ناهار ِ امروز سوپ بود ، هیچ کس هم از مزه ی سوپ با سس سفید احتمالا خوشش نمیاد ، احتمال زیاد خودم هم مزه ی شیرین زیاد بده خوشم نمیاد ولی خوب شکلش ! موقع پختن به هر حال یه کم شیر داخلش ریختم ، سوپ خوشمزه شد 🙂 سه شنبه یه جوری غذا درست کرده هنوز داریم ، اونو گرم کردم بخورم ، این طوری شدم😍 خیلی خوشمزه تر شده بود ، یه مزه ی جادویی طور !

آبی کجاست ؟ باز معلوم نیست با خودش چی کار کرده ؟🙃 سوال های ذهنمیو باید بپرسم ، نمی تونم نپرسم .

شعر دلش خواسته به صورت مونس گونه وبلاگ بخونه ، تاکید بر اُ خوندنشم هم جالبه ، بخونیم و سپس منتظر رفتن پنجشنبه باشیم ، نه تنها تجدید نیرو نداریم چه بسا تضعیف نیرو هم داشته باشیم😐

خاقانی را غم نو و درد کُهُن

آورد بدین یک نفس و نیم سُخُن

تا من به تو زنده‌ام به دل کس نکُنم

چون من رفتم تو هرچه خواهی می‌کُن

🍂🍂🍂🍂🍂

خاقانی ازین کوچهٔ بیداد برو

تسلیم کن این غمکده را شاد برو

جانی ز فلک یافته‌ای بند تو اوست

جان را به فلک باز ده آزاد برو

غمهای جهان مونس غمخانهٔ من ....اول این شعره اومد به نظرم بعید بود از ابوسعید باشه در نتیجه هوش گوگل را در شعر شناسی سنجیده و نتیجه این شد که از دیگرانه ، لابد از کوچه ی خاقانی برداشته🥴