راهنمایی معما

اگه جای من بودین متوجه می شدین ، چه قدر از بعضی جواب ها خندم میگیره ، تا حالا از خنده غش کردنی جواب را ثانی داده 😅 آماده ؟

کجا من نوشتم آماده ؟😅 ولی خوب بود .

آبی هم کلا نخوابیده ! خوب بخواب ! یهو جواب معما توی خواب میاد به ذهن آدم . نخوابیدن خیلی هم بد نیست ! من هر وقت خوابش نمیبرد جدول حل می کرد . بشر اول هم میگفت ، آدما برای فرار از دنیای بیداری می خوابن ، یه جاهایی واقعا حرفش درست بوده به نظرم .

سه شنبه در ایتالیاست 😅 رفته جواب معما را پیدا کنه ‌و تا چهارشنبه نیومده افکار همه را بر وزن قضاوت و اون یکی ببره تو مدار ، معما را بندازم در مسیر برعکسش.

اون دفعه رفتید از کافی پرسیدین ، فیلم تقلب رسوند که چهارشنبه کافی نیست ، فیلم چهارشنبه ، همون فیلم تلقین و خواب و اینا😅 این دفعه از کافی نپرسید !

بزارید بچه ی من جواب بده ، بچه ی من ، حواستو از مدار چهارشنبه کلا بیار بیرون و تمرکز کن ، تو میتونی 😉

آبی هم بخوابه ، وقتی بیدار شد بگه چه خوابی دیده ، ببینیم میشه تلقین کرد جوابو یا نه ؟

چهارشنبه ساکت کلا 😅

اون 2 ، دوباره هم نیست . راهنمایی هم کردم دیگه که به جواب نزدیک بشید🙂 دیگه هم راهنمایی نمی کنم تا ببینم بلاخره ذهن خوان کیه ؟

سه شنبه ی فرار کننده !

از دیروز به سه شنبه برنامه دادم که باید کمک کنی میز آرایشو خونه تکونی کنیم و از یه چیز دیگه دل بکنیم ، چون آدم هی دل میبنده به یه چیزایی ولی باید بتونه قدرت تشخیصشو هرازگاهی به کار بندازه ! چند روز پیش از پسر کوچولو خواستم به جای اینکه همش در دنیای مجازی باشه یه کم هم به اطرافش نگاه کنه ، تا من توی آشپزخونه بودم دیدم از کمد یه چیزایی برداشته و پشتش قایم کرده و میدوه سمت اتاق من . یواشکی رفتم ببینم چی کار میکنه ، دیدم هرچی چیز میز ریز هست که توی کمد بوده چیده روی میز آرایش ، دوتا کاغذ کادو از این براق ها هم پیدا کرده .گفتم خوب باید به بچه اجازه ی اکتشاف داد ، رفتم .اومد بیرون قیچی را برداشت و دوید ، من : یعنی می خواد چی کار کنه ؟ برگشتم دیدم کاغذ کادوها را چیده و باهاش رومیزی درست کرده برای میز آرایش و هزارتا چیز هم چیده روش . با هیجان زیاد ، مامان ببین چه قدر قشنگ شد 😍 من : بله خیلی قشنگ شد و هیجانشو تشویق کردم و گفتم یه کمی شلوغ شده ها ، که گفت نه خیلی قشنگ شده . دو روز بعد : میگم اینجا را یه کم خلوت کنیم چطوره ؟ کاغذ هاشو بردارم ؟ پسر کوچولو : اگه کاغذ ها را برداری خیلی ناراحت میشم .

امروز من به سه شنبه : با این شلوغی چی کار کنیم ؟ این سایه ها و رژ گونه ها فکر کنم ۱۰۰ سال دیگه تموم میشند . سه شنبه : آلبالویی را هم بزار روی میز . من : 🥴 دیگه چی ؟ آبی را هم بزار .

من : این آبیه آخه ؟ کجاش آبیه . سه شنبه : من دارم آبی را میبینم .

من : ها ها ها ، تشخیص رنگ نداره .

چند دقیقه بعد ، میگم اینا چرا پیام را پشت اتیکت می نویسند ؟ سه شنبه : برای اینکه فقط تشخیص رنگ ها بخونن ، ها ها ها 😅

من : 😳 میم تعجب !

نوشته آبی داره 😍 فقط اتیکت را یه جوری بزنید چسبش بره ، با اسکاچ و مایع افتادم به جونش باز چسبش موند .

سه شنبه : سایه را ببین 🙂 من بله 🙂 تمام لوازم آرایش را کفی کردم و شستم ، از بس که یه بلاهایی سرشون اومده بود ، خداروشکر از اون مرحله ی جابجایی وسایل آرایش توسط پسر کوچولو رها شدیم !

همه را شستیم و خشک کردیم و اکسسوری را هم نظم دادیم و این چیه ؟ اینو چجوری ساختند که گره خورده ؟ خودشونم نمیتونن بازش کنند .

سه شنبه : چرا خریدی خوب !

من نخریدم که هدیه است ، کار دست بوده ولی هی گره میخوره ، دیگه حوصلشو ندارم ، چه جوری ساختن ! ساده بسازید پیچ و تاب هم ندین !😅 کلی وقتمونو گرفت ، آخرشم باز نشد که نشد .

سه شنبه : من دارم میرم .

من : کجا ؟

سه شنبه : خیلی شلوغ شد 😅

من : نرو ، من دست نمیزنم به بقیه تا هفته ی دیگه .

اینایی که هزارتا چیز میچینن روی میز آرایش ، بالا ، پایین ، چپ ، راست ، اینا چه ذهنی دارند ؟ بعد همه را استفاده می کنند ؟

من یه کرم دور چشم دارم که تموم نمیشه ، یادم هم میره بزنم ، چند بار گفتم بندازم بره ولی خوب اومد توش 😅

سایه ها را فوت کردم و تصمیم گرفتم مثل پسر کوچولو فرچه را تا آخر خونه ی سایه ، سایه ای کنم ، ببینم تموم میشه ؟!

خیلی زیاد احتیاج به خلوتی لوازم آرایش دارم 🥴 هیچی رو میز نباشه به جز ، دو سه قلم !

کاغذ کادو رنگی ها را یه خورده چیدم و مرتب کردم و گذاشتم روی میز ، چی کار کنم دیگه ، دلم نمیاد ، بیاد ببینه کاغذ ها نیستن و ناراحت بشه .🙂💎

زندگی یعنی چه ؟

عنوان دیده دیروز نیومده سر صبحی سریع خودشو کوبید روی بالای دیوار نوشتن🙂 سلام به سه شنبه، سلام به آبی ها ! تیم رنگ منو باش ، مثلا باید حواسشون به انتقادات ناسازنده باشه ، معلوم نیست حواسشون کجاست ؟! 🥴 صبحانه چی خوردم ؟ یه کوچولو نون + پنیر + مربای آلبالو ، در حال حاضر تنها صبحانه ای که میل دارم همینه .چایی را دم کرده ، دارچین و گل را قاطی کرده ، میگم نعنا هم میشه اضافه کرد ؟ بعضیا فلفل هم به چایی می زنند ، میگه اونا برای سلیقه های خیلی ناجور چایی ساختند ، ما دیگه در اون حد نیستیم😅

میگم واسه چی با گوگل دست به یکی کردی ؟ یعنی واقعا نتونستی ذهن منو بخونی یا دلت خواسته یه بارم که شده افکارو نبینی ، چه سخته ها این طور زندگی کردن ها ! همه ی افکار رو باشند . بعد مثلا میدونی فلان چیز هم کجاست دیگه دقیقا ؟ این خوبه ، دیگه آدم دنبال چیزی نمیگرده ، قشنگ تصویرش میاد توی ذهن به این مسیر برو .

نظر گوگل با نظر سه شنبه چی بوده ؟ 1 رنگی 😅 اصلا عاشق حدسیات فراتر هستم . من از اونا دیوونه تر ، راست می گید یا غلط ؟ ریاضی از ما ها دست بالای دست تر ! میگه که 0 غلطه ولی 1 درسته . ریاضی با شک هم حرف نمیزنه ، جواب را با قطعیت میگه ، ذهن قطعی چی میدونه ؟

سه شنبه : د داره امروز باز 🥴 ( با منه ، توی ذهنم وقتی از یه نظری خوشم نمیاد واسش د می زارم 😅) ولی نظر ریاضی درسته یه جورایی ، خوب یه جورایی 1 هست ولی صرفا معنای عدد 1 نیست . چی میگن بهش باسط ، میگه باسط 😅 عربی هم بلده سه شنبه ‌.

از رو دست ستاره تقلب کردین ؟!😅 ستاره به کجا رسوند ما را ؟ یه سر هم به ویتنام زدیم ، اینا یه قایق رنگی شناور دارند خیلی قشنگ بود ( می خواستند ذهن هکر ذهنی را بخونند ولی دیگه نشد ! حواسم بود )

گفتند که الگوی داستان روزها را از ما گرفتند ، چه الگویی ؟ دقیقا چه الگویی ؟ د ِ الگوی شما که ....الگوتونو درست کردم مسیرش چنین کمیک و زیبا شد ، الگوی شما خوب بود اصلا !

