفید خوشم اومده ، در حالیکه بقیه رنگ های پشت سرش هم قشنگند ، گفت حالا بریم جلوتر ( دیگه نیازی نبود بهش توضیح بدم چرا رنگ سفید و خودش قانع شد)

فروشگاه در یه مسیری ادامه پیدا می کرد که آدم هایی بودند که مثلا ورزش می کردند ، هی گفت لباس پوشیدن ِ اینو ، اینا را ....میگم ول کن ، میگه آخه چه جور لباس پوشیدنه ، اون قدر گفت که متوجه شدند ، حواسشو پرت کردم که بیا بریم همون اول فروشگاه ، گفت تو گفتی سفید دیگه تا آخرشو خوندم ، از اینجا خوشت نیومده ولی اینجا خیلی خاصه ، فروشگاه خیلی معروفی هست ، گفتم بزار کنار حرف هاتو و از خواب بیدار شدم ، نشستم کنار تخت و از لیوان ِ آبی که کنار تخت بود یه کم آب خوردم ( شبیه نوشتن رمان ایرانی شد😅) به خواب فکر می کردم ، در حقیقت تونسته بودم توی خواب یه تاثیری بر ذهن کسی که فکر می ‌کرد ۱۰۰ درصد فروشگاه خوبی هست بزارم و آخر خواب قانع شد که همه خوب حرف میزنند ولی کی خوبه این وسط ؟ و یا اینکه واقعا چیزهایی که به تکرار برای خرید تبلیغ می شند ، به جز جا افتادن در ذهن ها ، واقعا ناشی از انتخاب های درست ما هم هست یا نه ؟

هنوز لیوان ِ آب تموم نشده بود که میگه با عشق نوش ِ جونت 😍 به پشت سرم نگاه می کنم ، پسر کوچولو هست که بیدار شده و مشغول ِ نگاه کردن ِ من .همان جا قربون صدقه اش میرم😍

برنامه ی پنجشنبه شروع شد ، بین نه گفتن های پسر کوچولو و نه گفتن های من ، نه های من پیروز شد😅 امروز به این نتیجه رسیدم نه های بچه هایی که زیاد نه میگند ، بچه های سخت هستند ، دستورالعمل ها را بلافاصله اجرا نمی کنند شبیه ساعت های گوشی هست که بعضیا ۷ ، ۸ تا پشت سر هم با اختلاف زمانی ۵ دقیقه یا بیشتر کوک می کنند ، یکی آلارم میده ، دوباره بعدی ، دوباره و دوباره و دوباره تا جایی که دیوانه بشند از خواب بکنند !

هر ۵ دقیقه نه ها را تکرار کردم و کلی هم جر و بحث داشتیم که چرا برنامه ی من اجرا نشه ؟ اون جوری که من دوست دارم ( پسر کوچولو خودشو میگه )

معمولا مامان بابایی هایی که از دست این بچه ها کلافه میشند ، میگند چون من می خوام یا چون من میگم !

ولی قاطعانه جواب دادم چون برنامه ی من درست تره ، ممکنه برنامه ی شما هم درست باشه ولی برنامه ی من درست تره و اینو مثل ساعت گوشی هر چند دقیقه در جواب اینکه برنامه ی من ، گفتم و در نهایت من شدم اون آخرین ساعتی که از خواب میکنه😅

بلاخره پسر کوچولو پذیرفت و توی ذهنم به خاطر سپردم که این احتمال هست که دفعه ی بعدی به بررسی درست و درست تر بپردازه و کلی کلنجار خواهیم داشت که کی میگه درست تر چیه و چرا ؟

توی نوشتن مشق ها یه مقداری تالل کرد ، کم کم داشت تموم میشد که گفتم میشه زودتر انجام بدی ، میگه چرا زودتر ، من که زمانو کاری ندارم باهاش ( منظورش اینه که برای من زمانی هست ) گفتم ولی برای من هست ، چون من باید برم غذا درست کنم و زمان کافیم از دست میره ، میخنده و میگه آهان زمان ِ تو ، باشه و کامل میکنه🙂

در دنیا و زمانی هستیم که دستور العمل ِ روان شناسا ، رفتار شناسا ، کودک شناسا برای تمام زمان ها خوب از کار در نمی یاید و در لحظه و در زمان و شرایط خودت با توجه به شناخت و داده هایی که از خودت و حتی اطرافیان داری ، تصمیم درست تر را بگیری نه عیننا چیزی که بهش میگند راه ِ حل !

ناهار چی شد ؟ دیروز بهم گفته اون غذاهه بود که یه بار درست کردی ، چندتا میگم تا بلاخره خورشت گوشت تایید میکنه ، میگه اینو با قیمه قاطی کن ، میگم خوب قیمه همونه قاطی شده است ، میگه نه اون جدا ، اونم جدا بعد با هم قاطی کن، من 🥴🙄

پیاز ها را به مقدار زیاد هلالی کرده انداخته کف ِ زودپز ، ماهیچه ها را انداخته روی پیازها ، گوجه ها را مثلثی خرد کرده ریخته روی گوش ، همه چیز طعم دار کننده را روی گوشت ها ریخته ( adhd نمیتونه نمک و آبلیمو را نگه داره آخر ، احتمال فراموشی ۹۰ درصد 😅)

همه را با هم ریخته ، آب جوش ریخته ، زودپز فعال ، چند دقیقه بعد یه سر به زودپز زده ، چیزی کم داره انگار ، چی یادم رفت ؟ رب

رب را اضافه کرده و دوباره زودپزی ، فقط میمونه برنج .

چیزی یادم نرفت ؟ سبزی معطر برای روی آبگوشت خورشتی

وبلاگ میگه هوا آلودست ، میگم آره خیلی هوا داغونه ! بخور سرد را روشن کرده ، وبلاگ میگه چایی ؟

میگم اااا ، چایی یادم رفته بود 😅

برای امروز رنگ قرمز و سفید را انتخاب کردم ، موقع زدن رژ لب ، پنجشنبه رنگ کرم قهوه ای را انتخاب کرده ، یه خط کشیده شد گوشه ی لب ، اومدم درستش کنم نشد😅 گفتم اشکالی نداره ، همیشه که آدم نباید کامل و درست و دقیق باشه ، گاهی باید یه مقداری کاستی ها جلوی چشماش باشند تا یادش نره !

املای کلمه ی تعلل یادم رفته بود ، صحیح کلمه اینه ، فکر کنم این کلمه از علل معلول و معلم و اینا میاد 😅 ( بعد میگند ما یه کلمه غیر فارسی حرف نمیزنیم !!! آخه عربی را هم که به ما درست یاد ندادین فقط انداختین تو واژگانمون ، بسی افسوس از درست یاد ندادن ها ، از دانش های ....)

خواب ها خیلی هم بد نیستند🙂

امروز چهارشنبه ، اصرار اصرار که امروز روز خود بودنه ، هی میخواد از زیر زبون ِ من حرف بکشه😅 این مدت از دست ِ احتمالا دو نفر خواننده های وبلاگ یه جوری متفاوت خندیدم ، اولیش اینکه میخواسته منو بپیچونه ، غافل از اینکه از روز اول که کلید ِ اشتباه را برداشت تا آخر هر کاری که میکنه من خندم میگیره 😅 دومی را بگم لو میره ، آخه چه جوری بگم ؟😅 وبلاگ بیا فکر گردانی💞...تا وبلاگ فکر میکنه ، روزو بگم .

چند روزه به حرفای سوزوکی به صورت ذهنی فکر می کنم ، سوزوکی کیه ؟ سوزوکی یه ذهنی ورزشه که قبلا اومده وبلاگ و میگه اصلا شما هیچ کاری نکن ولی ۱۰ دقیقه ورزش کن ، پیاده روی ، هر چی ، این ۱۰ دقیقه را هر روز توی زندگیت داشته باش ، این حرف ِ سوزوکی یه جورایی شبیه حرف ِ ....اسم نویسنده یادم نیست ، میگه از روزت که خسته شدی ۲ دقیقه به کلمه ی آرام فکر کن ، چشماتو ببند و فقط ۲ دقیقه آرامش را هجی کن ، گفتنش آسونه ، انجام دادنش هم ولی اگه با خودمون رو راست باشیم اطرافمون پر از آدم هایی هستند که برای زندگی هر کاری می کنند ولی نه اون ۱۰ دقیقه را دارند نه اون ۲ دقیقه را😔 تلخه ولی خوب ....

وبلاگ و چهارشنبه دست به یکی کردند که ما ظرف ها را نمیشوریم😁 یه نگاهی به ظرف ها کردم اینا زیاد نیستند که خودم میشورم ، همین طور که مطمئن بودم ظرف ها داره تموم میشه ، یکی یکی ظرف ها را میارن ، این چه کاریه آخه ؟! اینا میخوان فکر ِ منو بخونن😅

جریمشون کردم ، ظرف ها پس از اینکه خشک شدند ، مرتب جمع و جور کنید بزارید داخل کابینت ، هیچی دور و ور نباشه ، همه جا مرتب .

بریم به کلید اشتباه ، اصلا عاشق ِ این کلید اشتباهم ، این بازی را هیچ کس به من یاد داد ، بهش گفتم چرا دوست داری خودتو برعکس نشون بدی ، گفت به ۲ دلیل : وقتی خودت بدونی دقیقا چگونه ی عکس هستی ، میتونی خیلی ها را بشناسی😏

یه کاری که این کلید ِ اشتباه بردار خوشش میاد انجام بده تابلو سازی هست😅😅😅 خودش دیگه تا آخرشو خوند ، منم هرجا کشفیاتش از تابلو سازی را میبینم ، میخندم ، اصلا خیلی خوبه 🙂

دومی هم معلومه چهارشنبه هست ، چهارشنبه یه ویژگی خوب داره بازی میکنه ولی خودشه😏 یه جوری بازی میکنه که قانون های بازی را بهم نمیریزه ، ولی یه مقداری هم حسودی میکنه ، یهو به بازی و آبی و ....حسودی میکنه ، دیگه بازیشو با لجاجت انجام میده ، اینا را دیدین تا یکی و که نباید ببینن ، می بینند ! هول می کنند و یا اینکه تا یکیو که مدت هاست ندیدند ، می بینند هیجان و شوق در چهرشون پیدا میشه ، صداشون هم 😅 بازی این طوریه ، نمیدونم ولی خوب من متوجه میشم .

خوب دومی ...

از دست بازی خندیدم ، رفته خواب ِ منو خونده ،کلا عاشق ِ خوندن خواب هاست حالا من یاد چی افتادم ؟ اینو بگم که آبی و بازی درست حدس زدند ، اینا رفتند از رو دست ِ هکر تقلب کردند😅~

*( من اولین بار که این بازی می خواست بازیم بده ، رفتم ذهنی یه جایی ، قسم میخورم فکر کردم اینا شاعرند و شعرهاشونو می نویسند 😅 بعد ها فهمیدم اینا خواب هاشونو می نویسند بازی هم عاشق ِ خوندن خواب ها ، زبان نفهمی اینا را هم داره😅) < اینم از خود بودن ِ روز وبلاگ چه قدر رو راست اعتراف میکنه اشتباهتشو🤦‍♀️)*

~دیدم خیلی دارند تقلب ِ درست میگیرند ، یه نفر را آوردم توی بازی ، بهش تقلب دادم و در عوضش یه سوال ذهنیمو ازش جواب گرفتم 🙂

به چی خیلی خندیدم به استدلال بازی برای جوابش😅😅😅

به نظرم جالب ترین و خنده دار ترین استدلالی بود که میشد برای جواب داد 👌

🍂🍂🍂

طلایی

سه شنبه به تلافی چهارشنبه لباس آبی ها را چیده رو😅 هوا هم که معلوم نیست کدوم فصله ! سه شنبه میگه تابستونی پاییزی . موهامو برس کشیدم ، چند روز بود از دست موها خسته شده بودم ، فکرهای وسوسه کننده در ذهنم می پیچید که برم کوتاه ِ کوتاه ، سبک بشم ، ایستاده پشت سر من ، میگه موهات خیلی بلند شده ، میگم نه ، من که تغییر محسوسی حس نمی کنم ، میگه چرا خیلی محسوسه ، یه کم که دقت می کنم میبینم حرفش درسته ، میگه احساس سبکی نمی کنی ؟ میگم چرا 😍 معلوم نیست چی کار کرده موها سبک شده ، میگم احساس می کنم هر بار که سرما میخورم پوستم داغون میشه ، اون کلاژن را هم یادم میره ، کرم را برداشته میزنم به اون بیوتی اسفنج ( این چه اسمیه آخه 🥴) کرم را میزارم کنار ، اول باید لباس ِ آبی را پوشید که کرمی نشه ، آرایشگرها همیشه میگند اول لباستونو بپوشید بعد آرایش کنید ، اینم از یاد ِ من میره ، میشه یه دونه از اون لکه بر های لباس که یه بار من توی فروشگاه ِ لباس دیدم ، پیدا کنی🙂

لباس را پوشیده با دامن ِ مشکی ، بیوتی را برداشته ، ناگهان بیوتی میوفته روی دامن ِ مشکی با کرم🙄😐 کلا سه شنبه از چیزی خوشش نیاد یا میندازه یا میشکنه ، کلی غر میزنم بهش ، این چه کاریه آخه !

