پنجشنبه ی دوست داشتنی
چرا هیجان دارم برای پنجشنبه ؟ 😁 خودم هم نمیدونم ! لابد مودی شدم 🥴 بندازین دیگه اشکال نداره ، هرچی دلتون می خواد بگید ، مدار روی بی توجهی هرچی می خوان بگن بگن بگنه ....! شکللک خورشیدی که توی ساحل خوابیده رو به آفتاب فارغ ز غوغای جهانم 😀
--------- خط عصب شناسی یعنی این مبحث ذهنی تمام سرِ خط بعدی!
از اینکه پنجشنبه ها منو بیدار میکنه خندم میگیره 😅 به هر روشی هم برای بیدار کردن ِ من متوسل میشه ( اااا کلمه غیر فارسی ) استفاده میکنه یعنی ! میگم خوابم میاد ، میگه خوابت خیلی هم خوب نبود ، میگم یادم نیست ولی خوب خوابیدم ، کاملا مشخصه با بیداری که خوب خوابیدم 🙂 پسر کوچولو : من می خوام برم بازی گوشی !
میگم ذهنت میشه مغزی بازی ها ! ایراد ! کاملا می پذیرم 😍 من باید خوب و قوی باشم که نسل قوی تر از خودمو نه تنها کنترل که مسیر دهی هم کنم حس خوشی و آرامش و هیجان هم در مدار نسل جدید پایدار کنم که بازم برگرده ، در نتیجه کاری نکنید که دوباره با قاضی و چهارشنبه قرار ملاقات بذارم ( این ذ کلا به معنی گذاشتن ، همیشه با این ذ نه این ز ) اینا توی نوشتار هی با هم قاطی می شند جهت تاکید بایستی هی گفت ، آفرین 🥰
خوب برو بازی ! الان آدم باید بخوابه نه که بیدار بشه ! و یه خواب دیگه شروع .....این چیه ؟ 😅 خودت ساختی؟ شبیه بالنه به نظر من ! میگه تا آدم سوارش نشه معلومه متوجه نمیشه چیه ؟!
من : هعععی ! من سوار ِ این بشم ؟😅 اینو تازه ساختی بیوفته پایین چی ؟ از لجش میگه نه خوبه آدم هی بخوابه و هر چی صداش بزنیم بیدار نشه !
میگم با من چی کار دارین ؟ من که قشنگ پنجشنبه را معرفی کردم ، گفتم که حواستونو بدین به پنجشنبه ! نه من 🥴 بلاخره بعد از کلی بحث سوار مثلا صندلی پرواز شدیم 😅 خیلی خوب بود و از خواب بیدار شدم ، یه صبحانه ی خوب ، پسر کوچولو بیا دیگه وقت صبحانه ، صبحانمون چی بود ؟
پنیر گوجه خیار گردو شیر کاکائو کرم کنجد ( خیلی کم ازش می خورم جهت اعتدال *) نمیدونم چرا هی ستاره میزنه ! 🙄 پسر کوچولو کرم شکلات . ولی خوب صبحانه ی جمعه یه چیز دیگست ، اما اینم خوب بود.
---------- خط عصب شناسی کمی مرتبط به قبلی ..................
میگم شماها چرا اینجوری هستید ؟ من پنجشنبه باشم ؟😅 پنجشنبه من باشم ؟ این دوتا سوال متفاوته ها ! جوابش کاملا فرق داره ها !
سه شنبه : یارو کاملا تو را با پنجشنبه اشتباهی گرفته بود
من : آره یارو اومده بود توی ترجمه پاتو نشون بده ببینم ! یارو دیوانه است 🙄 ببینید ممکنه من بتونم پنجشنبه باشم ولی هیچ وقت پنجشنبه نمیتونه من باشه ! تمام !
میگم یارو چی توی سرشه ؟ چرا این قدر با دوستش فرق داره ؟ میگه میدونی به دوستش علمی ها چی میگن ؟ میگم چی ؟ میگه مکسی !
میگم آخی چه قشنگ همو صدا میزنن یعنی تو یه مکسی هستی ، آره ؟
میگه آره همدیگرو این طوری می شناسن. حالا یارو دنبال دخترای خوشگله که ببره اینا را به کشتی و دریا و به آرزوشون که درخشیدن هست برسونه ، میگم آخه چه جور درخشیدنی ؟
میگه مثلا درخشش ظاهری !
میگم خوب خداروشکر که من خوشگل نیستم 😅 همون دوستش متوجه ی من بشه بهتره 🙄
چی ؟ نمیدونم والا منم متعجبم ! چرا هی هم می نویسه به نام خداوند قادر متعال ! این مثلا شگرده ! ترجمه را بهم میزنن !
سه شنبه : از کلمات به نفع خودشون استفاده می کنند در حالیکه استفاده از کلمات در مسیر نادرست معنا را اشتباه میکنه .
ممنون از اینکه حواست هست ، متشکرم 🙄😍
---------------------------------------------------------- خط عصب شناسی بعدی
پنجشنبه ی هفته ی پیش و تجدید نیرو 🤩 :
امروز اصلا تجدید نیرو نداریم 😒 تجدید نیرو : 😏 ولی ما تو را داریم🤩

سه شنبه : اینجا یه سرزمین داره که بختیاری هم حرف میزنند 😅
من : الکی ؟ برگشتم ! اااا راست میگه
سه شنبه : آدمای درستی هستند .