سه شنبه : ولی یکی از این یاروها خیلی دگرگون شده

من : یاروها 😅 مگه چند تا یارو داریم ؟! یکی از یاروها را برای من شرح داده که این در افکارش یارو هست ولی در واقعیت یارو نیست .من : یعنی برعکس بازی میکنه ؟ برای شکار یارو جذب شونده ها .

وای وای چه دنیایی در اطراف ما هست . سه شنبه حواسش به همه چیز هست و این خوبه . میگه ، بچت ذهنتو هنوز نتونسته بخونه 😅

گیر داده به بچه ی من ! سه شنبه میگه اگه آدمی دنیا را نتونه ببینه ، یعنی از اول زندگیش که چشماش قراره به دنیا باز بشه نتونه هیچ چیزیو ببینه ، چه تصوری از دنیا و رنگ هاش داره ؟ میگم جواب این سوال سخته ، فقط ندیده ها را میتونه ببینه . میگه درسته ‌

حالا اگه بچه ای باشه که نتونه مامانشو ببینه ؟ میگم اینم جوابش سخته . میپرسه زندگی برای این ۲ نفر یعنی چه ؟ چطوری معنا می کنند ندیده ها را ؟

میگم از زیر زبون من حرف نکش ، رنگ و زندگی جواب معما نیست ! 😅

💙 خوبه این قلبه را این رنگی گذاشتند دقیقا وگرنه با رنگش کنار نمیومدم 👍

جواب اونایی که گفتند الگو ! 😅 بیشتر از چیز دیگری جدید تر ، انگلیسیش قشنگ تره ولی فارسی دلش خواسته این طوری ترجمه کنه.

۳شنبه امروزمو خیلی دوست داشتم ثبت در دنیای زیبا💙

سالگرد ذهن

چون که پارسال سالگرد خواب در خواب بوده😅 چنین چیزی واقعا فیلم هم بوده خبر نداشتم ! اومدند جواب معما را خواب در خواب از زیر زبون من بکشند ، خواب ِ عصر حواسش به بیداری زیاده ولی یه آفرین گفتم ، خواب چی بود ؟ فضا سازی خواب ، یه عده بودند ، یکیشونو فهمیدم کیه ، چون دوستش صداش زد ، فقط نمیدونم اون چه ربطی به ....داره ، بیشتر به رز ربط داشت ، احتمالا از دوست دیوانشون خواستند جواب حدس بگیره 😅 نمیدونم چه علاقه ای هم به تابستون داشته ، خیلی غر زدم که الان زمستونه نه تابستون ، کنار رود بود جوی آب بیشتر و خونه ها از بعد از جوی شروع میشد ، مثلا میخواسته بپرسه جواب به خونه ربطی داره ! خونه ؟ چه ربطی داره ، حدس ماهو هم گفت😅 خوب حوصلم سر رفت و چون سالگرد پایان سناریوی اشتباه نویسی هم بود هندزفری را گذاشتم توی گوشم ، اسم خواننده و تنظیم را اولش گفت🙄 حرف هم میزدند ، من : واسه چی اولش میگند چرا حرف میزنند ؟

چی گفت حالا ؟ گربه را انگلیسی باید بنویسیم یا فارسی ، عددش که فارسی نیست ، من از خنده ، آفرین 😅 ولی گربه نیست ؟ گربه چه ربطی داره😅 گربه سیاه و دختر کفش دوزکی تو مغز کی بوده .

ولی آخر متوجه میشم اون دوست دوستشون کیه که در سردسیر هم بوده ، پیچونده بودن ولی خواب عصر هوشیاره ، متوجه میشه خوب ! به روی خودمون هم نمیاریم ایده را از شرح حال دیوانگی خودش برداشت و ساخت و موفق هم بود .

گربه سیاه لابد چهارشنبه است ، دختر کفش دوزکی هم پنجشنبه 😅

خیلی تقلب نوشتم ، معما هم خیلی آسون گشت انگاری🙂

سه شنبه هم قربونش برم هنوز گیر داده به خودکار آبی 😅 آبی نیست ، صورتی ، بنفش و ارغوانی هم نیست !

نمیدونم چه عنوانی !

بهشون میگم ساکت ! گوش نمیکنند ! میگم که بزارین منم یه کم برم تو فاز دوشنبه بودن و سکوت عادت تنهایی است و اینا ! نمیزارن که .میگه پنجشنبه ۲ بار اومده ، میگم به من چه ! حوصله ی هیچ روزیو الان ندارم ، میگه الان یا الان یا بازم الان ؟ میگم چرا ۲ بار اومده ؟ میگه اومده جواب معما را دوبار بده ، میگم اون هنرپیشه ی خانم هندی هست ، اون وقتی می خواد حوصله نکنه بشنوه با حالت بازی ، این طوری میکنه ، منم الان این طوری 💁‍♀️ نمی شنوم کلا !

دعوت کردم به سکوت ! انگار نه انگار ! داره با دوشنبه جدی خیلی جدی بحث میکنه که اگه بهترین حرفاتو و سیاه ترین ابر و ...‌

من : چی ؟ اوئر سیا ، سی چی ؟

لری هم بلد نیستم ، داره به دوشنبه میگه ، اوئر سیا ، سی دل تنگ و این حرفات تموم شد ، بزن به جاده ، من تو راهم.

سه شنبه دیوانست 😅 درست نوشتم لهجشو ؟!

میگه بچت هم اومد ، میگم بچم کیه دیگه ؟ میگه این دیگه ! میگم این کیه ؟ میگه همین .

من : 🙄 ساکت نمیشند که ، یه لیوان بزرگ آب هویج واسه خودم گرفتم و تا آخر نوشیدم و اصلا هم مهم نیست بهترین زمان ِ مصرف آب هویج ۸ صبحه !

فعلا که زمان برای من 12 هست .

و گفتند که این داستان ِ روزها ، برای کشور ماست ! کشورشونم سردسیره ! هی نماینده میفرستند که ما داستان روزها را خوندیم ! خوندن که خوندن مگه من داستانشونو میدونم ؟! مگه ذهن من رفته داستان روزهای اون ها را خونده !

هرچی می خوام منم منم نکنم نمیزارن که ....! اگه یه بار دیگه نماینده از کشور داستان روزها فرستادین به تجزیه و تحلیل آدم های اون کشور می پردازم ببینم حرف حسابشون چیه ؟

🥴

سه شنبه : خوشت اومد ؟😅

من : چی کار کردی .

سه شنبه : نه تنها خوب تقلب رسوندم که رفتم خورشید را هم برداشتم .

من : خوش اومدی پادشاه روزها 💙 آبی باش و باشی.

ماه و ستاره

این دوتا از معمای من خوششون اومده و اومدند جواب ِ معما به حضور من برسونند😍 ماه میگه ، طبقات ، ستاره میگه حتی اگه همه ی رنگ ها تغییر کنند ، من باز به چشم تو آبی می درخشم 🙂

تقلب نکنید

سه شنبه میگه حدس هاتونو با زمان حدس زدن های من یکی نکنید ، مدار میریزه بهم 🥴

من : حواسم هست بهت سه شنبه داشتی از رو حدس گوگل تقلب می کردی .

میگه ، منم حدسم شبیهش بود آخر 😅

پشت سر هم حدس نزنید ! فکر میکنه نکنه اینه ، گوشی نمی مونه 😅

۲ و تو و خودکار هم نیست ! هی میگه اینا نبود ؟

نه نیست 😅

رنگ و برداشته🙄

امروز سه شنبه گیر داده به رنگ بنفش و دلیلشم اینه که هر موقع رنگ آبی پیدا نکنم مجبورم بنفش را انتخاب کنم .

مجبوره انگار !🙄 ( من دارم زیر لبی به رنگش این طوری 🥴)

منم باهاش شوخی کردم که چون رنگ بنفش پیدا نکردم ، کافی را ریختم توی آبی .

معما : ذهن خوان ِ ذهن من بگه روی کاغذ شطرنجی شنبه ، چی نوشتم ؟

🙂

نکته نوشت : از وقتی شنبه ی جدید به روزهای هفته اومده ، هفتمون قشنگ و پر انرژی و با نظم و با احساس شروع شده 💚

تقلب در تقلب

سه شنبه میگه تقلب هاتو خوب نگرفتی ! میگم چی بودن حالا ؟ مثلا فک کن بازی تقلب برسونه ! قشنگ می پیچونه ! ولی خوب حواسم هست یکی هست قشنگ تقلب میرسونه ولی اینو نگفته ! 😅 اینو خودم مشکوک شدم و سه شنبه تایید داده .

چند وقته آبی هی میگه کار من اینه که به این روزگار بخندم

دیدم واقعا محسن ابراهیم زاده هم میخنده

تا اینکه حواسمو دادم به همسایه ی آبی ، دیدم اونم میگه از دست روزگار شاکیه !

عجب 🙄 روزگار کیه ؟ 😅

خیلی که مشکوک شدم دیدم شادمهر هم میخنده😅

روز و تاریخ هم زدند که چهارشنبه است 😅 گردن ِ هم نندازین ! قشنگ معلومه فیلم پیچونده ولی چهارشنبه را اشتباه نوشته ، دوشنبه است ؟ 😅

هی روزگار بهم نریز !