دستمال را که بر می دارم تمیزش کنم ، میبینم تصویر ِ یه برگه ، یه برگ پاییزی🤩 پس از قلبی شدن ، میگم منظورت چیه ؟ در نتیجه به این نتیجه میرسم که سه شنبه رنگ ِ پاییزی دوست داره ، کرم ِ پاییزی که نداریم ولی خوب اینو داریم با رژ گونه ی طلایی برنزی ، سایه ی چشم را هم معادل رژ گونه کرده ولی متاسفانه رژ لب طلایی نداریم😅

مثلا کسی رژ لب طلایی میزنه ؟! رژ لب را فاکتور گرفته و خوب سلیقه ی سه شنبه به نظرم زیباست ، خیلی زیبا 🙂

یه کم که میگذره ، میخنده و میگه مصری ها 😏

هیی از دست ِ مصری ها ، واسه چی اون زمان ها طلایی آرایش می کردین آخه ؟!😅

به عشق سه شنبه ها

💞به عشق ِ سه شنبه ها ، به وبلاگ یه برچسب سه شنبه ها هدیه دادم💙

وقتی زبان رسمی این سرزمین شعر است...

من با تو هر حرفی که می‌گفتم، غزل می‌شد

در دفترم هر قدر دارم نقطه‌چین شعر است

بر سطرسطر شعر‌هایم، ردّپای توست

بعد از تو شاعر نیستم، گفتی همین شعر است

برگی به دستم بود، گفتم آخرین شعر است

با کسب اجازه از شاعر ، از اونجایی که آخرین مصرع شعر شاعر خیلی سرزمینی بود ، دل ِ وبلاگ خواسته بشینه اولین مصراع و کلا شعر را برعکس کردیم ، چه فرقی می کند که قافیه ها را بهم بریزی یا که بسازی وقتی زبان ، زبان ِ شعر است .

پ.ن : نقطه چین شعر نبوده ، دوستای شاعر ِ ذهنی نظرشون شعر بوده ، نظرشون خیلی دلی و قشنگ بود و استدلالشونم زیباتر ولی جواب نیست ، ای کاش که بود ، خودم دلم رفت💞

تقلب نکنید 🙂

سلام به صبح ِ آبی ، سلام به روز قشنگ و زیبا بین 🙂💙 امروز توی آینه که به خودتون نگاه می کردین یه جورایی از خودتون خوشتون هم میومد ، چجوریاس ؟😏 سه شنبه زیبایی تابیده بر روز 💙 صبح بعد از بیداری یه مقداری ورزش انجام دادم ، قبلش محلول سم زدایی ولرم را خوردم ( مثلا یاد ِ من بوده که یادم نره🙄) به سه شنبه میگم کجایی ؟ میگه این بالا ، میگم چه حسی داره آدم همه را از بالا نگاه کنه ، میگه خودتم می تونی خودتو از بالا نگاه کنی ، نگاه ِ ۱۸۰ درجه ای ، خیلی انعکاس دهنده ها در اطراف ما هستند که ما را از بالا نشون میدن ، یکیش همینی که بالای سرته ، یکیش قاشق ، وقتی قاشق را برگردونی به طرف خودت یه جهان دایره ای داری ، عجب ....🥴 تا حالا این طوری به خودم نگاه نکرده بودم.

با سه شنبه صبحانه خوردیم ، میگه به سه شنبه برنامه نمیدی ؟ میگم نه !

یه وقتایی دوست دارم ، با تمام افکار ۱۸۰ درجه روبرو بشم ، ببینم کدوم افکار خودشون میتونند ، روز را برنامه ریزی کنند ، میگه خیلیا یه روتین ثابت دارند الکی هم بهش میگن برنامه ، میگم آره برنامه ی اونا میزه😅 کلا پشت میز که میشینند ، برنامه ها یکی یکی توسط ربات ها و آدم بهشون آلارم میشند ، اونا هم یکی یکی انجام میدند ، میگه می خوای برنامه هاشونو بهم بریزم 😅 ببینیم چی پیش میاد ؟!

میگم نه ! عصبی میشند ، میگه خوب یه انسان باید قابلیت تغییر برنامه های آلارمی را هم داشته باشه، میگم فعلا حواست به میزهاشون باشه ، حدس هاشون واسم جالب تره .

راستی تا حالا ۲ نفر درست حدس زدند 😍 ولی بقیه از رو دست باهوش ها تقلب کردند هی دارند زنجیره ای حدس میزنند😂😂

آخه آب ؟ 😅 چرا گیر دادن به آب ! از رو دست فرانتی هم تقلب کردند ، هر گونه مواد خوراکی ، چای ، آب میوه ....

از رو دست ِ هم تقلب نکنید 🙂

تمام ِ روزها به

هر چه قدر فکر و نظر می کنم ، چه جوری نسترن صدای منو شنیده از وبلاگ به باور خودم هم سخته ، ولی خوب نسترن اومده وبلاگ😍 نه از موهبت آسمانی خبری بوده نه از موهبت انسانی ، ولی خوب نسترن امروز به من سلام کرد ، منم جواب سلامشو با بوییدنش دادم 💞

اما ببینیم امروز چند شنبه است ؟ امروز حس می کنم همه ی روزها در دوشنبه هستند ، به جز شنبه 😅

و امای دوم 🙂

ببینیم روی میز فرانتی چی هست ؟ حدس فرانتی از طراح شبکه های ....چی هست ؟

فرانتی حدسش بر شبکه های غذایی هست و اگر و اما واسمون نوشته و بررسی دقیق را خواهان شده.

نجات ِ قشنگی هست ، نه ؟ قطعا هست 😍

از اینکه حدس هاتونو میگید و استدلال هم برای حدس میارید که چه قدر وجود این شبکه ها مهم هستند ، خوشحالم ، ذهن ِ شما را دوست دارم .💞

🌺دوست دارم حدس های بیشتری بگیرم + استدلال اینکه چرا وجود ِ شبکه ی استدلالی ضروری و مهمه 🙂

دلی علمی😍

چیه ؟ واسه چی همتون امروز می خندین ؟😅 باز چه نقشه ای سوار کردین ؟🥴

خونه امروز مرتبه و ساعت به نظر میاد یه زمان هایی متوقف میشه 🙄

ببینید امروز کی اومده وبلاگ ؟😍 یه جوری حرف دل آدمو ترجمان می کنند که آدم ADHD دلش میره .

🍂🙂🍂

پاییزه ها ولی معلوم نیست چرا این قدر هوا امروز گرمه ، یاد ِ تابستون افتاده و میگه جا مونده های تابستونو میشه بیاری وبلاگ 😍

روی میزهاتون آب معدنی گذاشتید ؟😅 آخه آب معدنی مگه شبکه و طراحی داره ؟! یالل عجب 🤦‍♀️😂

امتداد زیبایی ها

دوستای ذهنی وبلاگ دور و برشونو جمع و جور کنند ، روی میزشون شلوغ نباشه ، این طرف و اون طرفشون هم ، تمرکزشونم زیاد کنند ، امروز شنبه یه برنامه ی جالب داره ، این که برنامه ی خود ِ زمان شنبه نه تنها اجرا میشه که داخل خود شنبه چند و چندین شنبه ی دیگه هم هست یعنی میتونیم بهش یه جوری برنامه برای شنبه ی بعدی هم بدیم !

برنامه هاتونو بنویسید ، یه دونه از این نارنجی ها داخل لیوان آب بندازید ، دلم نیومد این روسری را خارج کنم در زمان خودش خیلی خاص طور بود ولی همون زمان هم برای من مفهوم خاصی نداشت ، اینو تا استفاده می کردی چروک میشد ، معلوم نیست چه وضعشه ی خاصی واسه خودش داشته ، فعلا دلش خواسته بشه رومیزی🙂

هفته ی پیش خیلی چشم زدند از راه دور ، اون لیوان ِ آبی را گذاشتم هر کسی خواست چشم بزنه ، تک افتاده ، بره به تاریخ بپیونده !

اجازه ندین تاریخو اشتباهی و چرت و پرتی بنویسند ! اجازه بدین تاریخ با حقیقت و با احساس نوشته بشه ، اون گل هم برای همین حضور داره🙂

از هکر ذهنی می خوام هر کسی که خواست مسیر ذهنی من و دوستای وبلاگ را بهم بریزه ، به مسیر درست ببره و مسیر ذهنی اونا را بپیچونه😁 و اگر هدایت نشدند ،ذهن اونا را بزاره جلوی ذهن هکر خوش اخلاق تا تعادل برقرار باشه😅

جای یکی از حال ِ ذهن خوب کننده ها توی وبلاگ کمه ، به خواب من هم اومده ، طراح ِ شبکه های ..‌‌... هکر خوش اخلاق هم زیاد ازش داره .

دوستای ذهنی وبلاگ جای خالی ....را روی میزشون پر کنند تا تعادل ذهن ها برقرار بشه . میزهاتونو را میبینم 😍

پاییز مون قشنگ و امتداد زیبایی ها

💞🍂🍂🍂

شنبه ی شلوغ

وبلاگ کجایی ؟😏 اگه قرار باشه از بین روزای هفته ، یه روزی را انتخاب کنیم که برای ما خوب کار کنه ، چه روزی را انتخاب می کنی ؟🙂

امروز خیلی خیلی خوابم میومد ولی خوب ساعت ۶ و ۳۵ دقیقه بیدار بود ، شنبه شروع شد با خواب آلودگی ، سپس در جریان روز افتاد ، وبلاگ پا شد چایی دم کرد و شروع کرد به حرف زدن ، میگم خوابم میاد ، ادامه ی حرفهاشه ، میگم من این هوا را خیلی دوست دارم ، لمس خنکی پاییزی بر پوستت ، هوایی که در اعتداله😍 کلی سر سونات پاییزی با هم بحث کردیم ، میگم سونات پاییزی یه موسیقی ای که رفته توی فیلم ، نمیشد برعکسش باشه ؟ وبلاگ میگه سونات یعنی تک !

میگم ترجمه میگه ، صدای نواخته شده ، حالا چگونه میشه این خنکی دلچسب حال خوب کننده را با موسیقی نقاشی کرد ؟ میگه این روندش سخته ، باید بسپریم به یه نفر 😏

میگم دیدی بعضیا امروز می خواستند برند سر کار چه بی حوصله بودند ؟ میگه کیا ؟ میگم همونایی که بی حوصله کفش هاشونو از توی جا کفشی بر میدارند ، میگه خیلی ها امروز این طور بودند ، تو هم که خوابت میومد ! میگم من با سونات پاییزی بیدار شدم ، بعد هم با حرفای تو!

میگه بیا یه کم اینو گوش کنیم و ببینیم 🙂 و بگیم بعد از شروع روز به چیا فکری شدیم !

این چه خوبه ! از اونجایی که خواننده خواسته ، نظرمونو پست کنیم ، من و وبلاگ هم نظرمونو پست می کنیم ، این یکی به دو اصلا یکه😍

به موزیک چه امتیازی میدی ؟ شماره یک ، اصلا میشه ، خواننده را تصور کرد ، وقتی شعر در موزیک در ذهن پیچیده ی خواننده مثل برگ های پاییزی می پیچند در رقص باد ، از اونجایی که ما سونات پاییزی نداریم ، این دو تا موزیک را شماره ی یک پاییز خنک انتخاب کرده ، یادگاری میدیم به وبلاگ و خاطره سازی کرده😍

شماره ی ۱ یا شماره ی ۵ ؟ به نظر من ، شماره ی یک خیلی بالاتر از شماره ی ۵ هست .

داریم با وبلاگ سر شماره ی ۱ یا ۲ بحث می کنیم ؟ یکی به دو یا صخره ؟

یه قسمتی موزیک داره ، شبیه موزیک گلاب هست ، سر تو دعواست بین دل و عقلم 😅 یکی به دو به نظر من قشنگ تره ، هم شعرش ، هم حس و حالش ، هم موزیکش ، با اینکه یه قسمتی از موزیک گلاب را با خودش داره.

