سلام به روز سه شنبه ، چرا آخه این قدر من از سه شنبه خوشم میاد ؟ وبلاگ داره از من میپرسه 😅 منم میگم نمیدونم ، منم امروز به خاطر سه شنبه بودن هیجان دارم ، هوا را ببین از دیشب چه دلبرانه شده ، اصلا از کولر خنک تر خودشه😍 سه شنبه از اول ِ شب ِ شروع روزش ، برای روز برنامه چیده ، صبح شد و من این طوری شدم🥴 کاملا ADHD پیروزه ، سه شنبه میگه من کمک می کنم ، میگم اگه مرزهای adhd را رد کنیم ، میگرن میاد به استقبالمون ، برنامه را انداخته اون طرف و میگه طبق میل adhd جلو میریم، یعنی هر چیزی که جلوی چشممون باشه ، میگم الانه که تپش قلب بگیرم😐

رفته آبی را صدا زده ، بازی را هم ، تالی هم ، یکی دیگه را هم ، میگم این کیه ؟ میگه نیروی اضافی هست .

آبی امروز حالش خیلی خوبه ، نه که آبی روزش با روز سه شنبه یکیه ، هوای آبی را داره .

میگم قراره اینا چی کار کنند ؟ میگه بعد که ما عکسمونو درست کردیم ، میگیم بهشون😅

گل ها شلوغند ! میگم نمیشه ، گل ها اصلا باید شلوغ باشند ، میگه نه گرمشون هست ، میگم چی کار میکنی ؟ برگ هاشونو نه !!!! میگه بیا ، خوششون هم میاد ، میگم اااا اینجا را ببین شمعدونی قرمز تلاششو کرده ، گل جدیدشو نگه داشته ، این شمعدونی مهمونه ، اون ۲ تا ایرانی ! میگه بیا اینا طاقتشون کمه ، برگ هاشونو ببین ، گرما زده شدند ، اینا را باید بیاریم پایین .

میگم آره عطرشونم رفته ،از گرما زدگی رسیدند به آفتاب سوختگی ، چند روز گرم آتشین ِ بدی بود !

میگه موسی گهواره را ببر پیش مادرش ، میگم اون پنجره جا نداره دیگه😁 میگه یه جوری جا بده ، سر و روی موسی در گهواره را شستم و آماده ی انتقاله .

میگم اینو چی کار کنیم ؟ میگه اگه آلمانی ها ، این آلوورا ها را ببینند ، سریع باهاش کرم میسازند ، میگم آلمانی ها افسردگی دارند ، مجبورن از کرم های شیشه ای و نامرئی استفاده کنند ، میگه مگه شما zn ندارین ؟

میگم داریم ، یه کرم خوب هم ساخته ، دوستاش مسخره بازی در آوردند گفتند ، آلوورا ها را با مایع ظرف شویی قاطی کرده که خوشبو شده

قیافه ی سه شنبه ....😅 اینا با هم شوخی می کنند ‌.

بله ، نمیدونم چطوری zn رفته روی خمیر دندون ؟ شیمی بلدی ؟ zn را به خمیردندون می زنند واقعا ؟!

آلووراها را ژلشو جدا کردیم و ریختیم داخل جعبه ی کرم ِ خوب که تموم شده بود😅 میگم به اینا ، ویتامین E هم می زنند ؟

میگه ، بیا ما C ، بزنیم ، میگم نه لیموها را بچکونی توی آلوورا ، میریزم تو شربت ، کرم نمیشه دیگه😏

میگه اینو بده من ، میگم اینو که نمیشه قاطی کرد ، این اسفنده ، میگه بزار جلو چشم ِ adhd ایت که الان چشممون میزنن. میگم اینو راست میگی ، باید بگم موقع دیدن عکس ، عینک های آفتابیشونو بزنن روزها😎

میگم این گروه شربت سازی یه چیزایی یاد من دادند ها ، من گل پنیرک را انداختم تو یخ ، رنگشم آبی طور قشنگ شد ، اما تا بهش آب اضافه کردم رنگش محوشد😕

میگه بیا خودمون ، شربت خودمون را بسازیم ، شربت ۳ رنگ مخصوص گرما ، میگم موافقم ، اصلا من از شربت هایی که خودم درست می کنم بیشتر خوشم میاد 😍

میگه قاضی شادی ، شدی ؟

میگم خوب یه جورایی آره ولی قضاوت سخته ، میگه ساندویچ که خیلی خوشمزه بود ، میگم آره ، این ساندویچ به اندازه ی اون پیتزای ایتالیایی خوشمزه بود ، میگه ببرمشون به خیلی خوب بودن ؟

میگم ببر🙂

میگه سوپ از کیه ؟

میگم سوپ قرار بود از من باشه ، پسر کوچولو اومده سوپ جوی آماده ی خودشو قاطی سوپ ِ من کرده ، میگه این که خیلی خوشمزه تر شده ، میگم بهش کدو و هویج و عدس و گندم یا جوی شکسته و رب و لیمو و سبزی سوپ اضافه کردم .میگه ، سوپو هم میبریم به خیلی خوب بودن😍

اما شربت ! اصلا این شربت زندگی هست برای تابستون ، میگم رنگو ببین آبی و سرخابی 💞💙

-میگم خونه یه جاروبرقی میخواد ، میگه جارو را بده دست آبی ، خوب جاروبرقی میزنه با توجه .

-ظرف ها رو هم بازی میشوره .

- شام ِ شب را هم تالی درست میکنه ( میگم به تالی بگو استامبولی درست کنه ، من خیلی وقته نخوردم )

میگه دیگه چه کاری مونده ؟ میگم میزها را دستمال بکشه 🙂 میگه بیا اینم برای نیروی اضافی .

میگم شوهری رفته شبیه اون گاز پاک کن که تموم نمیشه ، مخصوص شیرآلات را خریده ، دوباره اینا را نریزه ته سطل آشغال 😅 این گازپاک کنو به سطوح آشپزخونه زدم ، تمیز نمیکنه ، تموم هم نمیشه ، اما این مخصوص شیرآلات را زدم به شیرها ، ثانیه ای برق افتاد ، ببریمشون به قضاوت ؟

میخنده و میگه ببر.

و عکس ِ دسته جمعی خانوادگی روزها 🤩

میگه این کارد آشپزخونه این طرفی چیه کنار لیموها ؟ میگم اینو خانه و آشپزخانه داده بودن به شوهری اشنانتیون 😅 که برسه به دست اونایی که کارد آشپزخونشون خوب نبوده ، ولی من بردمش قضاوت و اصلا خوب نبود ، سرخابی و آبی امروز حرف اولو در روز زدند 💞💙

💙سه شنبه ی آبی و خنک در دل تابستون 💙