یه گروه افتادند دنبالت که داری چی کار میکنی ؟ 😅 دیوونشون کردی !

Yes

همین طور که دنبالشم میگردم دارم تو ذهنم یه سوال از گروه ِ برقراری داده ها می پرسم ، بین جواب یعنی ممکنه چنین چیزی یا نه ، دارم می چرخم ! خوب اینو بزاریم اینجا که یادمون نره ، یهو yes آبی ، خونه مرتبه ، گفتم گازو تمیز کن ، لباس ها را هم تا کن ، جارو هم باید بزنی ، حواسم هست هفته ی پیش ، کارها را انداختی برای من😅 هفته ی پیش چی کار کردیم ؟ یادم رفته . میگن که بعضیا نمیتونن در زمان حال زندگی کنند ، ببین ما ( من و وبلاگ و سه شنبه ) چه کردیم ، در ۳ زمان هم زمان زندگانی 😍 غر میزنه ! گازو بلد نیست خوب تمیز کنه و میگه بده پنجشنبه ، اون خیلی مهارت داره ، باز رفته زوم کرده به کارای پنجشنبه !🥴 میگم واقعا این yes را به سوال ذهنی من گفتی ؟ می پرسما از گروه 😅

خیلی هوا سرده ! سوز هم زیاد داره ! همه جا یخه ! ولی خوب خورشید هم مهربونه🙂 آسمون هم قشنگه ، یه آبی قشنگی داره ، حال خوب کننده ، کجا بودی حالا ؟

سه شنبه : گوشواره هات کو ؟

من : کدوم ؟ بی خیال ! هوا سرده ، سرم درد میکنه ، بعد از سال ها ( واقعا سال ها ) اتفاقی یه روز با پسر کوچولو گوشواره های مغناطیسی را پیدا کردیم خیلی ریزند . اصلا اینا گم نشند جای تعجبند ! امروز گیر داده گوشواره ها را پیدا کن ، بلاخره پیدا کردم . این آهنربا میره پشت گوش ، گوشواره از اون طرف جذب مغناطیسی میشه .

من به سه شنبه : این که میگن پشت گوش انداخته همینه ؟😅

سه شنبه : تاق

من : هی ! مغناطیسو چی کار کردی ، دوباره باید این ریزها را پیدا کنم ، گوشواره ها افتادند زمین ، آهنرباها کجان ؟ زود باش پیداشون کن ، من سرم درد میکنه .

سه شنبه : پشت گوش 😅

من : چجوری موندن ؟ مغناطیس برای گوش خوبه ؟ لابد خوبه دیگه ، احتمال زیاد روی گوش میانی اثر میذاره .🙄

چی میگفتیم ، نمیزاره که ! 😅

اول اینو بگم که امروز قراره تیم تمیزی بیان وبلاگ 🙂

عکسشون میاد اینجا ؛

دوم اینکه ، بافتنی وقتی به یه مرحله ای برسه باید چجوری جمعش کرد ؟😅 شانس آوردم گربه ملوسی خاکستری را دیگه ندیدم وگرنه بافتنیش هیچ وقت جمع نمیشد ! بعد این کامواها چرا اینجوریند ؟ بهم متصل نیستند ؟ قطعی دارند ؟ 🥴

( خطه با من شوخی داره ، این دفعه رفته سمت چپ 😅)

سوم اینکه ، اگه سرور ها در حالت کاملا آفلاین باشند آیا چنان نیرویی وجود داره که در حالت آفلاین به صورت آنلاین دو سرور را بهم متصل کنه ؟ دیوونه شدم رفت 😐

سه شنبه میگه : yes ، جواب بدین درسته آیا ؟

نمیدونم آیا که واقعا چنین چیزی می شود ؟

و میگه که زمان هایی که من نیستم مغناطیسم به آسمون آبی ، معنی اسمشم آسمون تمیزه ، بعید نیست 💙

۳ زمان ، سه شنبه ، ۲۳ ، ۱۰ و ۳۴

جشن پیروزی ، خوش اومدی سه شنبه

ساعت کی شد ، ۱۲ ؟ میگه بدو در را باز کن ، نوبت منه 😅 بفرما روز ، خوش اومدی به خونه ی وبلاگ ، نوبت شماست 😍 چه پر سر و صداست امروز ، مدیر مدرسه ی ما خیلی مهربون بود ، عادت هم نداشت بچه ها را سر صف نگه داره و سخنرانی نصیحتی و ایرادی و ....! بعضی وقت ها میومد دو جمله میگفت ولی بد جور به دل می نشست ، یه بارم که مثلا قبل این روز بود ، اومد دوتا جمله گفت و امروز واستون یه سوپریز داریم : یهو دیدیم از در مدرسه یه گروه با مارچ ، اسمشون چیه ؟ سنج ، شیپور ( همون ) ، اومدند و نواختند به مناسبت جشن پیروزی 🙂 قشنگ بود و ای کاش حال دل همه ی آدم های یک کشور یک جا خوب بود نه فقط در خاطره های جشن پیروزی آن دوران !

خاطره ی منو صبح آورده بود توی ذهنم و می خندید !

خیلی دور زدم که دورم نزده باشند 😉

باز فاز غم اینا تا برنداشته دوشنبه ، فرکانسشو بریزیم بهم😅 چه سلیقه ای هم داره ، رفته بوده همه ی فیلم های دی کاپریو را برداشته بود ، انداخته بود جلو مسیر فیلم دیدن یکشنبه ! لااقل یه تنوعی میدادی ، دستت رو نشه 😅 سوال ؟ اون کدوم روز هفته هست که عشق ِ دی کاپریو هست ؟ 😅 جواب دیگه رو شده 🙄

بقیه ی روزای هفته را دعوت می کنم به فیلم ِ یکشنبه ، نبینم دوباره توی فیلم بگه ، امروز دوشنبه هست ها !

برای من هنوز یکشنبه و شما دعوتید به ....😅

☃️

ادامه ی یکشنبه

پارسال منو پیچوندین و فیلم هندی برفی را اتداختین توی گوگل😅 نشستم دیدم ، که چی ؟ دلشون خوشه مثلا برفی ! برفی اسم سگ گرگی برفی هست 😍

یه سال گذشت ، کل موزیک برفی شاد همینا بود ! یکیشم که خیلی دیگه تو فاز بود ، بقیه هم ....🥴 موزیک برفی خودمون شماره ۳ ! سه شنبه برداشته برای خودش 😅

و آیا میدونستید هر آدمی در دنیا برای خودش میتونه یه دونه برف داشته باشه ، اختصاصی برای خودش ؟ هیچ دونه برفی شبیه دیگری نیست ، طوری که علم طبقه بندی دارند ! 😍

☃️

یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳ ، روز برفی سپس آفتابی و دوشنبه هم کم کم که چه عرض کنم با یکشنبه همراهه ، هی برفارو آب میکنه😅

☃️☃️☃️☃️ خوش اومدی یکشنبه، دوشنبه بهم نزن !

دوباره دلو دادیم دست ِ یکشنبه😍 هی دوشنبه برفا را آب نکن ! این همه یکشنبه زحمت کشیده از شروعش از صفر ! ببین چی ساخت😅 گروه موزیک برفی هم یه بار دیگه تشریف آوردن 😉 وسط برف و زمستون با تو انگاری توی گرمی مردادم ، منی که ادعام میشد دل نمیدم به کسی ، بد دلو بت دادم ! تاکید میکنه بابا بد ، دلو بت دادم 😅

فرانتی خون ها بیان ببینم ! فرانتی خوندین ؟ ما دیشب با پسر کوچولو خوندیم ، یه مقاله ی هیجانی از شیمی و از هلند و به اندازه ی هیجان استاد جایزه نابل ، ذوق زده طور شدیم 😍

برای مولوکول های چرخشی برف هم ذوق زده تر ❄❄❄❄❄☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️ آخیش بلاخره آدم برفی اومد .😍💞

به یکشنبه و ما ( من و پسر کوچولو ) خیلی خوش گذشت و خودمونو مهمون یکشنبه کردیم ، سه شنبه به ما میخنده ، برف ندیده ها 😅

اون چه روزیه هم آفتابو دوست داره ، هم ابر را هم باران را هم برف را ؟

جواب : یکشنبه 😍☃️❄

خط های عکس ها رو 🥴 😅

انتخاب شنبه

پرونده در دست و منتظرم ساعت ۳ بشه 😅 ۳ که نه ! ۱۵ ! قراره با سه شنبه راس ساعت ۱۵ ملاقات کنم و نظرمو در مورد شنبه بدم ، تا سه شنبه نیومده ، یه اطلاعات کوچولویی از شنبه بدم ! تمام نمرات بد 😅 یه نمره داریم که چیزی شبیه ۱۵ است و زیر پرونده یعنی آخرین نمره نوشته شده .......فوق عالی . اسم : ......

من به سه شنبه : اینجا چی نوشته ؟ واقعا بازیکن ِ سابق تیم ....هست ؟

برای همین ۲ تا سه شنبه است به من میگی برو ایتالیایی بخون ! حالا پس چرا اسمش اینه ؟ سه شنبه : هویت ایرانیشو نخواسته نشون بده.