⏳ برگردیم عقب ، برای شنبه برنامه نوشتم ، وسط برنامه یه دونه قوی باش قلبی ❤ هم نوشتم😁 و یه دونه تمرین لبخندی🙂

همین طور که در مورد سونات حرف میزدیم ، میگه این دوتا تبلیغ را ببین ، یکیش تبلیغ مو هست ، یکیش تبلیغ گوشی ، نظرت چیه ؟

میگم هردوش میخوان یه چیزی بهمون بگند ، ما گاهی خودمون هستیم ولی از روزی که پله های خودمون نبودن را بالا میریم ، مشخص نیست روبروی ما چه آینه هایی هستند ، کسایی که خودشون هستند یا خواستند خودشون نباشند ؟!

وبلاگ ناراحت میشه 😔

اینا را هم وبلاگ خوشش اومده ، وسط سونات ، گوگل ِمغزش کجا میره ، معلوم نیست 😅

🙂🍂🍂🍂 وبلاگ میگه از فیلم خیلی تعریف کردند ، بیشتر از چند ثانیه ببین ، میگم خودش ایستاد روی زمان توقف

میگه امتحانشو پس داده !

من خودم از حرف های وبلاگ سر در نمیارم امروز

چون هنوز خوابم میاد.

خونه امروز خیلی شلوغه ، دیروزم با اینکه خیلی خونه را مرتب کردم باز شلوغ بود ، اصلا امروز کاری به کار خونه ندارم

رها باشه واسه خودش مثل برگای پاییزی🍂🍁🍂🙂

شنبه ، حالش بهم میخوره

هلندی صفر فرانسوی یک 😎 یه چالش بین واکسن هلندی و فرانسوی گذاشتیم ، به جز احتمالات که اثر مقاومتی واکسن کی شروع میشه ، هلندی اولین باخت را داد ، ( جملم ایراد داره ، چون از دست ِ ....عصبی طورم )😑 چرا وقتی از چیزی مطمئن نیستی هی الکی دلسوزی !

وای حالم از این دلسوزی مسیر تغییر دهنده ی نامعلوم داره بهم میخوره😂

وبلاگ داره حین نوشتن موزیک سامی را پخش میکنه ، سامی موزیک های قدرتی را یه جوری میخونی آدم با خودش میگه آخیش 😅

هر جا رفتی آبرومو با خودت بردی ، حق من بهتر از اینه ، به تو مربوط نیست

پیگیر احوال منی ، از هرکی میپرسی کجام ؟ می گردی دنبال منو، دلسوزی می کنی برام .

وبلاگ میگه ، هر کی کیه ؟ میگم آمار رسونه😅

کلید اشتباهی آخر را که برداشت ، مهر را کوبیدیم که دیگه مربوط نیست🙂

معمولا اگه بخوام با صبوری قضاوت کنم ، یه سال بعد قاطعانه حرف میزنم ، توی جلسه نشسته بودند ، من که نبودم ، از دهن نمایندشون پرید ، اینا همشون آسیب دیده بودند .

دلسوزی نکن ، ریشه ی آزمایشات منو خراب میکنی ، نمیشه به درختی که ریشه ی ضعیفی داره ، بهترین پیوند ها را بزنی. داری با دلسوزی های الکی ریشه ها را نابود میکنی !

آبی و عموی بازی ، بازی پسر کوچولو و نسیم رو بازی کنند ، توی آزمایش ِ چی شده هستند 🙂

پ.ن : عصب شناسی یه آزمایشی داره انجام میده تحت عنوان ، افرادی که شادند و یا شادی سازی می کنند چه خصوصیاتی دارند و اینکه در چه مراحلی صحت واقعی شادی بررسی میشه .

وبلاگ هم یه آزمایش داره ، بررسی داده هایی که منجر به شکست و عدم موفقیت میشه ، حالا این سازی ( اسمشو گذاشتیم سازی ،اسم دلسوزی را 😅) هی وسط بررسی ها دلسوزیش گل میکنه ، کل داده ها را خراب میکنه ، مسیر درست را هم که ایجاد نمیکنه ، میگه من اعتبار و پول و ....دارم پیش می برم .

سه شنبه روزشو با شنبه عوض کرده و در نظارت کامله ، تمام دلسوزی ها را داره بررسی میکنه ، به منم میگه این چشه ؟😅 چرا یه سری اجناس را قیمتش را نصف کرده ، مثلا که چی ؟ پولداره

میگم وای حالم از پول میخوره ، سه شنبه میگه منم ، میگه اینا را هم جمع بزنم ؟ میگم جمع بزن که بدجوری باخت داده این سازی😅

سامی بیگی را وبلاگ شونصد بار پلی کرد ، سه شنبه میگه حداقل پادشاهو بزار 😎

پ.ن ۲ : دررمورد بررسی واکسن هلندی و فرانسوی ، پسر کوچولو و من فرانسوی را زدیم ، دوست پسر کوچولو هلندی را ، چند روز پیش دوست پسر کوچولو مریض شد و هلندی اولین باخت را داد ، پس از اون پسر کوچولو مریض شد ، تب ، فرانسوی منو سروپا نگه داشته

هر گونه پخش ویروس جهت از پا در آوردن من به جهت لجبازی و این حرف ها ، شدیدا پیگرد قانونی داره ⛔

تمام!

یه مدت به وبلاگ استراحت میدم ، پس از یک سال یه پازل شخصیتی را حل کرده ، روزها را میسپارم به دوستای ذهنی وبلاگ

🙂

🍂🍂🍂

عنوان دارد

چهارشنبه باز کوش ؟😅 یه جوری خوابم برد که شد پنجشنبه🙂 قرار بود ریاضی برنامه ی سریال دیدن را بگه که چجوری باید باشه ، ریاضی بی مزه پیشنهادش این بوده که ۴ بعدش ۵ ، ریاضی بامزه + ریاضی بازی کوچک و سه شنبه پیشنهادشون 3 ، 2، 1 بود ، خود ِ سریال هم دقیقا همین طور اتقاقی پخش شد😁

بعد اون وقت ،.‌...هیچی !

تیتر خبری امروز هم باز جنگ بازی ، قرار بود موشک ها برند به کاووش فضایی ولی خوب ، گاهی شجاعت خودش بزرگترین ترسه و نیاز هست که در فاصله ی ترس و شجاعت تعادل برقرار بشه تا صلح و آرامش بدرخشند🍀

🍂🍂🍂

روز من روز تو هم هست 💞

خدا مهربونی کرد تو را سپرد دست خودم ، دستتو گرفتمو و فهمیدم عاشقت شدم 💙

امروز از سه شنبه خواستم بزاره من حرف بزنم🙂 من و سه شنبه اختلاف سنیمون ۵۰۰۰ ساله 🤩 ولی حرف همو خوب می فهمیم 💞

جواب میده ، سوالم میپرسه

خیلی وبلاگ دوست داره ،عکس سه شنبه را بزاره اینجا و بگه سه شنبه این شکلی هست ولی خوب یه جورایی ماورایی هست ، از طرفی سه شنبه فقط نیمرخ میتونه تصویر بسازه 😍

شوخ طبعیش گل میکنه و سر حرف را باز میکنه و میگه یه نسترن واسه منهای زاده بیاریم ، میگم چی ؟ منهای زاده کیه ؟ میگه همونی که مدیریت بلد نیست ، یه کارایی یه تغییراتی میخواد به دنیای خاکیش بده ، ولی مدیریتش خرابش میکنه ، نتیجه ها را تغییر میده ، میگم مطمئنی؟🙄

میگه فعلا بزار نسترن را واسش بیارم ، دلش آروم بگیره ، میگم نسترن را از دست داده ؟😐 میگه داستانش مفصله !

هیچی دیگه 😅 نسترن بیا منهای زاده منتظره 🙂

میگم تو بازی احساس باخته ، آی آی ....این چیه حالا ؟

میگم ثانیه ی آخرش چیه ؟ میگه دلسوزی میکنه ولی خوب arranegment

باز میگم منظورت چیه ، میگه :

a plan or preparation for a future event.

میگم حالا چی میشه ، تعادل را بهم زده ؟ میگه دلسوزی گاهی مسیر را خراب میکنه ، میگم میشه خودت اینا را بری به منهای زاده بگی ، من بگم فکر می کنند حسودی میکنم😅

میگه ، محسن را میفرستم تو گوشش بگه 😅

دنیا رو قانونه بترس

میگم اصلا دارید پاییزمو بهم میریزید ، پاییز هی پاییزه 🍂🍂🍂💞

میگه ، اینم برای خود ِ خودت که عاشق پاییزی ، روز من ، روز تو هم هست 😍

سه شنبه از آپ هم تشکر میکنه که اجازه داد از پله های موزیک بالا بریم و حرف دل سه شنبه گفته بشه 🙏🌺

آخرشم هم که سوپرایز بود باز اصلا جهانی 🤩

امروز هوا بارونی بود ، این هوا را دوست دارم که هم ابریه هم انرژی بخش و هم آفتابی و هم دلش میخواد خنک نیز بماند ، چند روزه پکیج را روشن کردم ، شام ِ امشب عدس پلو شد ، خونه تقریبا مرتبه ، دوست دارم پنجره را باز نگه دارم اما زود هوای خونه سرد میشه ، کمی بعد از ظهر صدای پرنده ای شنیدم که با خوشحالی آواز می خوند 🙂

دلم میخواست یه چند هیچ هدیه میدادم به گروه بعضیا 😅 ولی خوب هیچ وقت فکر نمی کردم آرزوی یه نفر را از سر لج و لجبازی بر آورده کننده با خویش برآورده کنم .

چند هیچ به نفع من ؟

فقط کاش برِآورده کننده از سر لجبازی ، به پدر هم لبخند هدیه می داد ، انگار سال هاست که نظامیان نخندیده اند 😎

یک هیچ به نفع سه شنبه اصلا😅

دو

امروز دوشنبه ، پیشنهاد دوشنبه این بوده که حتما صبحانه خورده بشه چون ساعات اولیه روز با حرف های فرانتی هستی🙂 البته قبلش حرف های وبلاگ موقع ظرف شستن هم بود ، موزیک هم همراهه ، بعضی وقت ها آدم نمیدونه داره به موزیک گوش میده یا موزیک داره به آدم گوش میده.

این تصویر :

فرانتی یه قدم گذاشته اون طرف مرز و نوشته من یعنی مای ذهنشون فرانسوی هم بلدند و شما میتونید فرانسوی هم بخونید ، ما ( من و وبلاگ هم ) ذهن فرانتی را به فراتر برده و به ایران هم آوردیم🤩

امروز از یکی از هوش ها هم حرف میزنه دوشنبه ، اون جدوله بود در برچسب ذهن که چندتا هوش داریم ، هوش ِ شوخ طبعی هم امروز همراه دوشنبه هست.

قبل از اینکه حرف های فرانتی را بخونیم ، میریم به نظریه ی افکاری خودمون ، دیروز چند شنبه بود ؟ یکشنبه ، تاریخ چندم بود ؟

سال ِ گذشته تاریخ چندم بوده در روز یکشنبه ، قلبی شدم اصلا برای این چرخش زیبای افکاری وبلاگ💞

و حالا میریم به دوشنبه ی قبل ، در مورد حرف های فرانتی در طول هفته با پسر کوچولو حرف زدم ، به صورت خلاصه و قصه قبل از خواب ، ذهن ِ آگاه ، یه طرف ِ داستان شکارچی هایی داشتیم که از سر تفریح به جنگل زده بودند و به سگ ها شلیک می کنند ، اونها آدمند و ذهن ِ جداگانه ای دارند ، آیا میتونند احساس کنند که سگ ها درد می کشند ؟ ذهن شکارچی که تیر نخورده که درد را حس کنه پس از کجا متوجه میشه سگ درد می کشد ؟ جوابی که بهم داد با احساس کردن و نشونه هایی که میبینه

داستان را جلو بردیم و رسید به جایی که شکارچی شلیک نمیکنه چون میدونه سگ دردش میاد ، از کجا ذهن متوجه میشه که ممکنه سگ درد بکشه ، شکارچی ها بهشون خوش هم میگذره موقع شکار

به فکر فرو میره و جواب ِ ذهن آگاه را میزارم وسط فکرش ، ذهن ِ هوشیار و آگاه را کاملا متوجه میشه .