من : بزار ببینم ؟🤩 درست اند ✅ ثبت در تجدید نیرو
همه ی تصاویر از بالا بود ، موزیک هاشونم دوست داشتید بشنوید ؟ یه موزیک هست که پسر همسایه ها پلی می کنند ، همین خوب بود 😅 زندگی با تو چه قدر قشنگه آسمون عشق چه ؟ آفرین آبی رنگه 💙 حواستون باشه تو در اینجا توهایی هستند که تجدید نیروی آسمانی لازم دارند ، گاهی وقت ها هم مثلا می خوان بگن که اگه شماهای نوعی همسایه ی ما می شدین این طوری هواتونو داشتیم ، به هر حال قشنگ بود ، تشکر 💞
------------------- خاطره ی مرتبط با قبلی
یه بار هم قاصدک رفته بود یه جایی قرار بود بره جایی دیگه ولی یهو مکان تغییر کرد ، خیلی حواسشو جمع کرده بود که بچه هایی که توی این محیط پرورش یافته و بزرگ شدند چه خصوصیات اخلاقی می تونند داشته باشند ، این قدر چرت و پرت گفتند که بابای دخترشون اومد اطراف من و چپ چپ نگاهشون کرد که خجالت بکشید 😅 آبروتونو خرید وگرنه اسم محلتون خیلی بد میشد ، یه ساعت هم به من نشون دادین ! ساعت ِ کی بود برگشته بودین ؟ ساعت ِ آبی ؟ ساعت ِ سه شنبه !
حواسم بود برداشته بودین ولی آفرین به چنین باباهایی که آینده ی دخترشونو کنار چنین بچه هایی می بینن و در نقش محافظتی خودشونو می رسونند 🙂
-------------------- ببینم تجدید نیروی آخر هفتتونو باز 🤩
با من بازی کرد ، منم باهاش بازی می کنم 😅 خاطره ازش :
چند سال پیش که پسر کوچولو خیلی کوچولو بود مثلا ۳ سال ! جهت تجدید نیرو رفته بودیم کنار دریا ، یه لباس ساحلی از این پیراهن های ساحلی گلی عکس قایق داره هم داشت ، اینو با خودش آورده بود که بپوشه ، منم همش بهش میگفتم اینو بپوشی سوار قایق هم بشی من ازت عکس بگیرم 😍 یه کلاه شب یلدایی قرمز هم داشت روش نوشته بود یلدا مبارک ، اصرار اصرار که من می خوام این کلاهو با این لباس بپوشم !
من : 🙄 خیلی خوب !
وقتی رسیدیم اون قدر هوا سرد بود و دریا طوفانی که رویاپردازیمون خراب شد 😅 بلاخره نزدیک ظهر که هوا گرم تر میشد ، پسر کوچولو تیپشو ساخت که بره دریا ، ولی چون سرد بود باید لباس آستین بلند می پوشید ، لباسش چی بود ؟ عکس بابا نوئل 😅 اعتراض کرد که من حتما باید لباس ساحلی را بپوشم .
من : بچه سرده ! پسر کوچولو : من لباس ساحلی می خوام فقط !
در آخر لباس ساحلی را پوشید روی لباس بابانوئل آستین بلندو کلاه قرمز شب یلدا را هم گذاشت سرش و با عینک آفتابی قرمز وارد ساحل شدیم 😅
از اون طرف ، اااا ! ما این بچه را می شناسیم با هم بحث که همونه که توی اینستاگرامه .
من از این طرف : 😅 خدا نکنه ! ما ؟ عمرا ! بچه ی من اینستایی باشه😅
اونا با هم بحث چرا خودشه 😅 بلند بلند هم حرف میزنن آدم می شنوه .
اینم جالب بود که ما را اشتباه گرفته بودند ، حالا اون بچه که خیلی معروفه خدا میدونه چه لباس هایی بهش انداختند و معروفش کردند ، اون وقت ما با چنین وضعیتی رفتیم به برابری با اون بچه 😅
بلاخره باید قایق را سوار می شدیم ، شوهری هم رفته بود خوابیده بود که خستم ! دریا هم مثلا طوفانی !
من : طوفانی نیست که ! هوا هم خوبه !
به شوهری : یا الان پا میشی میای یا ما خودمون با این خوش تیپه میریم قایق سواری و عکسمونو میگیریم 😅
شوهری : چند دقیقه بعد آماده و حاضر که میگن دیروز این طوری شده ، یه عده غرق شدند و این حرف ها !
من : اون دیروز بوده ، امروز همه چیز خوبه و برای اولین بار من و پسر کوچولو ترسو گذاشتیم کنار و سوار قایق شدیم و عکسمونو هم گرفتیم 😅😍
اینستا هم نزاشتیم گذاشتیم توی قلب خاطرات خوب خودمون با عشق 😍
----------- به چی فکر دارید می کنید ؟ به صندلی پرنده ؟ 😅
خیلی ریسک داره ولی خوب شاید یه روزی ترسو گذاشتیم کنار و ....💞
من از لحظه های کوتاه و بلند خوبی ها و بدی ها و تجربه هایم برایت می نویسم