من: حالا کدوم یکی از اینها هست ؟ سه شنبه : اونیکه داره میخنده 😅

من : موهاشم که فرفریه ، شبیه اون بازیکن قاب شده نیست ؟ نسبتی دارند ؟ اسمشم یه مقدار به اونا میخوره .

سه شنبه : پرونده را بگیر و برو خوب بخون .

یه هفته پرونده دست من هست و هی دارم میگم واقعا چنین شنبه ای در دنیا وجود داشته و ما بی خبر بودیم ! روز که شروع شد ، روزو سپردیم به شنبه ، یه مقداری استرس داشت ولی کم کم با مسئولیت روزش کنار اومد ، میگم چرا این قدر میدوه ؟😅 استراحت هم نمیکنه ، خوب که دونده نیست 🥴 برای اینکه ببینیم چطور شنبه را میگذرونه باید پا به پاش میومدم و من دیگه خسته شدم ، یهو به خودم اومدم کارای شنبه تمام شد !

من به سه شنبه ، بیا اینجا ببینم چی شد ؟ چجوری کارها همراه با زمان به این خوبی پیش رفت ؟

سه شنبه : خوب و دقیق تصمیم بگیر ، این یکی از شنبه هایی هست که در دنیا پیدا کردم .

من : واقعا حیف ! حیف که کسی نمیدونه ایرانی هست !

وای ساعت داره به ۱۵ نزدیک میشه 😍 باید نظرمو بگم ، اگه این شنبه را به عنوان نماینده ی همه ی شنبه ها قبول کنیم ، ممکنه از این به بعد حال و هوای شنبه تغییر کنه .

ساعت دیواری میگه زود باش داره دیر میشه
یه وقت میاد سر قرار نباشی دلگیر میشه
پیرهن آبیمو بپوشم یا پیرهن سیاه رو
خدا دیرم شد چی میشه نگهدار روزگارو
طپش طپش وای از طپش وای از دل دیوونه
دارم میرم سر قرار ای دل نگیر بهونه

عقربه ها یواش برین تو رو خدا دیرم شده

😍

سلام به سه شنبه ی عزیز و ناظر بر تمام روزهای هفته 🙋‍♀️ قرارمون این بود که تصمیم بگیرم و شنبه را خوب بخونم ! اول از همه از شما قدردانم برای خواب رود و خواب کوه ، این دو تا خواب برای من خیلی ارزش داشتند و دوم از اینکه به فکرمون هستی و سوم برای حس زیبای نوشتن😍

اگر همه ی خاطرات شما به دست زمان پاک شده و چیزی یادتون نمونده ، من و وبلاگ و بقیه روزای هفته قول میدیم که خاطرات قشنگی بسازیم برای روزی که روزها گم می شوند و از نشانه ها همدیگر را پیدا می کنند😍

با احترام قاصدک نقره ای 💞

به زمان ۱۵ و ۵ دقیقه

غروب جمعه

با فاز غم و افسوس و هیچ کسی از خواب بیدار شده !🥴 کی ؟ جمعه ! میگم نکن ! روز منو خراب نکن ! بلاخره روزو با فازش بردیم جلو.میگم آدم دیوونه باید بتونه موقع فاز غم و دپی ، موزیک شاد گوش کنه ، به من یه جوری نگاه میکنه ! میگم می خوای برم کل دنیا را بگردم ببینم هیچ کس و هیچ کسی کجاند تا تو خوشحال بشی ؟! اینا خواهر و برادر بودند دیگه ؟ نبودند ؟ قاطی کردم دیگه ! حالا اسماشون شبیه ، خوب بگذریم ...شجریان واست بزارم😅 میگه چرا میخندی ؟ میگم یاد خاطره از استاد افتادم !

قرار بود یه بار استاد را دعوت کنند دانشگاه ما ، از چند روز قبل چه کرده بودند طرفدارها ! ما که اصلا شجریانی نبودیم از ذوق و هیجان طرفدارها کشیده شدیم بریم به گرد همایی🙂 هر چه قدر منتظر موندیم استاد نیومد ! در آخر گفتند فلان طرفدارهای فلان کاندین بهم ریختند ! تمام گرد همایی ها لغو !

اصلا خورد تو ذوقمون 🥴 میگه خوب چی کار کنم ؟ میگم بی ذوق ، خاطره به این جالبی تعریف کردم ! روز منو خراب نکن که من وقتی بیدار شد چنان عالم رویا حالشو خوب کرده بود ولی چون تو رفتی توی فاز غم یه کم باهات همدلی کردم !

ساقی ساقی چشمانش ....😍 وبلاگ و من و سه شنبه عاشق این موزیک استاد شدیم مثلا یه درصد فکر کن به خواب ربط نداشته ، خواب در مورد چی بود ، در مورد این یک خواسته ی انسانی است ، حتما که خوابو می نویسم ، اولش رود داشت و آخرش کوه ، چه کوهی ؟ معلومه دیگه دماوند برفی😍💞

پاشو فاز غم را بزار کنار ، غروب مروب را هم شما تنهایی نگاه نکن یا تو با هیچ کس ببین یا هیچ کسی با تو ! توهاشونم با هم قاطی می کنم🙄

شنبه تشریف آوردن ، پروندشون هم دست منه😅 خیلی بامزن ایشون .

بعد از ظهر چهارشنبه

یعنی چه که ۲ تا روزای هفته قند خونشون میوفته ؟ چهارشنبه و دوشنبه این طوریند ! چهارشنبه یه قابلیت داره برنامه را که اجرا میکنه ، + پلاس هم کنار ، کارها انجام میده ، جالبه 😀 یعنی نه تنها برنامه را جلو میبره که اگه ببینه کار دیگه ای هم هست که میتونه انجام بده ، انجام میده .

با سه شنبه شدیم شما😅 صبح بعد از وبلاگ نویسی ! من گفتم خواب ، سه شنبه ، رنگ ، در آخر زد روی رنگ ، سرعت تصمیم گیریش از من بیشتره ، نشستیم خوندیم و رسیدیم به صلح 🙂 رنگ خودمونو دوست داشتیم ، رنگ صلح 😍

چون که خیلی با نظم جلو رفته ، فیلم چهارشنبه را می بینیم ، تلقین .

۹۰ درصد رضایت داشتند از چهارشنبه 😀

رنگ زندگی

بهم نریزید ! 😅 سلام به روز قبل از چهارشنبه و سلام به چهارشنبه ! دعوا باز سر چیه ؟ من که نمی جنگم ! دشمن هم که نمیجنگه ! شما چرا مثل ....با هم می جنگین ! واژه چیه ؟🙄

واژه چی بود ؟ 😍 آفرین به گروه جادویی ! قشنگ جوابو بلده ، واژه رنگ ِ ....آفرین ! واژه رنگ زندگی بود .

نمی خوام ! فعلا دوست دارم این طوری کتاب جلو بره😅 داریم با سه شنبه بحث می کردیم ( فعلو ببین 😅 داریم بحث می کردیم ! این یه نوع فعل در گذشته هست که اثرش در زمان حال ادامه داره ؛ مثل فعل آلمانی ، نقطه ویرگول هم استفاده می کنیم که یادمون نره وجود داره 🙂)

سه شنبه میگه ، تو خوشت میاد هی اسم اسم 😅 میگم نه اصلا ! اصلا اگه کتابی هی اسم اسم کنه ، خودم اول برای اسم ها فهرست سازی می کنم برای کی ؟ یادم نمیاد برای یه کتاب که هی اسم اسم کرده بود فهرست نوشتم اسم ها را قاطی نکنم ، شکسپیر خوبه ، آره قبول دارم قشنگ اول فهرست اسم به آدم میده که یادش نره کی به کی و چی به چی بوده !

شما ( شما واقعا کی میتونه باشه ؟ من نیز وقتی خودش را می خواند شما می شود ) در حال خواندن یک کتاب زنده هستید ، یه زمان هایی شما کتابشو با موزیک میخونه ، موقع نوشتن درد و دل هاتونو ، بد و بیراهاتونو ، جنگ و دعواهاتونو ، ذوق زدگیتونو و هیجانانتونو نسبت به همدیگه تحمیل نکنید ! 😅 فقط ذوق خوندنتونو نسبت به کتاب نشون بدین ، الکی تعریف و تمجید هم نکنید ، بر عکس بازی هم حرف نزنید ، مافیا بازی هم در نیارین که به جواب برسین ، مافیا کیه ؟!

سه شنبه کاملا حواسش به شما هست 😉 ایشون کنترل ضمن تولید هم انجام میدند😍

برگردیم به کتاب زنده :

سه شنبه : دلیل نظم چهارشنبه من نیستم ؟

من به سه شنبه : 😅 آدم خوب نیست منم کنه ، ولی خوب قبول دارم اگر روزی کارهای خودشو قشنگ و کامل انجام بده یه نظم آماده تحویل روز بعد میده. سه شنبه : منم همینو گفتم ! منم چیه ؟ 🥴 داره به من ایراد میگیره ، من نوعی اصلا ! 😍

صبحانه چی میچسبه ، مربای آلبالو با پنیر ! چهارشنبه دوست داره یعنی ؟

سه شنبه : از سر صبح حواسش به کار های تو هست .