فرانتی دوشنبه ۹ مهر :


سیستم بویایی چگونه کار می کند؟ این سناریو را تصور کنید: شما به مدت 5 ساعت در حال انجام تکالیف خود هستید. خسته به پشتی صندلی خود تکیه می دهید و مشتاق استراحت هستید، وقتی بوی امیدوارکننده پیتزای تازه پخته شده در فر به مشامتان می رسد. شناسایی پیتزا از طریق بوی آن برای خود گرسنه تان طبیعت دوم به نظر می رسد، اما مغز شما در وهله اول چگونه این کار را انجام داد؟ ابتدا بوی پیتزا از بینی گرفته می شود. در بینی، پروتئین هایی به نام گیرنده های بویایی وجود دارد که بوها را تشخیص می دهند [ 2 ]. گیرنده های بویایی در اشکال مختلفی وجود دارند که به هر گیرنده اجازه می دهد تا با مجموعه بوی منحصر به فرد خود مطابقت داشته باشد و تشخیص دهد. برای مثال، می‌توانید بوی پیتزا را از پنکیک متمایز کنید، زیرا مولکول بوی پیتزا با گیرنده‌ای متفاوت از پنکیک تعامل دارد. شکل هر گیرنده توسط یک توالی DNA منحصر به فرد یا یک "کد" تعیین می شود. کدهای DNA برای گیرنده‌های بویایی را می‌توان در کل مجموعه ژن‌های موجود زنده یافت که ژنوم نامیده می‌شود .

فکر می کنم فرانتی بوی لازانیا را شنیده 😁 نتونسته بگه لازانیا ،گفته پیتزا ، شایدم فرانتی پیتزا را بیشتر از لازانیا دوست داره.

این حال، در مورد حیوانات دیگر چطور؟

آیا پرندگان حس بویایی دارند؟

برای مدت طولانی، تصور می شد که بیشتر پرندگان نمی توانند بوهای زیادی را استشمام کنند [ 4 ]. از این گذشته، پرندگان رنگارنگ هستند، اغلب در ساعات روز فعال هستند و برخی از گونه ها آوازهای زیبایی می خوانند. بنابراین مردم فکر می کردند که پرندگان از بویایی استفاده نمی کنند بلکه بینایی و شنوایی بهتری دارند. آزمایشات اولیه روی رفتار پرندگان با این ایده موافق بود. به عنوان مثال، پرنده شناس معروف جان جیمز اودوبون آزمایشی بر روی کرکس های بوقلمون انجام داد و به این نتیجه رسید که آنها بوی گوشت را حس نمی کنند. با این حال، به طور فزاینده ای برعکس آن را یاد می گیریم: پرندگان ممکن است از بو استفاده کنند.

فرانتی ادامه میده که ژنوم ها کوتاه و بلند هستند :

در ژنوم های به اصطلاح کوتاه خوانده شده ، هر قطعه پازل کوچک است و در ژنوم های طولانی خوانده شده ، هر قطعه بسیار بزرگتر است. در حالی که ساخت ژنوم های کوتاه خوانده شده هزینه کمتری دارد، ساختن آنها نیز دشوارتر است. به عنوان مثال، یک پازل را با چند تکه کوچک در مقایسه با یک پازل با چند تکه بزرگ تصور کنید. تکمیل پازل با چند تکه بزرگ آسان تر از پازل با تعداد زیادی تکه های کوچک است.

وانمود کنید که در کلاس هستید و معلمتان به شما تکلیفی می دهد که در آن باید تعداد سگ های منحصر به فرد را در یک پازل شناسایی کنید. او تصاویر کامل سگ را به نیمی از کلاس می دهد. سپس بقیه تصاویر را به قطعات کوچکتر برش می دهد و به نیمه دیگر از جمله شما می دهد. هیجان زده برای یک چالش، شما شروع به مونتاژ قطعات می کنید، فقط به سرعت متوجه می شوید که چندین قطعه اضافی به نظر می رسد و به نظر می رسد که متعلق به یک سگ است. شما در نهایت دو سگ را مونتاژ می کنید ( شکل 1A ) در حالی که نیمه دیگر کلاس، با تصاویر کامل تر، به راحتی چهار سگ را شناسایی می کند ( شکل 1B ). این یکی از کاستی های ژنوم خوانده شده کوتاه در مقابل ژنوم خوانده شده طولانی را نشان می دهد: با قطعات پازل بسیار مشابه

بنابراین فرانتی به این جمع بندی میرسه که بو در پرندگان مهم هست ، تعداد گیرنده های بویایی در پرندگان متفاوت و ژنوم ها کوتاه و بلند هستند و چنین ذهن تصویر سازی میکنه از طریق بو 🙂

هنگامی که دانشمندان غذای آلباتروس ها را در اقیانوس قرار دادند، آلباتروس ها با موفقیت کیلومترها را در سراسر اقیانوس به طور مستقیم به منبع غذا پیمایش کردند، که نشان می دهد پرندگان هنگام جستجوی غذا از بو استفاده می کنند.

این اشاره هم زیبا بود ، اینم خانواده ی آلباتروس وبلاگ هست ، وبلاگ دوست داره در دنیای دیگر آلباتروس ها را داشته باشد🙂

آلباتروس همیشه وفادار

بسیاری از گونه‌های پرندگان تمام عمر یک جفت دارند، اما الباتروس‌ها با یادگیری حرکات پیشرفته رابطه عاشقانه خود با جفتشان را زنده نگه می‌دارند. آلباتروس‌ها از سنین کودکی یاد می‌گیرند با حرکات و رفتارهای خاصی جفت خود را جذب و اظهار عشق کنند. آن‌ها این حرکات را با الگوهای زیادی انجام دهند اما وقتی یک جفت را انتخاب کنند تمام عمر به او وفادار هستند.

-----------

یه بازی ذهنی با دوشنبه انجام دادیم که ببینیم این دوشنبه کیه و چه خصوصیاتی داره ، در همه ی روزای هفته هوش شوخ طبعی وجود داره ، ممکنه بعضی روزا این هوش را داشته باشند ولی استفاده نکردند ، هوش شوخ طبعی در ذهن دوشنبه فعال شده

همش هم تقصیر کت دکتر بود 😅 بازی را ادامه دادیم که اون کسی که کت دکتر را خوب شبیه سازی کرده چه شلواری پوشیده بود ، خود ِ تبلیغاتی کشور دیگه ، رو نمایی کرد از استایل کامل ِ خودش ، چه قدر خوبه که دوشنبه خودشم خودشو پیدا کنه ، یه مقداری هم تفاوت گذاشته بود در چهرش ولی خوب بود ، آفرین به هوش هوشیار !

بقیه هم کت دکتر را خراب کرده بودند 😅

از نظر وبلاگ دوشنبه شبیه تبلیغاتی کشور دیگست اگه دوستای ذهنی وبلاگ پیداش کردند😏

لازانیا + به نظر من فکر می کنم به توان ۱۰۰۰

نه تنها لازانیا از وعده ی غذایی گم شده بود که وقتی لازانیا خریداری شده بود ، نمیدونم کجا رفته بود باز گم شده بود😁 یکشنبه هم از غذاهای مسلسلی ایرانی خسته شده ، دستور لازانیا داده ، یهو لازانیا پیدا شد😍 به نظرم ( میگن اینایی که میگن به نظرم و فکر می کنم ، خیلی آدم های قابل اعتمادی نیستند 😅 منظورشون اعتماد کلامی هست ، از نظر اونا به نظرم و فکر می کنم لوس بازیه ، آدم باید نظر قاطع بده )

یکشنبه میگه باز فکر دسته ای ، اصلا کارشون اختلاف انداختنه ، اصلا بیا برای روز من و وبلاگ هزارتا به نظرم و فکر می کنم بنویس ، چند سال بعد دسته فکر برتر همونا به خودشون میگن ، این افکار هم درست نیست .🥴

کجا بودم ؟، حواس ِ آدمو پرت می کنن...

به نظرم خونه امروز مرتبه ، یه مقداری بافتنی انجام دادم و یه رکورد جدید در سریال دیدن ، زدم 😅 قسمت اول یه سریال را ۳ بار اتفاقی دیدم ، چطوره قسمت ۲ را نبینم ، قسمت ۳ را یه بار ببینم ، در این مورد فکر می کنم ریاضی باید حساب کتاب کنه که اصول دیدن این سریال چطور باید باشه که اون ۲ قسمت که من تکراری دیدم درست بشه ( شکلک برعکس گم شده ، همون )

طبق تحقیقات من و یکشنبه ، واقعیتی که در سریال های ایرانی هست یک طرف ، واقعیتی که در سریال های ترکیه ای هست یه طرف ، از این دوتا بدتر فوق واقعیت داغون ِ سریال های عربی هست ، اگه سریال ها را یه آینه از انعکاس زندگی مردم اون کشور بدونیم ، با یه فاجعه روبرو هستیم 😅 تلخه ولی خوب لبخند داره .

به نظر ِ من ِ مخاطب سونامی در راهه برای هر سه کشور 🙂

یکشنبه زده به کوچه ی آمار و احتمالات 🕶

و به نظر من ، فکر می کنم اگه لازانیا کشف نمیشد دنیا به غذاهای مسلسلی می باخت .

یک هیچ به نفع یکشنبه در بازی نامحسوس ذهنی ، ریاضی تو بازی ذهنی ادامه میده... 🥳

به کدام شیوه به تو شرح دهم ....

یکشنبه طلوع کرده و همراه خورشید تابیده است ، در مورد کشور انسان ها با هم حرف زدیم و اینکه مردمی که در یه سرزمینی زندگی می کنند ، همیشه از یه چیزی خیلی می ترسند اونم گرفته شدن هویتشون هست ، اما ولی اگر ، انسان ها فراتر از هویت زندگی می کردند ، کشوری داشتند به نام کشور انسان ها که همه در آن کشور با هویت انسان شناخته می شدند ، یکشنبه میگه من که دیروز اومدم ، زودترم اومدم ، چرا امروز فلسفی حرف میزنی ؟!

میگم هیچی !

میگه چرا صبحانه نخوردی ؟

میگم میلی ندارم !

میگه مثل صبحانه ی ما چی ؟ میگم بازم نمی خوام !

میگه پس هیچی هیچی ؟

میگم ، همین 😕

میگه ، میخوای بگم سه شنبه بیاد ؟

میگم نمیخوام 😐

میشینیم زل میزنیم به خاطراتمون و میگم ، من الان متوجه شدم این خاطره خودش در یه زمانی توی ذهنت پادشاهی کرده 😏

میگه ، غیر تو هیچ کسی ، پیله ی من را نشکست

غیر تو ، هیچ کسی دور ِ من انگاری نیست

تو خودت خوبی وگر نه ، به تو اصراری نیست

میگم ، هیچ کسی ، کیه ؟ 😅

میگه خندیدی 😍

یکشنبه ی مخالف جنگ و سیاست بازی🙂

پس چرا زمان این طوری شد ؟ 🥴 داره خوابم میبره ، آب میوه ی ترش خوردم همون غلیظه ، با یه جور شیرینی که دومه🥴 کاپوچینو هم اومد که خواب پرون بشه، همه ی کارها هم انجام شده ، شام چی گذاشتم ؟ دوستدار ذهن را ، خورشت کرفس ، یعنی مدیونید فکر نکنید کرفس های فریزر سرنوشت مشترک با خرماها دارند !

یکشنبه میگه ، چرا هنوز می جنگند ؟! میگم نمیدونم والا ، سوال منم هست ، اینا ، اونا چرا هی می جنگند ؟ چرا یهو صلح پیروز نمیشه ؟!

سرمو میزارم روی شونه های یکشنبه و میگم در خواب و بیداری بیزارم از جنگ ....گاردین خبر داده بود که خبرهای خوبی در دنیا نیست .

همدردی و همدلی و دلسوزی برای آسیب دیدگان اکنون و آسیب دیدگان ِ ذهنی سال ها بعد ولی از یه جایی باید افکار ذهن های ِ جنگ هایی که شنیده می شوند دیده می شوند ، آسیب می زنند ، آسیب می بینند تمام شوند !

خسته از خبرهای جنگ ، یکشنبه میگه ساعت ۵ شده ، ۲ ساعت به خاطر جنگ همه دست کشیدند از زمان ، هععععیییی !

به باور ایلان ماسک ، کاش موشک ها فقط مقصدشان کاووش فضا باشد🍀

شنبه داره به چی فکر میکنه ؟🙂

امروز با شنبه صحبت کردم که من امروز ناهار درست نمیکنم و به جای ناهار شام درست می کنم و از این فرصت استفاده کرده یه ورزش خوب می کنیم ، به شنبه این برنامه ها را دادم ، با ورزش ، موزیک هم همراه بود 🙂

معلومه هوا بارونیه ؟ معلومه پاییزه ولی 😍، یکی از شمعدونی ها از جمع دوستاش رفت ، ریشه ای نمونده بود ، از یکی از ساقه هاش قلمه گرفتم ، بعید میدونم با چنین حالی قلمه هم بمونه ، وقتی به گل زیاد آب بدند همین میشه 😕 ولی خوب گل ها برای این هستند که ما را خوشحال کنند و گل ها نیز عمری دارند ، بعد از شمعدونی نوبت کالان بود ، اینم حالش خوب نبود ، از سالم ها قلمه گرفته و اومدند توی عکس ، نارنگی هم اومده ، این نارنگی ها خیلی ترشند ، برای غذا خوبن🤩 نارنگی جهت ایجاد فضای زمانی در عکس اومده .

