صبحانه ی آبی
امروز وبلاگ سر خوش و با حال خوب از خواب بیدار شده و به سرش زده یه شنبه ی قشنگ بسازه ، قول هم داده که شنبه را ببره به تصویب تعطیلی🙂 هوس صبحانه ی آبی کرده با قهوه 🥴
اینم خواسته ی وبلاگ :

قبل از اینکه از خواب بیدار بشم ، خواب دیدم توی یه جاده ای هستم ، رفتم بالا رسیدم به یه کوه صخره ای کوچیک ، چندتا صخره بزرگ و کوچیک اطراف بود ، بچه ها با خوشحالی روی صخره ها بازی می کردند ، زیبایی منظره از اونجا شروع میشد که از تمام این صخره ها رودهایی جریان داشت که آروم آروم میرختند به رودخونه ی نزدیک زمین ، از بچه ها پرسیدم اینجا کجاست ؟ گفتند سنندج.
به سنگ های کف رودخونه نگاه می کردم و به بازی بچه ها ، چه رهایی بی نظیری از حس شادی و آرامش همزمان توی این فضا پیچیده بود.
تاثیر نوشت : دیشب قبل از خواب چند صفحه عصب شناسی خوندم و بعد از بیدار شدن به این نتیجه رسیدم ، احتمالا در آینده بشه با مهار تمرکز بیش از حد مغز بر اونچه که اولویت نیست ، بشه ذهن را از ابتدا به اونچه که ضروری هست هدف دار کرد و همچنین با مهار لحظه ای پیام های ممکن نیست و نمیشه ، در مدارهای ذهنی ، به تمام افراد برابری یادگیری داد و با تقویت مدار های تلاش درصد موفقیت افراد در زمینه ی یادگیری را به خوبی افزایش داد .
من از لحظه های کوتاه و بلند خوبی ها و بدی ها و تجربه هایم برایت می نویسم