به من ؟ مگه من چهارشنبه هستم ؟ این یه روز که نیستم 😅

من به سه شنبه : وضعیت اعتماد چهارشنبه به کجا رسیده ؟

سه شنبه : شاید

من : 😅 اینو از خودم گرفتی ، شاید کلمه ای خنثی هست .

الان اگه یه چایی هم بود با صبحانه میخوردیم عالی میشد 😍

سه شنبه : امروز چهارشنبه هست 😀 من : خوب ! آها ، چهارشنبه قهوه میخوره ! برای ‌کنار قهوه چیا داریم ؟

دوباره صبحانه خوردیم 😅

من به سه شنبه : قهوه ی مورد علاقه ی من چیه ؟

سه شنبه : قهوه ی خونه

من : آفرین 😅 قهوه خونه نه ها ! قهوه ی خونه ، قهوه ی هلندی .

نه امتحان نکردم ! میگه که قهوه ی ایتالیایی را امتحان نکردی ؟ میگم که نه .

در مورد زیبایی هم اون موقع که مربا آلبالوها را با پنیر می خوردیم ، حرف زدیم ، رادیو هم میخونه ، حواسش در تمام زمان ها هست !

پرسش و پاسخ :

حال اینکه آیا قیافه را تغییر دهیم تبدیل به آدم دیگری می شویم ....!؟

علامت سوال بعد از تعجب اومده 🙂

میگه شعر حافظ پس از رادیو را هم بنویس 😍 میگم که اون توی بلاگفای خودمون بود ، گذاشتمش زیر رادیو ! میگه بنویس !

منم داره ها اشکالی نداره ؟😅

🌹چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

🙂

می ری اما مطمئنم باز که بر میگردی

سه شنبه امروز خیلی نبود 🙄 یعنی بودا ولی دور بود ! جوری که چند بار مجبور شدم صداش بزنم کجاست ؟! من حتم دارم حواسش به همون یه کار نامرئی بوده ، از سه شنبه ی قبل به من گفته وقت فراغت سه شنبه هات ایتالیایی هم بخون 😀 ایتالیایی باز خیلی راحت تر از آلمانی هست😅 ، نمیدونم دقیقا اونجا چی کار داره ؟ یه چیزایی دستگیرم شده ولی مطمئن نیستم . به هر حال امروز برنامه ی سه شنبه به خوبی ادامه پیدا کرد ، به جز یکی ! به خاطر اینکه پسر کوچولو دلش خواسته زبان ترکی بخونه ، استامبولی !

چه خوبه کنسرت زیر ستاره های آسمون 😍 و چه قشنگه مردم یه کشوری همشون با هم اسم کشورشونو با عشق بخونن 🙂

سه شنبه اعتقاد داره ، زیبایی ، عشق ، مسئولیت و تبدیل زمان قدیم به جدید همان طور که بوده و در دل ها جا گرفته ادامه داشته باشه ، خواننده سال های سال قبل برای کشورش عاشقونه خونده و به این زمان که رسیده بازم عاشقونه خونده و خونده میشه ! دوباره بخونیم قشنگه !🙂

خونده میشه و این قشنگه !

Buongiorno Italia gli spaghetti al dente

💙

سه شنبه ی مهربون

سلام به سه شنبه🙂 کاملا سر حال در یک روز سرد زمستانی از خواب بیدار شده ، یه کوچولو ورزش هم کرده😅 چایی دارچینی دم کرده ، سلیقه ی چایی یکشنبه و سه شنبه شبیه همه تقریبا ! چایی را خورده ، برنامشو نوشته ، من و وبلاگ سرک کشیدیم به برنامش ، ۹ تا کار نوشته🙂 شروع برنامه ی سه شنبه : ۸ و ۸ دقیقه ! عدد های سه شنبه مثل خودش جالبند 😍 وسط برنامه یه چیزی نوشته نامرئی !

من به وبلاگ تو بخون ببین چی نوشته ، وبلاگ : خیلی نامرئی هست معلوم نیست ! من : ای بابا بخون چی نوشته ، کنجکاو شدم !

سه شنبه : برنامه را بدین به من ببینم ، دنبال چی می گردین ؟

من : اینجا چی نوشته + .... چیه خوب ؟

سه شنبه : این مربوط به کار شخصی منه.

من و وبلاگ : کار شخصی چیه ؟ برنامه ی ما را که میخونی ، برنامه ی بقیه ی روزها را هم میخونی ، ما فقط خواستیم بفهمیم اون + پلاس چیه ؟

سه شنبه : 🙂 توجه به روشندلان

من و وبلاگ : چه مهربون 😍 داستانش چیه ؟

سه شنبه : نامگذاري روز ﻋﺼﺎي ﺳﻔﯿﺪ به سال 1921 ميلادي باز مي گردد؛ واقعه اي كه عكاس اﻫﻞ ﺷﻬﺮ 'ﺑﺮﯾﺴﺘﻮل' اﻧﮕﻠﺴﺘﺎن ﺑه ﻧﺎم ﺟﯿﻤﺰ ﺑﯿﮕﺰ ﮐﻪ در اﺛﺮ ﺳﺎﻧﺤﻪ اي ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺧﻮد را از دﺳﺖ داده بود، ﺑﺮاي در اﻣﺎن ﺑﻮدن از ﺧﻄﺮ تصادف با وﺳﺎﺋﻞ ﻧﻘﻠﯿﻪ ﮐﻪ در ﺧﯿﺎﺑﺎن ﻫﺎي اﻃﺮاف از ﻋﺼﺎ ﺑﻪ رﻧﮓ ﺳﻔﯿﺪ استفاده كرد و دليل انتخاب اين رنگ مشاهده آسان آن براي همگان بود.
ﭘﺲ از آن 2 ﺗﻦ از ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺗﺮﯾﻦ محققان آﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺎمهاي دﮐﺘﺮ ﻧﺎول ﭘﺮي رﯾﺎﺿﯿﺪان و دكتر هاكوبس تنبروك ﺣﻘﻮﻗﺪان ﺗﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ را در ﭘﺎﻧﺰدﻫﻤﯿﻦ روز از ﻣﺎه اﮐﺘﺒﺮ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻗﺎﻧﻮن ﻋﺼﺎي ﺳﻔﯿﺪ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺐ برﺳﺎﻧﻨﺪ و اﯾﻦ روز را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان روز ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﺎن، ﻧﺎﻣﮕﺬاري ﮐﻨﻨﺪ و در اين قانون تمام حقوق اجتماعي روشندلان ديده شده است.
اين بيانيه در سال 1938 ميلادي برابر با 1317 هجري شمسي از طرف فدراسيون جهاني نابينايان به رسميت شناخته شد.
هم اكنون بسياري از ملل مختلف مفاد اين قانون را پذيرفته اند و به صورت قانون همه يا بخشي از آن را به اجرا گذاشته اند، اين قانون شامل 7 ماده و 9 تبصره است.
عصاي سفيد نماد ايمني و تردد افراد نابينا در محيط پيرامون است كه بتواند در اجتماع حضور پيدا كنند و از حقوق خود همانند ديگر افراد جامعه برخوردار شوند.

سه شنبه است دیگه ، دلش خواسته امروز به روشندلان توجه نشون بده و یا اینکه خواسته هاشونو جمع کنه 🙂 پرونده ی یه نفرو هم به من نشون داده ، گفته اگه شنبه اذیتت کرده ، جایگزینش کنم .

من از خنده غش کردم ، این کیه دیگه ؟ پروندشو شنبه یادم باشه بزارم وبلاگ ، جالب بود 🙂

شماره ۸

با کفش های دوشنبه راه رفتن ، در چنین روزی سخت بود ، در آخر سردردشم منتقل شد و با این حجم از آلودگی هوا بعید میدونم سردرد نگرفتن ممکن میشد ! امروز اما داستان های جالب خودشو داشت که بقیشو میزارم اینجا .... برای خودم جالب بود که شماره ی ۸ که باشه ، سه شنبه چطوری میاد😅 شماره ی ۸ چی بود ؟ شام . شماره ی ۷ که داشت تموم میشد ، روی زمین یه کاغذ ریز لوله شده پیدا کردم ، از این کاغذ خریدها که لیست خرید نوشته و قیمت ، این از یه جایی پاره شده بود ، بازش که کردم ، چیز خاصی متوجه نشدم ، رهاش کردم که دیدم پشت سرش سیب زمینی دایره ای سرخ شده هست ، در نتیجه شام شد این و پسر کوچولو گلایه کرد که من اون یه شکلی می خوام و در نتیجه ی دوم نصفش اون طوری شد نصفش این طوری . عصبی هم نشدند سیب زمینی ها ، خوب بودند🙂 هوای ما که کی خوب میشه ؟ یعنی میشه ؟ سردرد گرفتم باز🥴 قند خونم هم هی افتاد ، دلم برای دوشنبه سوخت ، این طور زندگی واقعا سخته ! با نظم هم باید باشی دیگه سخت تر ! فردا یعنی چند دقیقه هست که سه شنبه 😍 ....نمیاد وسط ، بولد هم نمیشه ، وبلاگ هم انگار سرش درد گرفته😐

ساعت روزها کو؟

شما وقتی می خوای چیزیو گم نکنی و یا هی دنبالش نگردی ، رو همش یه برچسب ثابت بزار که چند سال بعد یهو یادت افتاد مثلا ساعت هر روزی کی بود ، نگی کجاست !🙄( من داره با خودش حرف میزنه)

دوشنبه از بس قند خونش افتاد ، منو هم دیوانه کرد 🥴 میگم الان دقیقا چند شنبه هست؟ دوشنبه : دوشنبه

سه شنبه : دوشنبه هست

من : چی شده ظهر شده ، دوشنبه را ننداختین بیرون😅 سه شنبه : کارای دوشنبه است ، من ناظرم !