این ترکیب برای بعد از ورزش هست .

شنبه هر جور که دلش خواسته ورزش کرده😅 با موزیک ، مثلا موزیک غمناک هم باشه باید با ریتم غم ورزش کرده ، از اون موزیک تضادی ها هم نمیسازند که قشنگ ورزش درست بشه .

بعد از گذشت زمان کافی برای ایجاد دوپامین ، به شنبه ورزش های ضروری متخصصین پزشکی و مغز و اعصاب را دادم ،

اولیش اینه ، این ورزش را باید از جوانی تا پیری ادامه داد و سعی بشه هر روز حتی در حد چند حرکت انجام بشه که حالت استواری بدن حفظ بشه

این بهترین عکسی بود که گوگل داشت ، چه فارسی چه غیر فارسی ، از این بهتر هم نداشت😅 خیلی خواسته رنگ شنبه را داشته باشه . به هر حال از گوگل قبول می کنیم و امیدواریم که عکس های بیشتری از این ورزش مفید جمع آوری کنه.

ورزش بعدی که مغز و اعصابی ها خیلی بهش توصیه می کنند و جلوگیری میکنه از یاد رفتن و کمک میکنه به حافظه ، ماساژ دو طرف سر و پشت سر هست ( خیلی اشتباهی تصویر میومد ولی تاکید بر دو طرف سر هست و پشت سر و اینکه یه تیر و دو نشونه ، کمک به رشد بهتر مو هم هست )

یه جوری باید ماساژ بدین که گرما و اصطکاک را کاملا حس کنید ، فکر کنم ۳ یا ۴ دقیقه کافی باشه.

اما ورزش بعدی که ژاپنی ها خیلی تاکید دارند بهش و چون امروز هوامون فوق اکسیژنی و عالی و بی نظیر و بوی خوب بود ، به حرف ژاپنی ها گوش کرده و ۱۰ تا نفس عمیق در هوای خوبمون کشیدیم ( من و وبلاگ )

وبلاگ نظرش عکس نفس کشیدن با دستان باز و بخشنده بود ، به این معنی که وقتی هوا چنین فوق عالیه ، ما هم تشکرمون را بفرستیم به آسمون ، من و وبلاگ با دستای باز نفس کشیدیم ، ولی خوب باید نشون میدادیم که چرا ژاپنی ها تاکید بر ۱۰ شماره نفس عمیق در روز دارند و اعتقاد دارند ، خستگی را از ذهن و بدن میبرد .

آخرین ورزش که یه مقداری هم لبخند داشت ، یه ورزشه آشناست که باز مغز و اعصابی ها و حتی چشم پزشک ها توصیش می کنند که هر روز انجام بشه

من و وبلاگ سر غلبه می کند ها را ترجیح دادیم 🙂 اونایی که خیلی میزی هستند ، غلبه بر دست ها را هم انجام بدند ، چی میگه گوگل 😅

اینم بهترین عکس گوگل بود ، با این ورزش اون موزیک اشوان هست که حرکات گردن داره را میشه اجرا کرد.

خوب شنبه به چی فکر میکنه ؟ به این فکر میکنه چرا ساعت ۷ نمیشه😅

ترکیب سیب ترش و عسل هم هدیه به شنبه که برنامه ی ورزشی را نه تنها انجام داده که خوشش هم اومده .

پاییز ۱۴۰۳ 🍂🍂🍂

فقط یه چیزی باقی موند که خیلی ضروری هست برای روز ، اینو باید برای شنبه بخرم بعد بیارمش اینجا 🙂

سلام به اولین شنبه ی بارونی

خوب خوابیدم و با صدای بارون و نسیم خنک از خواب بیدار شدم 😍 صبح شنبه بلاخره پاییز را با خودش آورد ، خوبه که پنجره باز بود ، هم به شنبه هم به پاییز خوش آمد گفته و چه هوایی ساخته باری 🤩

🍂🍂🍂

ناهار سریع آماده شو

اون کیه که خواب آلود ، ناهار درسته کرده ، از نوع زودپزی ، معمولا غذاها در زودپز خوب خوشمزه نمیشند اما بعضی وقت ها میشند ، انگاری یکی عجی مجی کرده غذا را 🤩

باید از این ظرف های سنتی آبگوشت بخرم ، زیباییشو کامل کنه ، اون کیه که سال ها اصلا آب گوشت دوست نداشت و حالا برای رنگ و ترکیب و عجی مجی دلش رفته 🤩

اون کیه که موهاشو شونه نکرده ، چون از موهای فر شده در خوابش خوشش اومده و از همین زیبایی تشکرد کرده و گذاشته بمونه🤩

اون کیه که برای دوم تایید کرده که این کافی یه چیز دیگست ، اگه قراره فقط مزه ی یه کافی را تایید کنه وبلاگ همونه که در تصویره ، هیچ کسم حتی اسمشو نمیدونه 🤩

پنجشنبه اومد شکلاتشو برداشت ، خواست که کافی را برداره ، بهش میگن البته کافه 🙂 از دستش گرفتم ، این برای منه ، با تعجب نگاه میکنه ، چایی پس چیه ؟

میگم اون کیه که بعد از کافی ، میخواد چایی را هم بخوره ؟

پنجشنبه در نهایت تعجب ، رو کافی چایی نمی خورن ، اصلا پنجشنبه متوجه نیست من چه قدر در خواب بودمو همه ی این کارها را انجام دادم ، خونه مرتبه ، ظرف ها شسته ، موزیک در حال پخش ....

در سراسر خونه آرامش عجیبی پیچیده ، مرز خواب و بیداری 🙂

پنجشنبه منتظر بمونه تا شکلاتش بیاد وبلاگ

در حال خواب دیدن بودم ، یه نفر بود یه نفر دیگه هم خانم بودند هر دو ، داشت یه چیزایی می گفت ، هی می خواستم وسط حرفش بپرمو و بگم پشت سرت این حرفارا میزنند ، یه جوری که نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم ، ولی به خودم گفتم سعی کن ، تو میتونی چیزی نگی ، حرفاشو زد و دیدم این طرف ذهن یه صدایی میاد ، من چیپس می خوام ، با چشمای خواب آلوده ، بلاخره از خواب کشیده شدم بیرون ، اول صبحی چیه آخه ؟🤨

دوباره خوابم داره میبره ، توی خواب ووبیداری میگم صبحانه خوردی ؟

میگه بله خوردم !

خواب یه چیزی میکوبه تو صفحات ذهنم داره از وضعیت خواب آلوده ی تو سو استفاده میکنه ، میگم دروغ نگو ، الان من دارم از خواب بیدار میشم ، رفته یه نون اندازه ی ۲ سانتیمتر جدا کرده ، یه قاشق پر پنیر هم گذاشته روش ، میگه نمی خواد بیای دارم میخورم ، بیا صبحانه خوردم دیگه ، حلا چیپس بده .

میگم این صبحانه است ؟🥴 یه صبحانه ی خواب آلود واسش درست کردم ، سر چیپس غر غر کردیم با هم ، در آخر چند تا چیپس هم بهش دادم ، بعد از صبجانه بخوره .

یکی از چیپس ها را خواب آلود خوردم ، این چیپس جدید مزش خوبه🙂

دوباره خوابیدم ، پنجشنبه میگه شکلات من کو ؟

😅 اااا ، یه دونه شکلات به پنجشنبه بدهکاریم ، یه زمانی شکلاتشو برداشته بودیم ببینیم چه مزه ای میده ، بیدار بشم شکلات پنجشنبه را میزارم وبلاگ ، پنجشنبه خودش بیاد برداره .

دلم می خواست امروز تا ظهر می خوابیدم ، بعد هم که بیدار میشم صبحانه رو میز آماده بود ، بعد هم ناهار آماده ، ....ولی خوب باید حواسم به زمان باشه که یهو زود میگذره .

وبلاگ میگه برو چند دقیقه دیگه بخواب 🙂

عصر ِ چهارشنبه

ما نشستیم از صبح کمد را درست کردیم ، به آخراش که رسید چهارشنبه قندش افتاد😅 پا شد رفت چایی دم کرد و قند را ببره بالا ، میگم بقیش مونده ، میگه خیلی نیست ، بقیشو جمع کن من چایی بیارم با هم بخوریم ، اوشونم که در تصویر مشخصند ، را با خودش برداشته برده برای رومیزی ، میگه استفاده نمی کنی ، نویسنده ی نظم گفته اگر انسان یک سال از چیزی استفاده نکرده باشه قطع به یقین سال بعد هم استفاده نمیکنه ، جمع و جور کردم و چی موند ، این ❤

یه ایتیکت لباس بود که قلب داشت ، مثلا چهارشنبه میخواسته بگه این مدت که نبودم دلم یه ذره شده بوده ، خلاصه چایی و شکلات و بقیه مواد قندی را خوردیم ، چهارشنبه خرماها را هم آورده بود 😅

آخه خرما هم دلش خواسته در خاطرات ما باشه 🙂🥴

ولی اینو پیدا نکرده بود ، منم برای اینکه غافل گیر بشه ، عصر واسش چهار آوردم ، چهارشنبه به چه نوعی شکلات علاقه داره ، عجیبا غریبا😅

وای آب میوه محشره ، چند نوع میوه ی ترشه ، نخورده عاشق این آب میوه ی غلیظم ، تا چهارشنبه بیاد برسه ، آب میوه را خوردم ، شکلاتشم گذاشتم بیاد ببره ، من یه کم ازش خوردم فقط مزه کنم چه جوریه ؟ یعنی ۴ مزه ای هست ؟🙄 ولی خوب بود ، با این آب میوه چند میوه ای ترش تعدیل شد .

دوتا لباس از لباس های هرگز نپوشیده پیدا کرده ، میگم اینا‌ برای زمان بارداری بوده الان دیگه نمیشه پوشید ، میگه برو چاق شو😅

با لباس آبی هم رفت تو جنگ ، از کمد بیرونش کرد ، لباس قرمز ها را چیده رو ، زیر لباس قرمزها بقیه ی رنگ ها ، ۴ تا تیشرت قرمز ، چرا این قدر رنگ قرمز امروز زیاد شده ، میگم قرمز خوش رنگ را بزار اول ، همون که من توی روز چهارشنبه بهش اختصاص دادم . از دور به لباس های آبی خوش رنگ نگاه میکنه و میگه اینا .....میگم به این یکی دست نزن ، این لباس ماهه ، میگه یعنی چه ؟😐 میگم زمان هایی که ماه بلو میشه ، من این لباسو می پوشم ، چهارشنبه میخنده به رنگ و عجایب لباس ها😍

خلاصه که امروز چهارم 🙂

نمیدونم چندم سوم یا چهارم مهر ؟

چهارشنبه 🙂 امروز بین گزینه ی یک و دو مردد بودم ، یعنی دوتا کاری که نیاز به نظم دارند را فرستادم به ذهن چهارشنبه که من تنهایی حوصلم نمیکشه ، یه جایی بازی گفت ، اگه من ( بازی خودشو میگه ) یه جوری بازی کنم که باورت ( ت نوعی ) بشه حقیقته یعنی من ( خودشو میگه باز) بازیگر خوبی هستم ، با استناد به این حرف بازی ، اگه من ( خودمو میگم ) یه جوری بنویسم که بقیه حرفامو باور کنند و به صورت حقیقی بخونند ، یعنی من ( خودمو میگم ) نویسنده ی خوبی هستم و از این طرز فکر خوشم اومده🙂

📚بنابراین از امروز رسما اعلام می کنم که شما در حال حاضر تا هر جایی که زمان اجازه بده ، در حال خواندن یک کتاب زنده هستید ، وقایع در کتاب می تونند کاملا حقیقی باشند و یا شاید با چاشنی تخیل همراه شده باشند .

امروز روزنامه ی گاردین اومد توی ذهنم ، چرا ؟🙄 یادم افتاد یه زمانی روزنامه ی گاردین یه جمله ی قشنگ زده بود ، اینکه این آدمای قوی نیستند که در آخر به آدمای ضعیف کمک می کنند که آدمای ضعیف هستند که در نهایت به همدیگر کمک می کنند ، جمله ی تامل برانگیزی بود ، منظورش از ضعیف بودن احتمالا تجربه ی عینی بوده فارغ از زمان 🙂

برای برخی از خبرهایی که خوندم ناراحت شدم و دنیا را چنین تصور کردن سخت است در حالیکه حق تک تک آدم ها آرامش است.

