آشنایی کامل با پنجشنبه 🥴
اومده سرک بکشه به حال و احوال من ، دلشم قند توش آب کردند انگار مدال قهرمانی بهش دادند😂 کی ؟ پنجشنبه ! بیا بیا نامی اینجا ! نامی عاشق ِ اینه که با جزیئات شکل و قیافه ی روزای هفته را ببره به سناریو !
میگم اصلا من حالم این شکلیه ، یه جور آرامش خیال با لبخند از ته دل آخیش گونه 😅
میگه ساعتت اعصاب مصاب نداره ، به سه شنبه میگه ساعت 🥴 دیوانست پنجشنبه !

میگم دقیقا همین شکل که این خانمه کرده ، این دقیقا مود منه🙂
میگه این که شبیه منه ! 🙄 میگم چی ؟! مسخره بازی در نیار ، این شبیه توئه ؟ یا تو شبیه اینی !
منو این طوری نگاه میکنه 😐 میگم چیه ؟ بشر اول همیشه میگفت این جمله ها با هم فرق می کنند وقتی به کسی میگی باید مطمئن بشی که تو شبیه اونی باید بگی یا اون شبیه توئه !

عکساشو 😅 !

میگم چه سبز هم داشتی ؟! فک کردم فقط سفید داری🥴

میگه نقره ای هم دارم 😏
میگم خدایی ، چه ت تو ؟ امروز با من خوبی 😅 میگه یه آرامشی دارم که ساعتت بهم ریخته !
هعی ! ساعت منو عصبی نکن ! 🙃

صبر کن ببینم این چیه دیگه ؟😅 میگه دارم با آرامش به دکتر سلام میکنم .
من : هعیی ! سو استفاده گرو ببین ! از صفحه ی من به دکتر سلام میکنه ! ( اینو ندیدم واقعا 😅)

این چیه دیگه ؟ من آخرش نفهمیدم این سنگ ها چه ربطی به خود آدم دارند ؟😅 میخنده و میگه مفهومو ول کن ! سنگ رو سنگ بند نمیشه !
دیوانست پنجشنبه 😅😐🙄

ببین من تا صبح میتونم باهات بازی کنم و ازت حرف بکشم 😅 ولی بیا برو من امروز روی ساعت حساسم ! زمان کم دارم ! احتمال این هم هست که زمانو هم گم کنم !
میگه من که ریلکسم ، همین جا خوبه ! 🙂
میگم ، ابراش که ابرای ماست ، زمینشم ......
نشستیم به مشق نوشتن بچه ! واسه چی مشق اصلا برای دبستانی ها این قدر باید زیاد بشه ؟! 🥴🥴🥴🥴
هی حرف میزنه ! میگم ساکت 😅

میگم قیافشو ! ولی لباست قشنگه ! رفتی از چی سر در بیاری !
میگه یه چیزیو متوجه نشدم ! میگم چی ؟😅 میگه چرا موزیک های پنجشنبه را ریختی توی پنجشنبه ی خارجی ؟
میگم به تو چه 😅 بههههههه تتتتتتو چچچچه ! بیا برو !
اگه رفت ....؟ قند تو دلش آبه 😅
من رفتم اینجا را جاروبرقی بکشم ، صداتو نشنوم !
من : پس اینا چین باز ؟ قسم می خورم ۳ بار جارو کشیدم ، با خودش آجیل و تخمه آورده از سر ذوق و هیجان و مثلا تغییر حال و احوال من ، همه را ریخته روی زمین !
بلاخره مشق ها با نرو عصبی تموم شد ولی آخرش بهم لبخند زدیم ( من و پسر کوچولو )
کمک هم نمیکنه ! من : وقتی داره میره 😅 لااقل لباس ها را تا می کردی می رفتی ، کلی زمان از من گرفتی ! خونه را هم حواسم بود ، تخمه و اینا ریختی ....!
میگه چته باز میخندی ؟ میگم میسپرمت به نامی ، یه سناریویی واست بنویسه که حالت جا بیاد😅 نامی جان ! بنویس ! اون سنگ های کف رودخانه را هم توی سناریوش بزار ! به من ضرب المثل میندازه ! 🥴
🌿
من از لحظه های کوتاه و بلند خوبی ها و بدی ها و تجربه هایم برایت می نویسم