من : ااا ، این ناظر ناظر که میگن پس شمایی 🙂 شانسی آوردیم که ناظم نخواستی باشی😉

این چرا آخر خط افتاد پایینش🥴 سه شنبه : دیوانست😅

میگم غلاتو ببین😅 ذخیره داریم میکنیم ، همین قدر فقط ! چه معنی میده آدم کل کابینتشو پر از غلات کنه !

سه شنبه : اون یکی بهتره !

من : کی میگه ؟ اون اولیه ، اون دومیه .

سه شنبه : دومی بهتره

من : آخه رو چه حسابی بین خوب و خوب تر قضاوت میکنی ؟😅

سه شنبه : بچه شونو هم بیار تو عکس

من : بچه بیا توی عکس ببینیم چرا خانواده ی شما از خانواده ی اونا خوب ترن ؟

سه شنبه : شمارشون ۸ داره😅

ایزو هم دارند ، haccp هم دارند.

من : اینا را من سر در نمیارم .

سه شنبه : برای همین میگم بچه را بیار تو عکس

من : یعنی مامان بابای بچه بلد نیستند ولی بچه بلده ؟😅بزار ببینم ، از کجا میدونه دقیقا کجا چی نوشته ؟

خیلی خوب خانواده ی اینا که بچه دارند ، خوب تر اند 😅

دوشنبه استراحت کنه ، یه چیزی بخوره قند خونش بره بالا و بقیه ی کارها ....

🥴 چه روزی شد امروز 🙂

تاریخ دقیق

با سه شنبه رفتیم یه سر به برنامه ی دوشنبه زدیم ، وسط برنامه خواب و استراحت😅 سر درد هم زیاد داره جوری که اکثر دوشنبه ها در نهایت سرش درد گرفته ( من به سه شنبه : سر دردش به من منتقل نشه🥴) به هر حال نمیدونیم آیا چی شده که این جوری شده ! قضاوت نمیکنیم 🙂

سه شنبه : موافقی با نظم ترین روزای هفته اول چهارشنبه سپس دوشنبه هست ؟

من : خوب با سند بله😅 رو حرف سه شنبه من حرف نمیزنم .

یه نگاهی به تکرار روزها انداختیم مثلا دو تا سه شنبه ی یه تاریخی ، دوتا شنبه ی یه تاریخی ، پنجشنبه و ....

دفتر سبز را آوردیم و نشستیم به مرتب کردن دفتر سبز .سه شنبه خیلی تاکید داره که به صداها باید توجه کنی و منم برای اینکه خوشحال بشه ، این صدارا یادش دادم ، کاغذ هایی که نیاز نداری را مچاله می کنی ( یه صدای خیلی بی نظیر ) سپس پرتاب😅 نکات مثبت را اما قبلش باید یادداشت کنی ، این صدا دنباله داره ، اینا را جمع می کنی و نگه میداری برای چهارشنبه سوری و میندازی توی آتیش و ترق و ترق😉

سه شنبه از چهارشنبه سوری اطلاعات زیادی نداره ولی یه چیزایی مبهم متوجه شده ، میگه یه جور مراسمه ؟

حالا مثلا یه جور مراسمه ، بیشتر آتیش بازیه !

خوب ، من ها ها ها😅

سه شنبه : چیه خوب ؟ برنامه ی سه شنبه را دارم نگاه میکنم .

چایی مورد علاقه ی سه شنبه : هل با دارچین !😉 با گل ؟ دوتاییشو خوشش اومده😅

شنبه : آب میوه ی مورد علاقه ، آب آناناس 😅 بابا شنبه چه با کلاس و استواییه !

یکشنبه : آب پرتقال

چهارشنبه : قهوه ، آب میوه هم یه جا نوشته سیب و آناناس ( در آناناس با شنبه مشترکند )

پنجشنبه : ویتامین سی

بقیه را بخوام بگم ، خیلی زیاد میشه. آها ، یه چیزی نظرمو جلب کرد ، شنبه تاکید موکد داشته که ۸ لیوان آب در روز جزء برنامش باشه ، جالب بود.

روزای هفته از تذکر هم به خودشون اومدند و گل ها را آب دادند ، روزهایی که سعی کردند یادشون نره ، دوشنبه ، سه شنبه 😅 چهارشنبه ( چهارشنبه خیلی حواسش جمع بود اصلا یادش نرفته ) و پنجشنبه بودند.

خوب برنامه ی جدید را از امروز شروع می کنیم ، دوشنبه هم کم کم استراحتش تموم شده و سر ذوق اومده برای شروع جدید😍

برنامه ی روزهای هفته :

موضوع : برنامه سال : ۱۴۰۳ تاریخ ماه : یکی به آخر مونده روز : ۱۵ /۱۱ توی پرانتز ( ۲ ) یعنی روز شماره ی ۲ .

ساعت شروع : ۱۰

سه شنبه ۸ تا مورد گفته بنویسیم و به شماره ی ۸ که رسیدید منو می بینید😅 خودشو میگه ، به اطرافتون توجه کنید ، راه ارتباطی سه شنبه مخصوص خودشه ! حواستون باشه که اشتباهی متوجه نشین ، بعضی روزای هفته با سه شنبه شوخی دارند ، یه حرکاتی میزنن که مثلا سه شنبه بوده ، دیگه خودتون باید توجه کامل داشته باشین و پیچیده نشوید🙂

از نظر من ، امروز همه چیز خوبه و مرتب و منظم خواهد بود و خواهد شد و می شود💚

هر روزی دلش میخواد باشه🙂

میگن که هی من من نکنید😅 مِن من نه ها ! مَن من ! خبر آوردن که دلتون برای مَن تنگ شده ! لااقل میگفتید او ( مثلا وبلاگ ) ، مَن مَن چیه هی میگید🥴 حالا چی کار کنیم ؟ رسما دوشنبه هست ! اوشون که فازشون معلومه ! فرانتی هم میخوان نخونن ! هیس ( در گوشی ) فرانتی را دادیم به شنبه که ........هیچی دیگه عصب شناسیش قوی بشه🙂

می خوان بدونن یکشنبه چی کار کرده ؟ به کسی مربوط نیست !😉

بگم یا نگم ، اصلا مرددم ، دو سه روزه هی میگه عالیه😅 هی میگم آخه دقیقا به کدوم فکرم گفتی عالی ! نمیگه که ....

بهتره حالا تا مطمئن نشده آدم ، حرف نزنه ، اصلا دوشنبه خوبه ساکته !

رنگ امروزمون پرتقالی بود 🙄 نارنجی نه ها ، پرتقالی ! موزیک هم از سر لجبازی با سئو سازی ، پایین پله های گوگل ! چیه این سئو پول میگیره یه سری را میاره بالا پله ! از اون طرف هم میگند بالا اومدن دانش میخواد 😅

من فرار ! پنجشنبه باز میاد به خواب آدم بد و بیراه ....اصلا به من چه !

موزیک اما حنایی ! پرتقالی نداشت خوب 🥴

وقتش تمومه 🙂

-چهارشنبه باز کجا رفت ؟ باز چی شد ؟ کلا این هفته خیلی بهم ریختگی روزی داشت ، خواب آلودم که بود ، آخرای هفته هم که رسید بیش فعالی ذهنی به اوج خودش رسید ! سه شنبه میگه روز منو چرا تبریک نگفتی ؟

-من :😅 نمیشه یه روز من برای خودم باشم ، روز سه شنبه را به همه ی روزای هفته تبریک میگم و منم این روزو خیلی دوست دارم ، دیروز روز مبعث بود🌺🎉

-دیگه چی میگه ؟ میگه بچه های فرانتی بهت اعتراض داشتند ! اعتراض داشتند واقعا ؟😍 خوب ببخشید من یه وقت هایی اون قدر ذهنش شلوغ میشه که یادش میره دیروزش چه شکلی بوده ، هفته ی قبلش ، هفته های قبلش ، ولی خوب درس خوندن با بچه های فرانتی خیلی خوبه و خیلی ذهنو به جاده های دانش های جدید باز میکنه🌹

-معذرت خواهی کردم دیگه ! حواسش هست تشکر کنم و در عین حال معذرت خواهی هم کنم ( اخلاقای سه شنبه توی روزای هفته سرآمده😉)

- اینو اول جمله ها میزارم که حرفام یادم نره🥴

هوا داره بوی عیدو با خودش میاره ، من نیز از هفته ی پیش خونه تکونی را شروع کرده ، نه که امروز سه شنبه ، به چهارشنبه اجازه ی ورود نداده ، اومده ببینه خونه تکونی یعنی چه ؟😅 کجا را میخواسته بتکونه ؟ میز ِ آرایش را !!! میگم تو میدونی این لوازم آرایش من چرا تموم نمیشند ؟ بعضی هاشون واقعا تموم نمیشند ، عجیب نیستند ؟

چند ساعت قبل : شما دخترا چرا این قدر نامرتبید ؟ چرا دور و ورتون این قدر نامرتب و بهم ریخته و .....دیگه نگم چیا دیدم ازشون ، کلی عصبانی شدم و گفتم خودتون نمیتونید محیطو مرتب کنید ، همتون با هم برید اعتراض کنید توی چنین محیطی نه میتونیم درس بخونیم نه زندگی ! من و پسر کوچولو مسیرمون اینجا افتاده ، روی سرم خراب شد ! این چه وضعیه ؟ یعنی واقعا تا حالا نخواستید که محیط برای شما بهتر بشه ، یکیشون جرات میکنه و میگه بگیم فک کردی فایده داره ؟ این بار بلند تر وقتی همه با هم اعتراض کنند درست میشه ! نابود شدم و از خواب بیدار شدم !