بین یک و دو مردد بودم و دوست داشتم از نظم بازی استفاده کنم ، که گاردین گزینه ی یک را پیشنهاد داد ، خبر خوب و جالبی بود ، گاردین چجوری ذهن خونده ؟😅

اسم گاردین را گذاشتم والی .

میگه بعضی برندها ، بازیافت لباس گذاشتند این طوری کمد شما جمع و جور میشه ، احتمالا یه پاداش هایی هم باشه ، مثلا ۵ تا لباس قدیمی بدی یه لباس جدید بگیری ، قانون ۵ و ۱🙂

اصلا این قانون برای همه ی فروشگاه های لباس بود خوب میشد ، احتمالا در آینده چنین میشه.

یه چیزی همیشه دلم میخواسته به وبلاگ بگم ، سریال هایی که دوست داشتم ، معمولا فیلم ها را میذارم وبلاگ ، و یه خواسته ی آرزویی شکل 😁 خودم از این آرزوی کوچک خندم میگیره !

این فیلم هایی هست که میرن رو پرده ی سینما و یا در حال ساختند ( ایرانی و خارجی )، بعد ازش یه برنامه درست می کنند که با هیجان فیلمو معرفی می کنند که قراره سال دیگه ساخته بشه یا قراره پخش بشه ، خیلی دوست دارم معرفی را خوب ببینم و بعد یادم باشه فیلمشو ببینم ولی خوب همیشه یادم میره ، یه جوری که کلا یادم نمیاد معرفی چه فیلمی بود .

از خواب بیدار شدم ، پنجره باز بود ، هوا روزها گرم و شب ها سرد ، پشت سرم درد داشت و داره ، میل خوردن صبحانه ندارم ، احتمالا فقط یه چیزی بخورم که معده درد نگیره !

موزیک گوش کردم و میکنم که به ذهن آرامش بده و باید رفت گزینه ی یک را مرتب کرد 🙂

قبول نمی کنم

😅 از عنوان معلومه که چه خبر شده امروز ؟! سه شنبه اومده پا در میونی که چرا از این دیدگاه نگاه می کنی ؟ از گذشته ببین ، باید ببینی چی میشه که آیندشون بلند گو به دست شده ، میگم خوب ، ولی قبول نمی کنم ، اصلا از این طرز اجبار تحمیلی به زبان ِ چی می گند ؟ زبان ِ ....اسم نداره ، حالا بعدا برای این زبان یه اسم میذاریم .

در یه زمان ِ خاصی از کودکی پسر کوچولو ، وقتی نمیشد یه چیزیو به پسر کوچولو منطقی وار یاد بدی و بعد با منطق خودش میرفت جلو و اهمیت نمیداد ، هیچ راهی نداشتی جز اینکه دندون هاتو محکم بهم فشار بدی که فشار مغز کم بشه😖

یه مدته چنین حسیو نسبت به شوهری و اونا که صداشون بلنده دارم 😖😖😖😖 اصلا هزارتا از اینا

من خیلی سعی کردم صدای شنیدنمو کم کنم اااا ولی چه کنم اونا نزدیک گوش من با صدای بلند حرف میزنند 😕

سه شنبه میگه از سه تا جمله ی کلمه ای نسل شما خوشم میاد ، میگم چی ؟

میگه اول به توچه 😅

دوم بی خیال باش 😅

سوم خودتو اذیت نکن ، رهاش کن 😅

میگه یه وقتایی لازمه اینا را با صدای بلند به اونا که با صدای بلند حرف میزنند بگی ، میگم چرا ؟ میگه گاهی میشه با صدای بلند یه آدمو از خطر و مسیر اشتباه برگردوند یه وقتایی هم برعکس با صدای بلند میشه همون آدمو انداخت در خطر و مسیر ِ اشتباه.

میگه صبحانه میخوری ؟ میگم اعصاب و روان میزارن؟! خیر چیزی دلم نمی خواد

میگه چایی چی ؟ میگم چایی ها هم هیچ دیگه خوشمزه نیستند.

میگه چایی خوشمزه تره با شکلات خورده بشه ؟😍

میگم مزه ها نباید قاطی باشند ، انسان باید یادش نره ، اول شکلات بعد چایی تلخ

سه شنبه تعجب میکنه .

میگه از بافتنی خوشم میاد ، میگم این رنگه خیلی عجیب شده ، چی بشه حالا ؟

میگم پسر کوچولو دیروز بهم گفت دیدم بعضی خانم پیرها بافتنی می بافند ، زمانو بردم جلو 😅

بعد هم خوب به بافتنی نگاه کرده ، میگه برای کیه ؟ میگم برای خودمه ، یه کم فکر کرده و میگه میشه برای من شلوار ببافی .

من : 🙄 شلوار ؟!

میگم امروز روز آبیه ؟ این چرا این رنگی شد پس ؟ به سورمه ای و آبی شب شبیه شده ، انگاری رنگ هاش پخش شده ، جلوی آینه نگاهش می کنم ، چه رنگ عجیبی ، آبی نقره ای سورمه ای به سیاهی هم میزنه !

میگم دلم برای گربه ملوسیم تنگ شده ، میگه چه شکلی بود حالا ؟😅

میگم این شکلی ، سمت راستی

سه شنبه میخنده😁

خوب برسیم به قبول نمی کنم 😅 هی دلشون میخواد ازشون تشکر بشه ، هی دلشون میخواد رییس باشند همه جا و هر زمانی ، هی خسته میشند و مطمئن هستند در حقشون کوتاهی و ناسپاسی شده ، دلشون میخواد اصلا هزار بار یکی ازشون تشکر کنه ، هی دلشون میخواد به بقیه فرق نمیکنه همه ی افراد از بالا نگاه کنند !

یکی یکی پرونده های اینا را بیار بخونیم با هم ، اینا چند بار تشکر کرده اند مدام‌ ؟ از پدر و مادر و نزدیکان ، معلم وهمراه ، حتی بچه هاشون و ....هر کسی که کمک کننده و یا پله بوده برای رسیدن به مقامی که هستند ، تکرار میکنم مدام تشکر کرده اند ؟!

اون وقت پذیرای حرفشون با صدای بلند هستم😅

در ضمن ، شور ِ تشکر را دلشون میخواد در بیاریم ؟ یه چیزی میشه مثل عزیزم گفتن های امروز .

سه شنبه میگه ، یعنی دوست دارند فقط تشکر بشنوند ؟ یعنی با نگاه و محبت معنای تشکر را بلد نیستند ؟

میگم نه دیگه ، حرفشون اینه که مدام کلامی ازشون تشکر بشه .

سه شنبه میگه ، بعضیا یه کشور و یه نسل تفکرات اشتباهو تغییر دادند اون زمان ها ، کسی هم تشکر نکرد 😅

میگم نمیدونم اینا چشونه ، عزیزم ( م تاکید ) ما را خراب کردند حالا میخوان تشکر را هم خراب کنند .

سه شنبه میگه ، رها کن و بگذر ، گذشته ی سختی داشتند ولی نباید آینده را خراب کنند ، گذشته ها و تشکر ها در دستور بررسی سه شنبه....😅

دومین روز مهر و تولدش مبارک 🌹

هفته ی پیش با سه شنبه سر تشخیصش شرط بندی کردیم ، من و یکشنبه در مقابل سه شنبه ، نکه سه شنبه در اوقات فراغت عصب شناسی و روان شناسی اینا میشینه خونه ، برای من تشخیص افسردگی دو هفته ای گذاشته بود ، یکشنبه قیافشو این طوری کرده بود به سه شنبه🙄 مگه نمیدونه یکشنبه بیاد کلا شادی میاد ، بنابراین اگه افسردگی زمانی را بخواهیم حساب کنیم یه هفته بیشتر نمیشه ، قیافه ی من به هر دو روز🥴 من خودم بعد از دو سه روز خسته میشم ، اصلا به یه هفته نمیکشه😅

بریم به دوشنبه ی قبل ، مدال تنهایی را دادیم به دوشنبه 🙂

دوشنبه ، یارکشی کرد و خود ها را برای من یکی یکی آورد ، مثلا فکر کن دوست چندین ساله ی من زنگ نزنه بگه ، من نزدیک خونتونم 😍 ۳ تایی ، من و پسر کوچولو و دوستم رفتیم بیرون و کارهامونو انجام دادیم ، چی خریدم ؟ خط چشم ماژیکی ، از بس اصرار داشتند به این خط چشم ، یکی دیگه کشید روی دستش ، ببین این طوری ، دیگه از اصرار هاشون خسته شدم و بلاخره خریدیم ، باید بیارمش وبلاگ ، اون که کشید روی دستش فقط، فارسی هم بلد حرف بزنه ...😅

یکی یکی خود ها اومدند ، مثلا آبی و بازی هم خود اند ، اینا دوستان چندین ساله وبلاگ هستند ، دوشنبه اونا را هم آورده بود ، خود بعدی کی بود ؟ 😍 هکر ذهنی ، واو ، دوشنبه چنان خود شناسی راه انداخته بود که نگو ، یه جایی بهش گفتم ، اصلا همیشه می خواستم بدونم حس آدم های تنها در رستوران چگونه است ؟ 😅 واقعا سوال ذهنی چندین و چند سالمو جواب داد ، از هکر ذهنی ممنونم ، از بقیه خود ها هم که حرف دوشنبه را شنیده بودند.

احتمال اینکه امروز چیزی یادم بره هست ، چون دوشنبه بازیش گرفته😐

ستاره ایش کنیم :

☆ امروز دوم مهر ، اول بگید ببینم امروز تولد کیه ؟ دوشنبه تولد بازی راه انداخته بود اول صبح😅 تولدش مبارک 🌹 به منم میگه امروز تولد تو هست ، اینا نکه روز خودشون هست خیلی علاقه دارند ، روزشونو با من یکی کنند.

☆ امروز با پسر کوچولو رفتیم مدرسه ، یه چند ثانیه از دور نگاهش کردم ، قلبم پر از شادی کوچک ادامه دار شد از اینکه رها و شاده🤩🤩

☆ ناهار چی درست کردم ؟ خورشت قیمه ، برای اینکه ظهر که میاد و خیلی گرسنه هست ، قشنگ بوی خورشت بهش بخوره و کلی خوشحال بشه

☆ توی سینک یه کوه ظرف بود ، چون دیشب سرگیجه داشتم ، دوشنبه که کمک نمیکنه ، گفتم بیا یه کاری کنیم ، برای تو یه فال ِ موزیکی میزارم ، بعد من ظرف ها را میشورم ، ببینم اصلا کی هستی تو ؟ چجوری خود ها را شناسایی کردی ؟😅 چی اومده ؟ هر دفعه برای روبرو شدن با قلبم....دنبال اونیکه میشناسم ....روبروی من یه تصویر هزار تیکه شدست....

اصلا خوشحال شدم این فال اومد ، پس خیلی خوب هم همو نمیشناسیم ، نکه دوشنبه ها زیاد نمی نویسیم یا نمی نویسیم ( من و وبلاگ ) طفلک هی تصویرش پازلی میشه😅

میگم ، حالا بعدیشم راندوم هست ، هرچی اومد تکمیل حرف ها ، تا یک ربع موزیک تولد تولد تولد مبارک 😁.....

