از خواب برگشتم به بیداری و چه قدر بعضی خواب ها حال خوب کننده هستند ، رفتم داروخانه توی خواب و دو ورق استامین نفن ۵۰۰ خریدم، مسئول داروخانه گفت ۷۰ هزار تومن ، از این قیمت تعجب کردم .قرص ها را خریدم و اومدم بیرون ، یه جای عجیب بودم ، شبیه یه کشتی ، یه پسربچه ی ۸ یا ۹ ساله در نزدیکی من بود ، توی دست هاش چند تا سیگار بود ، نزدیکش رفتم که بهش بگم سیگارها برای تو خوب نیستند ،با یه وسیله ی خیلی کوچک شبیه فندک که کلش نیم سانتیمتر بود یکی از سیگارها را روشن کرد و گفت امتحانش کن ، با یه کم مکث سیگار را ازش گرفتم ، بوی خوبی داشت ، دودشو نفس کشیدم و بعد بیرون ، روی سیگار از نیمه یک خط داشت که زیرش نوشته بود

molino

.بین آدم ها راه رفتم و به نیمه که رسید سیگار را رها کردم.
روی کشتی پر از صندلی بود که میزهای کوچکی جلوی صندلی ها بود ، روبروی من یه آدمی بود که توی خواب ازش شناخت داشتم ، یه برگه با چند موضوع جلوش بود که باید یکی از موضوع ها را مینوشت .
برگه ی من موضوع نداشت ، توی یکی از دستای پسربچه سیگار و توی یه دست دیگش یه کتاب با برگ های سبز روشن بود که با رنگ سفید چند عنوان بود و تصمیم گرفتم در مورد یکی از اونها بنویسم .بهش گفتم چرا نمینویسی ؟ با این همه موضوع مشخص.
نگاهم کرد و با لبخند گفت ، حست به سیگار چطور بود ؟ بهش گفتم خنثی ، فقط یه بوی خوش داشت و اون چیزی نبود که همیشه فکر میکردم میتونه حال خوب کننده باشه .خندید و گفت تا زمانی که چیزی را امتحان نکنی نمیتونی خودتو محک بزنی ، چه قدر این آدم توی خواب وجودش پر از آرامش بود .

بهش گفتم چرا نمینویسی؟ گفت نوشتن من خوب نیست ، اما نوشتن های دیگرانو دوست دارم .

از خواب بیدار شدم و به جستجوی مولینو ، این کلمه ی هرگز نشینده و هرگز ثبت نشده در ذهنم پرداختم ، شهری کوچک در گوشه ای از دنیا.که گویا دلش میخواهد در پازل ِ جهان من باشد

اگر وقایع و مکان ها و شخص هایی را در خواب هایمان میبینیم که در بیداری هرگز ندیده ایم ، فقط میتوان یک چیز را خوب متوجه شد که روح ما قدرت پرواز

🙂 دارد

این ها هم هدیه های پاییزی مولینو به وبلاگ

🍂و قاصدک