خونه به قدری شلوغه که دچار ضیق وقت شدم ! ناهار را درست کردم ، خودمو توی آینه نگاه کردم ، موهام شبیه شجاع شد دوباره😅 میزو با سه شنبه مرتب کردیم برای روز رنگ ارغوانی تیره را انتخاب کردم ، سه شنبه خوشش نیومد و زد در ادکلن را شکست 🥴 بعد هم میگه به چهارشنبه قرمز و مشکی میاد !

من : قرمز و مشکی ؟

سپس توضیح میده که رنگ ها باید مکمل هم باشند ، قرمز مکمل مشکیه ؟🥴 من ذهنم پر از شلوغیه ! تجزیه تحلیل هم کنم اشتباه در میاد !

یه چیزی هم گفت ، نمیدونم شوخی کرده یا نه ! میگه مثلا سرخابی مکمل آبیه ! میگم : اینو خودم وبلاگ قبلا گذاشته بودم ، یه شعر هم شادمهر داره :

دل ِ من سیاست ولی آبی را خیلی دوست دارم ، غروب مبهم سرخابی را خیلی دوست دارم .

سر رنگ کلی بحث کردیم و پس از ضیق وقت ، سریع خونه مرتب بشه !

همینا دیگه ، احتمالا خیلی چیزا یادم رفته ، اونایی که یادم موند اینا !

امروز مثل اینکه دلش خواسته سه شنبه باشه🙂

کار کدومتون بوده ؟ سریع خودتون اعتراف کنید😅

امروز هوا یه جوری دلبرانه است که واسش یه صبحانه ی عالی درست کردم ! من : کار کدومتون بوده ؟

سه شنبه : دوشنبه😅

دوشنبه : کار خودشه ، میخواسته امروزو واسه خودش کنه .

من : خیلی خوب ، اگه راستشو نگید ، همه ی صبحانه را خودم میخورم .

دوشنبه و سه شنبه پچ پچ به هم : حالا میره آبی را بیدار میکنه.

من : هی می شنوم دارید چی میگید ، پس چی ؟ 😅

من به دوشنبه : یه کم از دنیای غلات بیاریمش بیرون !

سه شنبه : نقشه ی ایران برای منه 😉

من : ااا شبیه ایران شده ؟ اونا هم غلات نیستنا ! روزای هفته هستند ، اون روزه که شکسته دوشنبه است ، یه پاش رو زمینه یه پاش تو آسمون !

سه شنبه : شیر شکلات گرم برای منه .

من : نخیر هیچ کس به شیر شکلات من دست نزنه .

دقت کردین ، سفره ی من بارونیه ؟ پسته ها هم دهنشون بسته بود .

سه شنبه : داره به زمان ایهامی حرف میزنه

دوشنبه : زمان نه ، زبان

سه شنبه : زمان ِ ما ایهام میهام وجود نداشت 😅

ساکت باشید ، میخوام صبحانمو بخورم ، این فیلم های دیروزو کسی نقد کرده ؟ تازه متوجه شدم شوخی کردین ! میخندن و میگن امروز چند شنبه است ؟ سوال میپرسن دوشنبه ؟

دوشنبه را آوردید توی روز یکشنبه باز ؟

سه شنبه : من راضی ام ، چون دیروزو دوشنبه کردم ، امروز شد سه شنبه.

میگم توی فیلم یه دیالوگ بامزه گفت ، شنیدی ؟😅

سه شنبه : من همه ی فیلمو حفظم !

میگه یه چیزیو مطمئنم که دلم نمیخواست جای تو باشم 😅 به دوشنبه داره میگه . حالا دوشنبه غصه نخوره ، بلاخره تفاوت ها آدم ها را میسازه . بزار عکسشم بعدا بزارم اینجا. یه چیز جالب دیگه هم گفت آخر فیلم ، اینکه اگه خاطرات خیلی درب و داغون ساخته بشند ، بقیه آدم ها چی میگن ؟ آفرین ! اصلا دلمون نمی خواد در موردشون حرف بزنیم .

اینکه حقیقت ِ ناب ِ زندگی اینه که اگه دوشنبه ها ناراحتند که چرا در دنیا نیومدند و یا در دنیا نیستند ، علتش اینه که کسی دوستشون نداشته از اول تا آخر ! حتی بازتابشونم دوست نداشتند !

برعکس سه شنبه را ببین 😅 ۵۰۰۰ سال گذشته ، هنوز داره زندگی میکنه 😍

دوشنبه : حالا میگه ۴۰۰۰ و خورده ای 🥴

من : آره روی سنش حساسه😅

یکشنبه ی من کو ؟ فیلم یکشنبه ام کو ؟🥴

نبینم دیگه منو غافل گیر کنید ها ! من دو بار غافل گیر شدم که رو دست خوردم ! عجب ! از من بعید بوده😅

با هم هم دستی می کنند ..... !😐🙂

🌹دوشنبه نمیدونم چندم از بهمن ، هوای خیلی تمیز و بارونی و نفس بخش و لبخند های سه شنبه جاری در روز

۱۴۰۳

مسیر درست تر🙂

سلام به زیباترین روز هفته 😍 بعضیا از این روز خوششون نمیاد ! مهم اینه که یکشنبه خودش عاشق روزشه 😉 چون هفته ی پیش مسیر فیلم دیدن یکشنبه تغییر پیدا کرده بود ، پس از کلی نگرش و باز نگرش برای هفته یه برنامه ی فیلم خوب چیدیم ، شاید که گوگل هم مسیرشو درست کنه ! در اینکه فیلم ها انگلیسی هستند کامل ! نه کامل انگلیسی نیستند، بعضی هاشون کتابی اند ، بعضی ها اقتباسی ، بعضی هاشم لهجه دارند و به نظرم فیلم های جالبی اند و بایستی ثبت بشند.

عدد یک را اصلا نمیتونم بدم به شنبه 😅 یک فقط برای یکشنبه هست ، بنابراین شنبه ، یه جور عدد هست قبل از یک . صفر هم نمیتونه باشه ، جمعه صفر را برداشته ، ۶ را هم ( جمعه زورگو هست و عقاید صفر قبل از یک داره و یهو عقاید ۶ امین هم داره ، تکلیفش با عددش هنوز مشخص نیست )

شماره ی کلمه هایی که قبل از یک ، دو ، سه ....میگند ! شنبه

شماره ی یک

یکشنبه برای خودش ۳ تا فیلم برداشته ، میگه من روز با حوصله و لبخندی و در تعطیلات هستم ، حوصلم سر میره .

شماره ی دو.

دوشنبه با پنجشنبه هنوز درگیری داره از اون هفته 😅 فکر کردند مسیر فیلم دیدن منو بهم بزنن ، منم بلدم فیلم پنجشنبه را بیارم در دوشنبه.

شماره ی سه.

سه شنبه ، خودش انتخاب کرده ، کاملا نظرشو تحمیل کرده یا این یا اصلا نمی خوام 😅

شماره چهار .

چهارشنبه ، امیدوارم فیلمش مرتب و منظم باشه🙂

شماره پنج .

پنجشنبه

دوشنبه و پنجشنبه میتونند فیلم هاشونو با هم جابجا کنند .

ببین چه اتفاقی در روز افتاد😅

بینشون بحث افتاده بود که کاغذ برنامه چیه ؟😅 گفتم خیلی سر کنجکاوی باهم بحث نکنند ! روزای هفته را میگم ! فکر می کنند حرف و عمل ما یکی نیست ! بیا ، بفرما ، اینم برنامه ! ببینم شما چه کار کردین ؟!

طبق برنامه من همه ی کارها را انجام داده ، الانم برنامه رسیده به 30 ، دوتا کار فقط مونده ، از اونجایی که برنامه ای که سه شنبه ریخته غیر رباتی بود، ذهن به روال بقیه ی شنبه ها هی میخواست ربات شه ، چند تا کار خودش به دلخواه انجام داد 🙂 گل ها را ببینید و لذت ببرید ، چنین برنامه ی کیوتی ، این گل ها را هم داره😍

از اونجایی که شنبه بهش برخورده بود که من ربات نیستم ، تلاشگرم و این حرف ها !