خلاصه تولد گرفتیم موقع ظرف شستن😅

☆ خوب ، اصل مطلب ، نمیزاره حواس آدمو پرت میکنه ، اولین نکته ای که می خواست وبلاگ ثبت کنه را نزدیک بود از یادم ببره ، حالا اشکال نداره ، میگن مهم ترین حرفاتونو اول و آخر بزنید ،

دوشنبه تا حواسش پرت نشه یاد ِ تنهایی و اینا میوفته ، برای همین باید حواسشو پرت کنیم تا ذهنش درست بشه ، توی روزای هفته آموزش عصب شناسی به بچه های دبستانی را بهش سپردیم ، ببینیم چه تاثیر مفیدی میتونه بزاره روی بچه ها و ذهنشون 🙂

سایت ِ اکتشافی عصب شناسیم کو ؟

امروز یه درس ازش میاریم اینجا ، نمیدونم چرا هی علاقه داره گم بشه ، یک سال گم شده بود ، هی گفتم اسمش یادم نره ، فرانتی بیا ....😍

برای من سوال پیش اومد که فرانتی از کجا قضیه ی تولد دوشنبه را متوجه شده😅

همشونو جمع کردم یه جا که دوشنبه احساس تنهایی ذهنی بهش دست نده ، مقاله ی خیلی خوبی هست و ارزش ثبت وبلاگ را بسیار دارد💚

رنگ ِ سبز فرانتی 🤩

چکیده

در حال حاضر در اطراف خود چه می بینید؟ چه چیزی می شنوید یا بوی می دهید؟ چه احساسی دارید - خوشحال، غمگین، بی حوصله؟ و چه افکاری در سر شماست؟ تمام احساسات، احساسات و افکاری که هر روز دارید، بخشی از چیزی است که تجربه آگاهانه شما نامیده می شود - چیزی که همه انسان ها دارند. اما آیا آنها هدفی دارند؟ آیا بدون آنها هم همینطور عمل می کنید؟ اینها سوالاتی است که در این مقاله به آنها خواهیم پرداخت. ابتدا مفهوم تجربه آگاهانه را معرفی می کنیم و سپس روش هایی را که دانشمندان برای مطالعه آن استفاده می کنند، بررسی می کنیم که کار ساده ای نیست! در نهایت توضیح خواهیم داد که چرا اصلاً مطالعه هوشیاری مهم است.

مرزها برای ذهن های جوان

مفهوم اصلیعصب شناسی و روانشناسیمقاله مجموعهتاریخ انتشار: 18 سپتامبر 2024

هوشیاری چیست و برای چیست؟

نویسندگان و داوران

نویسندگان

اینس منتک

اینس منتک

اینس منتک

اینس منتک

اینس منتک دانشجوی دکترا در بخش روانشناسی دانشگاه آزاد بروکسل است. او روی عملکرد تجربیات آگاهانه یا این سوال کار می کند که "چرا ما چیزی را احساس می کنیم؟" او برای این کار از روش های رفتاری و همچنین تصویربرداری عصبی استفاده می کند و داده های خود را با استفاده از برنامه های کامپیوتری قدرتمند تجزیه و تحلیل می کند. زندگی گذشته او به عنوان یک دانشجوی مهندسی واقعاً به او در تحقیقاتش کمک می کند. خارج از آزمایشگاه او دوست دارد برقصد و با اقوامش وقت بگذراند. * ines@mentec@ulb.be

لیا مونکوسی

لیا مونکوسی

لیا مونکوسی

لیا مونکوسی

لئا مونکوسی در فرانسه متولد شد و اکنون در بروکسل، بلژیک زندگی می کند. او در حال حاضر دکتری است. دانشجوی رشته روانشناسی بود، اما قبل از آن هم فوق لیسانس علوم شناختی و هم در رشته فلسفه علم. او بیشتر به تحقیق در مورد آگاهی، چیستی آن، چگونگی اندازه گیری آن و رابطه آن با احساسات علاقه مند است. او همچنین عاشق طراحی، هنرهای رزمی و علمی تخیلی است! * lea.moncoucy@ulb.be

یانیس محب

یانیس محب

یانیس محب

یانیس محب

یانیس که اصالتاً از دانشگاه پل ساباتیر ​​(تولوز، فرانسه) است، در حال حاضر پایان نامه کارشناسی ارشد خود را در مرکز تحقیقات شناخت و علوم اعصاب در بروکسل، زیر نظر اکسل کلیرمنز به پایان می رساند. او در حال مطالعه تأثیر اعتقادات ما بر بدن ما است. در آینده، او مشتاق ادامه همکاری با اکسل است، زیرا می خواهد سفر علمی را دنبال کند که مطالعه آگاهی است و شاید به این سوال پاسخ دهد: آیا چیزی بیشتر از این وجود دارد؟ * yanis.mouheb@univ-tlse3.fr

اکسل کلیرمنز

اکسل کلیرمنز

اکسل کلیرمنز

اکسل کلیرمنز

Axel Cleeremans مدیر تحقیقات FRS-FNRS (بلژیک) و استاد روانشناسی شناختی در دانشگاه Libre de Bruxelles است که در آنجا سرپرستی گروه آگاهی، شناخت و محاسبات (CO3) و مرکز تحقیقات در زمینه شناخت و علوم اعصاب را بر عهده دارد. تحقیقات او به درک تفاوت های بین پردازش آگاهانه و ناخودآگاه و همچنین چگونگی و چرایی خود آگاهی اختصاص دارد.

منتقدان جوان

نوا

نوا

نوا

نوا

سن: 12

سلام من نوا هستم من دوازده ساله هستم و عاشق اختر زیست شناسی و فلسفه هستم! مجموعه کتاب های مورد علاقه من "نگهبان شهرهای گمشده" اثر شانون مسنجر است و من یک ویولن و خواننده هستم! من هم عاشق نوشتن داستان کوتاه هستم و در وسط نوشتن رمان هستم!

میشا

میشا

میشا

میشا

سن: 11

سلام به همه! اسم من میشا است. من عاشق بازی فوتبال، نقاشی، گوش دادن به موسیقی، تماشای سیمپسون ها هستم و همچنین واقعا از خواندن لذت می برم! در مدرسه، دروس مورد علاقه من ورزش، ریاضی، علوم، انگلیسی و جغرافیا هستند. من در نزدیکی ساحل زندگی می کنم و "نیپر" هستم، به این معنی که هر تابستان شنا و دست و پا زدن را روی یک تخته نجات در موج سواری، برای باشگاه نجات غریق محلی تمرین می کنم.

لکسی

لکسی

لکسی

لکسی

سن: 12

اسم من لکسی است و 12 سال سن دارم. من میکروبیولوژی، عکاسی ماکرو و گربه ها را دوست دارم. برنامه من این است که در تحقیقات میکروبیولوژیست شوم.

چکیده

در حال حاضر در اطراف خود چه می بینید؟ چه چیزی می شنوید یا بوی می دهید؟ چه احساسی دارید - خوشحال، غمگین، بی حوصله؟ و چه افکاری در سر شماست؟ تمام احساسات، احساسات و افکاری که هر روز دارید، بخشی از چیزی است که تجربه آگاهانه شما نامیده می شود - چیزی که همه انسان ها دارند. اما آیا آنها هدفی دارند؟ آیا بدون آنها هم همینطور عمل می کنید؟ اینها سوالاتی است که در این مقاله به آنها خواهیم پرداخت. ابتدا مفهوم تجربه آگاهانه را معرفی می کنیم و سپس روش هایی را که دانشمندان برای مطالعه آن استفاده می کنند، بررسی می کنیم که کار ساده ای نیست! در نهایت توضیح خواهیم داد که چرا اصلاً مطالعه هوشیاری مهم است.

تجربه آگاهانه چیست؟

همین الان به همه چیز اطرافت نگاه کن صفحه رایانه ای که این مقاله روی آن نمایش داده می شود احتمالاً روی یک میز قرار دارد. در این میز، ممکن است تعدادی توت فرنگی نیز وجود داشته باشد که قصد خوردن آن را دارید. می توانید درباره توت فرنگی ها و اشیایی که می بینید فکر کنید: می توانید بگویید چه رنگی هستند و مثلاً گرم یا سرد هستند. اطلاعاتی که از طریق حواس خود به دست می آورید، ادراک نامیده می شود . فراتر از ادراکات، شما همچنین می توانید احساس کنید که آیا هر شی را دوست دارید یا نه. می توانید یک توت فرنگی بردارید و آب شیرین آن را در دهانتان پر کنید و از آن خوشحال باشید. در نهایت، می‌توانید اتفاقاتی را که در اتاقی که در آن هستید، به یاد بیاورید، مانند زمانی که با عروسک‌هایتان بازی می‌کردید یا زمانی که تولدتان را در آنجا جشن گرفتید.

هر چیزی که در ذهن شما اتفاق می افتد - از جمله ادراکات، احساسات، افکار و خاطرات - چیزی را تشکیل می دهد که تجربه آگاهانه نامیده می شود . شما می توانید در هر لحظه و در هر ثانیه از روز از تمام آن اطلاعات و احساسات آگاه باشید. شما نمی توانید این جریان احساسات و افکار را متوقف کنید حتی اگر بخواهید - هوشیاری را نمی توان خاموش کرد. هر لحظه که بیدار هستید، چیزی را تجربه می کنید.

تجارب آگاهانه برای شما و فقط شما هستند

گفته می شود که تجارب آگاهانه ذهنی هستند . این بدان معناست که آنها متعلق به شما و تنها به شما هستند. هیچ کس دیگری نمی تواند به طور مستقیم شیرینی را که با خوردن یک توت فرنگی احساس می کنید آن طور که شما آن را احساس می کنید، احساس کند.

برای روشن‌تر شدن این موضوع، تصور کنید که با یک دوست تلفنی تماس می‌گیرید - کسی که در حال حاضر هرگز در اتاقی که شما در آن هستید نبوده است. می توانید رنگ، اندازه و بافت محیط خود را توصیف کنید. و می توانید به دوست خود بگویید که آیا اتاق را دوست دارید یا نه. اما دوست شما هرگز دقیقاً همان احساسی را که شما در این اتاق دارید احساس نمی کند.

تجربیات از فردی به فرد دیگر بسیار متفاوت است، و با در نظر گرفتن سایر گونه های زنده، دامنه آن حتی گسترده تر است. شما، چون انسان هستید، می توانید تصوری کلی از احساس یک انسان دیگر داشته باشید که طعم توت فرنگی را درک کند، اما نمی توانید هیچ ایده ای نداشته باشید که زنبورها جهت حرکت را حس می کنند [ 1 ]. مثلاً قطب شمال.

بله، زنبورهای عسل می توانند قطب های سیاره را حس کنند! ( شکل 1 ). برای انسان، جهت قطب شمال اطلاعاتی است که می توانیم با نگاه کردن به قطب نما به آن دسترسی پیدا کنیم. اما شما مستقیماً احساس نمی‌کنید و احتمالاً هرگز نخواهید داشت که این اطلاعات را از طریق یکی از حواس خود جمع آوری کنید. برای دانستن طعم شیرین توت فرنگی نیازی به استفاده از وسیله ای مانند قطب نما ندارید. به همین ترتیب زنبورهای عسل برای اینکه بدانند قطب شمال کجاست نیازی به قطب نما ندارند، فقط آن را حس می کنند.

شکل 1 - زنبورهای عسل می توانند قطب های زمین را حس کنند.

  • شکل 1 - زنبورهای عسل می توانند قطب های زمین را حس کنند.
  • انگار یک قطب نما در بدن خود دارند که می تواند جهت قطب شمال را حس کند! این توانایی به آنها در جهت یابی کمک می کند. علاوه بر زنبورهای عسل، برخی از انواع لاک پشت ها و پرندگان نیز توانایی های مشابهی دارند. انسان‌ها هرگز نمی‌دانند حس کردن قطب شمال به شیوه زنبورهای عسل چه حسی دارد.

چگونه می توان علم آگاهی وجود داشت؟

دانستن اینکه زنبورهای عسل می توانند جهت قطب شمال را احساس کنند با احساس واقعی آن کاملا متفاوت است. و ما نمی توانیم از زنبورهای عسل بخواهیم که به ما بگویند چگونه است! اکنون ممکن است تعجب کنید: اگر هیچ کس نتواند تجربیات آگاهانه را ببیند، به اشتراک بگذارد، توصیف کند، یا اندازه گیری کند، چگونه دانشمندان می توانند آگاهی [ 2 ] را مطالعه کنند ( شکل 2

شکل 2 - دانشمندان چندین روش برای مطالعه تجربه آگاهانه دارند.

  • شکل 2 - دانشمندان چندین روش برای مطالعه تجربه آگاهانه دارند.
  • (الف) مردم می توانند تجربیات خود را به دانشمندان گزارش کنند. در این مثال، کودکی در مورد تصویر یک خرگوش که دیده صحبت می کند. (ب) دانشمندان می‌توانند از تکنیک‌های تصویربرداری عصبی برای گرفتن عکس‌هایی از فعالیت مغز استفاده کنند که می‌توانند آن را در رایانه مشاهده کنند. (ج) واکنش‌های بدن فرد، مانند ضربان قلب، میزان تعریق، و جایی که چشمان او به آن نگاه می‌کند، می‌تواند به دانشمندان در درک تجربه آگاهانه فرد کمک کند. هیچ کدام از این روش ها دردناک نیستند!

