از خود گذشتگی
حس می کنم خیلی وقت ها خودمو جای احساس طرف مقابلم گذاشتم و قبل از اینکه ناراحت بشه فرمان مغزمو تغییر دادم.
امروز یه تلفن کاری مهم داشتم هرچه قدر سعی می کردم تمرکز کنم تا یه مشاوره ی خوب بدم پسر کوچولو مدام میگفت مامانی مامانی آخرش هم با جیغ بلند چند بار گفت مامانی...نمیدونم حرفهام موثر بود یا نه ولی خانوم ن خیلی هم به دلش نشست و بسیار تشکر کرد.
انگار حس زندگی توی صدای من براش جذاب بود.
من و نویسنده هر روز با هم در تماس هستیم
حس زندگی فوران دارد در زندگی نویسنده و من مثل آهن ربا جذبش می شوم.
+ نوشته شده در دوشنبه یکم اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت 4:16 توسط قاصدک نقره ای
|
من از لحظه های کوتاه و بلند خوبی ها و بدی ها و تجربه هایم برایت می نویسم