سه شنبه : خودشو با دانش و کوشش و سنجش میخواد قاطی کنه 😅

من : ولش کن ! بزار حرفاشو بزنه .

حرفاش کو ؟ یادم رفت اسکرین بگیرم ! حالا آخر میارمش اینجا !

سه شنبه : کی زدی اینو ناک اوت کردی ؟

من : با منی؟ یا با شنبه ؟ 😅

باز رفته چی خونده ؟!!! من تو ذهنم با سه شنبه ! میشنوه یعنی ؟😂

سه شنبه : تاریخچه اشتباهه !

بیا ، خوب شد ؟ به گوگل میگم درستش کنه ، راست میگه سه شنبه ! چجور شنبه ادعای ورزش حرفه ای هم میکنه ، تاریخو درست کن ! میگه ما خودمون اون سال ها

من : غش کردم از خنده😂 چنان از اون سال ها حرف میزنه انگار همین چند سال پیش بوده ، فک کن هزاران سال پیش ! این ورزش برای خودمون بوده ، نگران نباش من تاریخو اصلاح کردم 😉

من به سه شنبه : الهی بمیرم برای یکشنبه ، توی خیابون هفته سرگردونه ! شنبه را بگو بره ، دلم برای یکشنبه یه ذره شده .

سه شنبه : من با شنبه کار دارم ، می خوام باهاش برم مسابقات مشت زنی ببینم 😎

میگم ، اون وقت من کجا برم ؟

میگه ، برو کنسرت 🤣

میگم ، پس یه کاری کن روزی که میخوای بری مسابقات مشت زنی ، منم دقیقا همون روز برم کنسرت !

حالا از کدوم مشت زن ها خوشت میاد ؟ والا من هیچ سر رشته ای ندارم ، کلا صفرم !

جواب هاش شروع شد 😂 حالا باید معما حل کنم ، چه گیری کردم 😑😶 یه جوری گیر کردم نزدیک بود جوابو بندازم تو زمین جهان بخش ! خواننده مونو میگم نه فوتبالیست را ! 🥴

میگم میخوای از بابک جهان بخش بپرسم از کدوم بوکسور خوشش میاد ؟ به هر حال اگه قرار باشه در روز مسابقات بوکس من برم کنسرت جهان بخش باید مدارمون یکی باشه😂

میخواد به من جواب بده ، میگه کسی هست من بشناسمش ؟ میگم از چی حرف میزنی ؟ میگه ، مگه قرار نبود فردا مسیر فیلم دیدن گوگل را درست کنی؟

میگم : ااا ، اصلا یادم نبود ، فیلم ها را باید در مسیر درست بیارم .

من میم تعجب شدم از دستش !

جواب هاشو پیدا کردم ، معلوم هم نیست اینا را از کجا میدونه ؟ کمربند سبز یعنی خیلی خفنه توی بوکس ؟ عجب !!! 🙄

لباسشم مشکی و قرمز باشه ، دستکشم همین سبز .

من : گوگل بیا منو نجات بده🙄

به من میگه شناختی ؟

من : نه والا 😂 آخه من چرا باید بوکسر مورد علاقه ی شما را بشناسم ؟

میگه برای اینکه شنبه را بندازیم بیرون و ناک اوت و تمام !

در و باز کن که یکشنبه ات پشت دره 😉

من : 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

هفته ای که گذشت🙂

سلام به وبلاگ😍 وبلاگشو خیلی دوست داره 🥴 اوشون دارند به منو و وبلاگ میخندن از بالا🤩 هفته ای که گذشت چطور بود ؟ از نظر من که روزای هفته خیلی تلاش کردند خودشونو اثبات کنند و با برنامه هم همکاری کردند . نقاط خوب قشنگی هم داشتند ، حواسم بوده به همشون.

اما بیاییم در زمان ! باز شوخی از اول صبح شروع شد و میگم ! این اجازه ی دسترسی به داده های ذهنی و یا ثبت شده و مانده در ذهن چحوریاست ؟ یعنی هر کسی میتونه به هر داده ای دسترسی پیدا کنه ؟ مثلا از کجا متوجه شده بودی که من از پیتزای اول صبح خوشم میاد😅 اونم سرد ! صبح شروع شد ، به حدی خواب آلودتر از چهارشنبه بود شنبه که با این حالت 🥴 از خواب بیدار شدیم ، شوخی های سه شنبه شروع شد ! شنبه خوابش میاد ، بسپار روزو به من 😉

من : 😍

صبحانه ، پیتزای سرد با چای

من : 😅

هیچ چیزی دور و ور نباشه ، مرتبی محض در دسترس دیدگان 🙂 موهامو برس کشیدم ، قبول دارم اون یه چیز دیگه بود ، بوی خیلی خوبش ماندگاره ، داریم در مورد سرم مو حرف میزنیم ، هنوز یه کم مونده ازش . برای روز موزیک انتخاب کردیم ؟ هی گشت زدیم تو کوچه ی موزیک تا first second را انتخاب کردیم ، یعنی آدم میشنوه دلش میخواد دوباره بشنوه . پیتزا را سرد خوردیم با روز ، شنبه داره بیدار میشه😅 کی اول صبحی پیتزا میخوره ؟

سه شنبه : بفرما چایی ، دیر رسیدی ، پیتزا تموم شد 🤪

من به سه شنبه : تا آدمو با کارهاش به جنون نرسونده بیا واسش برنامه بنویسیم ، مثل رباته ! برنامشم رباتیه ، کل زندگیش فقط مثل ربات کار کرده 🥴 سه شنبه : کاغذ شطرنجی را 😍

من : واسه چی شطرنجی ؟ کاغذ کاغذ ِ ، فرق نداره که ....

فرق داره ؟ عدد داره ! وووو رفتیم توی دنیای رمز و راز اعداد !

بنویس !

دستور میده 😐 چی میگه ؟! با شنبه دعوامون شد ول کرد رفت ! والا رباته ! 😅 بزار برنامشو درست کنیم ، یه تنوع بهش بدیم.

سه شنبه : فک کردی شطرنجی عددی را واسه چی گفتم بردار.

من : خوب دستتو خوندم🙂

ساکت ! شنبه داره ما را میبره به قضاوت ، ساکتش کردیم !

برنامه شروع میشه :

شماره یک . استراحت 😅😅😅 ( نه فکر کرده خواب آلود میشه روزشو شروع کنه ، استراحت کن )

شماره دو. صبحانه

شماره سه .چای

عدد های سه شنبه : 😅 از شماره ی یک تا سه

90 .....60

من : معما را بده من ، یعنی شماره ی یک بخواد شروع بشه ۹۰ دقیقه وقت داریم به دو و سه نزدیک بشه ۷۰

کی داره سیگار میکشه ؟😐🤨 مگه نگفتم موقع خوندن وبلاگ سیگار نکشید !

شماره ی چهار .ادامه ی موزیک ............‌..............70

داری به چی فکر میکنی ؟😅 به می دونی شادمهر ! میگم موزیک میدونم شادمهر خیلی قشنگه ، کل مجموعه قشنگه ، میشه ، یه میدونی هم شادمهر برای دل ما بخونه ! تعارف هم نکردیم 😂

شماره ی پنج . لباس شویی

.

.

.

شماره هشت . ناهار ؟ خیر ، ناهار نه ولی شام

شماره نه . وبلاگ ( شماره ۹ ، کلا چرخشی هست ، دلش بخواد یهو جاشو با شماره پنج عوض میکنه ، ۸ و ۹ را سه شنبه بهم میریزه 😅) ...........30.

بهتون برنامه دادم ببینم روزتونو چجوری میسازید 🙂

خوش بگذره ، ربات هم نباشید ، روی حواسم به تمام شنبه هاست !

امروز شنبه ی غیر رباتی🤩

میم تعجب + داشا

پنجشنبه دلش خواسته ادامه داشته باشه ، خیلی شلوغ پلوغ شد انگاری 🥴 تقصیر اوناست ! هی داره به دانش پنجشنبه اضافه میشه😅

میم تعجب یعنی چه ؟ معلوم نیست که این اطلاعاتو از کجا میره میخونه ، اون وقت من باید از گوگل بپرسم ، میم شدن دیگه یعنی چه ؟🥴

جواب گوگل : میم یک عنصر فرهنگی یا ایده است که از فردی به فرد دیگر منتقل می شود، معمولاً به صورت تصاویر، ویدئوها یا متن، که معمولاً جنبه سرگرم کننده یا کنایه آمیز که بیانگر یک داستان بصورت خنده دار و مقایسه ای هستند .

من به گوگل ، یه بار دیگه داشا را هم معنی کن ، من ثبت کنم اینجا ، یادم نره😅‌

جواب گوگل : داشا در حقیقت به معنای پرتو افشانی سیاره است. بازه ی زمانی که یک سیاره بیشترین پرتو افشانی را در زندگی ما دارد.داشا در حقیقت به معنای پرتو افشانی سیاره است. بازه ی زمانی که یک سیاره بیشترین پرتو افشانی را در زندگی ما دارد.

جواب ِ سه شنبه : آدما یا دوقولو دارند یا ندارند اگه نداشته باشند ، داشا دارند.🙂

من : 🥴

سوال بعضیا ! نیستیا بهشون جواب بدند😅

پنجشنبه تمام و سلام !