همانطور که قبلا ذکر شد، یکی از راه‌هایی که دیگران در مورد تجربه شما از خوردن توت فرنگی بدانند این است که آن را با کلمات بیان کنید. می توانید توضیح دهید که وقتی آن را می خورید چه احساسی دارید. می توانید شیرینی آن و آب میوه ای که دهانتان را پر می کند را توصیف کنید. شما می توانید جزئیات زیادی در مورد تجربه خود گزارش دهید. به این ترتیب، دانشمندان می توانند به آنچه که شما تجربه می کنید دسترسی نسبی داشته باشند. با این حال، روشی که فقط از مردم بپرسید چه احساسی دارند، روی حیوانات دیگر جواب نمی‌دهد. و فقط برای انسان های بیدار که بلد هستند صحبت کنند و می توانند صحبت کنند کار می کند. برخی از ویژگی‌های روانی، بیماری‌ها یا آسیب‌ها در واقع می‌تواند باعث شود که فرد نتواند صحبت کند.

دانشمندان همچنین می توانند فعالیت مغز مربوط به یک تجربه را اندازه گیری کنند. این تکنیک‌ها تصویربرداری عصبی نامیده می‌شوند ، زیرا با استفاده از آن‌ها، دانشمندان به معنای واقعی کلمه تصاویری از فعالیت مغز را روی صفحه رایانه دریافت می‌کنند. با این حال، همیشه تطابق کاملی بین تصاویری که دانشمندان از مغز دریافت می‌کنند و خود تجربه وجود ندارد. به عنوان مثال، دانشمندان نمی توانند تفاوت بین تصور موز و تصور توت فرنگی را فقط از طریق تکنیک های تصویربرداری عصبی تشخیص دهند.

راه دیگر برای دسترسی به تجربه آگاهانه یک فرد، مشاهده واکنش های بدنی آنهاست. به عنوان مثال، اگر از رعد و برق می ترسید، به احتمال زیاد قلب شما با روشن شدن آسمان تندتر می زند: دانشمندان می توانند این ریتم را اندازه گیری کنند. در حالی که دانشمندان هرگز نمی توانند در مورد علت شتاب ضربان قلب شما کاملاً مطمئن باشند، آنها می توانند از نوعی ریاضی به نام آمار برای کسب اطمینان در استدلال خود استفاده کنند. به لطف همه این ابزارها، دانشمندان کم کم به درک بهتری از نحوه عملکرد هوشیاری دست می یابند.

یک "مشکل سخت" باقی می ماند

در حالی که دانشمندان هوشیاری ابزارهایی برای درک نحوه عملکرد هوشیاری دارند، آنها هنوز باید با یک مشکل بسیار دشوار که آنها را برای مدت طولانی مشغول نگه می دارد مقابله کنند. این مشکل این است: چرا ما تجربیات آگاهانه داریم؟ پاسخ به این سوال آنقدر سخت است که افرادی که تجربه آگاهانه را مطالعه می کنند در واقع آن را "مشکل سخت آگاهی" می نامند [ 3 ]. بیایید سعی کنیم آن را کمی ساده تر کنیم.

مشکل سخت سخت است، زیرا تصور اینکه بی‌هوشی چگونه خواهد بود، دشوار است. ما همیشه هوشیار هستیم، هر ثانیه از هر روز بیداری زندگیمان. یک راه برای درک بهتر این سوال استفاده از تخیل است. دنیایی را تصور کنید که در آن انسان هایی مانند ما و همچنین موجودات دیگری وجود دارند. بیایید آنها را Humanaton بنامیم . هوماناتون ها از هر نظر شبیه ما هستند. آنها زندگی خود را مانند ما می گذرانند. آنها صبح از خواب بیدار می شوند، صبحانه خود را می خورند، با دوستان خود بازی می کنند ... اما این انسان ها هیچ احساسی ندارند. آنها هیچ تجربه آگاهانه ای ندارند. نه احساس خستگی می‌کردند، نه لذت مزه کردن غلاتشان و نه خوشحالی از بودن با دوستانشان. آنها همچنان به درستی عمل می کنند، آنها فقط احساس نمی کنند که کار می کنند ( شکل 3 ).

شکل 3 - در سمت چپ، یک انسان در حال داشتن تجربه آگاهانه از شادی است.

  • شکل 3 - در سمت چپ ، یک انسان در حال داشتن تجربه آگاهانه از شادی است.
  • در سمت راست ، یک موجود کاملاً ساخته شده به نام Humanaton در حال لبخند زدن است، اما احساس خوشحالی نمی کند. احساس ناراحتی هم نمی کند. به عنوان مثال، اگر یک هوماناتون انگشت خود را در دری بفشارد، گریه می کند زیرا انسان ها مانند انسان عمل می کنند، اما هیچ دردی احساس نمی کند. این نوع سناریوی تخیلی می تواند به محققان کمک کند تا درباره سؤالات مهم فکر کنند، مانند اینکه چرا انسان ها تجربیات آگاهانه دارند.

در این دنیای خیالی، مشکل سخت را می‌توان این‌گونه بیان کرد: در مقایسه، چرا ما انسان‌ها احساس می‌کنیم که زندگی می‌کنیم؟ چرا زندگی خود را مانند این انسان ها زندگی نکنیم، اگر آنها به خوبی ما زندگی خود را بدون هیچ گونه تجربه حسی یا هیچ احساسی انجام می دهند؟ آیا انسان ها با داشتن یک تجربه آگاهانه، در کنار خود تجربه، چیز بیشتری دارند؟ محققان در پاسخ به همه این سوالات مشکل دارند.

یک پاسخ ممکن

دانشمندان در حال حاضر چندین پاسخ برای مشکل سخت دارند، اما همه متخصصان روی یک پاسخ موافق نیستند. اکنون کمی در مورد پاسخ مورد علاقه خود صحبت خواهیم کرد: ما می گوییم که، حتی در این دنیای خیالی، Humanatons نمی تواند وجود داشته باشد. تجربیات آگاهانه ممکن است کارکردی داشته باشند - ممکن است به شما انگیزه دهند [ 4 ]. لذتی که از خوردن توت فرنگی احساس می کنید می تواند شما را به خوردن آن ترغیب کند. اگر انجام هر کاری باعث ایجاد حسی در شما نشود، انجام کاری چه فایده ای دارد؟ چرا توت فرنگی را اگر به خاطر مزه اش نبود یا گرسنگی نداشتید، می خوردید؟ پاسخ این است که احتمالاً آن را نمی‌خورید. در واقع، شما بدون تجربه آگاهانه خود هیچ کاری انجام نمی دهید.

به بیان دیگر، هر چه بیشتر از داشتن یک تجربه لذت ببرید، بیشتر سعی خواهید کرد آن را تکرار کنید. هر چه کمتر از آن لذت ببرید، بیشتر سعی خواهید کرد از آن دوری کنید. هدایت ما به مشکل سخت نشان می دهد که تجربیات آگاهانه به ما این احساس را می دهد که همیشه اهداف کوچکی داریم. دلیل انجام کارها این است که وقتی به آن‌ها دست می‌یابیم احساس خوبی داریم و وقتی به آن‌ها نمی‌رسیم بد.

تحقیق هوشیاری چه فایده ای دارد؟

اکنون می دانید آگاهی چیست، محققان چگونه آن را مطالعه می کنند، و یک سوال بی پاسخ این است که "چرا ما آن را داریم؟" این تحقیق ممکن است برای شما کاملاً بیهوده به نظر برسد. چرا به خود زحمت مطالعه چیزی را بدهید که هم برای همه بدیهی است و هم اندازه گیری آن بسیار سخت است؟

خب، همانطور که خواندید، بسیاری از موجودات نمی توانند صحبت کنند و بنابراین نمی توانند نیازهای خود را به ما منتقل کنند. سپس باید آنچه را که آنها احساس می کنند تنها بر اساس سرنخ های غیرمستقیم فرض کنیم. اگر سگی دمش را تکان دهد، دلایل خوبی برای اطمینان داریم که خوشحال است. اما ممکن است اشتباه کنیم زیرا مانند سگ ها ارتباط برقرار نمی کنیم.

اگر موجودی (هر چه که باشد) آگاه باشد، ممکن است بتواند درد، اندوه یا سایر احساسات منفی را احساس کند. و هیچ کس از احساس درد یا غم لذت نمی برد. بنابراین، ما باید از موجودات آگاه در برابر این احساسات منفی محافظت کنیم. برای این کار می توانیم قوانینی بنویسیم. به عنوان مثال، کتک زدن حیوانات خانگی ممنوع است زیرا ما فرض می کنیم که آنها می توانند درد را احساس کنند. در مقایسه، چنین قانونی وجود ندارد که ما را از کوبیدن جدول باز دارد. دلیل آن این است که ما فکر نمی کنیم یک میز قادر به احساس درد باشد. قوانین تا زمانی از موجودات محافظت می‌کنند که فکر می‌کنیم می‌توانند احساس کنند، که به معنای داشتن یک تجربه آگاهانه است. ما در مسیری قرار داریم که با حیوانات از نظر حقوق آنها به عنوان موجودات آگاه رفتار متفاوتی داشته باشیم. این یک هدف بسیار مهم است و دلیل خوبی برای درک بهتر تجربیات آگاهانه است.

واژه نامه

ادراک : فرآیند استفاده از حواس برای گرفتن سیگنال ها و تفسیر این سیگنال ها در مغز. به عنوان مثال، چشمان ما (حسگرها) نور (سیگنال) را می گیرند و ما یک تصویر (تفسیر) می بینیم.

تجربه آگاهانه : "چه احساسی دارد" تجربه هر چیزی که می توانید تجربه کنید: احساسات، احساسات، احساسات و حتی افکار. تجربه آگاهانه در خواب عمیق از بین می رود.

موضوعی : چیزی را مشخص کنید که به دیدگاه شما بستگی دارد و می تواند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد.

تصویربرداری عصبی : مجموعه‌ای از روش‌هایی که به پزشکان و دانشمندان امکان می‌دهد تا فعالیت مغز را روی صفحه رایانه تجسم کنند.

Humanatons : موجودات خیالی که به عنوان انسان ظاهر می شوند و عمل می کنند اما فاقد آگاهی هستند. در زمینه‌ای که فلسفه ذهن نامیده می‌شود، آنها به عنوان "زامبی" شناخته می‌شوند - اما هیچ شباهتی به هالیوود ندارند.

تضاد منافع

نویسندگان اعلام می کنند که این تحقیق در غیاب هر گونه روابط تجاری یا مالی که می تواند به عنوان تضاد منافع بالقوه تعبیر شود، انجام شده است.

قدردانی

این کار توسط ERC AdG Grant #101055060 "EXPERIENCE" به AC پشتیبانی شد. مایلیم از کریستوف دولگا، فوق دکترا در گروه شناخت و محاسبات آگاهی، که در حین نوشتن این مقاله به ما توصیه های مفیدی ارائه کرد، تشکر کنیم.

مراجع

[1] Nagel, T. 1974. خفاش بودن چگونه است؟ فیلوس مکاشفه 83:435-50.

[2] Timmermans, B., and Cleeremans, A. 2015. چگونه می توانیم آگاهی را اندازه گیری کنیم؟ مروری بر روش های فعلی رفتار روش ها در هوشیار Res. 21:21-46. doi: 10.1093/acprof:oso/9780199688890.003.0003

[3] چالمرز، دی جی 1995. مواجهه با مشکل آگاهی. J. آگاهانه. گل میخ. 2:200-19.

[4] Cleeremans، A.، و Tallon-Baudry، C. 2022. آگاهی مهم است: تجربه خارق العاده ارزش عملکردی دارد. نوروسک. آگاهانه. 2022:niac007. doi: 10.1093/nc/niac007

اطلاعات مقاله

نقل قول

Mentec I, Moncoucy L, Mouheb Y and Cleeremans A (2024) آگاهی چیست و برای چیست؟. جلو. ذهن های جوان. 12:1278616. doi: 10.3389/frym.2024.1278616

ویرایشگر

آنا الکوزی

مربیان علم

کریستینا درایور، سوزانا مارتینز-کوند

تاریخ انتشار

ارسال شده: 16 آگوست 2023; پذیرش: 3 سپتامبر 2024; انتشار آنلاین: 18 سپتامبر 2024.

حق چاپ © 2024 Mentec، Moncoucy، Mouheb و Cleeremans

این یک مقاله با دسترسی آزاد است که تحت شرایط Creative Commons Attribution License (CC BY) توزیع شده است . استفاده، توزیع یا تکثیر در سایر انجمن‌ها مجاز است، مشروط بر اینکه نویسنده (نویسندگان) اصلی و صاحب (ها) حق نسخه‌برداری اعتبار داشته باشند و مطابق با رویه دانشگاهی پذیرفته شده، به انتشار اصلی در این مجله استناد شود. هیچ گونه استفاده، توزیع یا تولید مثلی که با این شرایط مطابقت ندارد مجاز نیست.

🍂🍂🍂