سه شنبه صبح ، چهارشنبه شب
امروز پنجشنبه ، نمیدونم چندم خرداد ؟ ولی ماه گفته ، سه شنبه طلوع صبح و چهارشنبه ، ۳ و ۳۶ دقیقه از شب باید باشه ، چرا ؟ چون حواست پرت شده رویداد مهم نجومی را ننوشتی . ماه هم فکر میکنه من از این نجوم سر در میارم ، باورش نمیشه اینا را با هم قاطی پاتی میکنم ،خونه دوباره خیلی شلوغه ، نمیدونستم از کجا شروع کنم ، ظرف ها را شستم چشمم افتاد به گاز ؟ حساب گاز را رسیدم تا صفحه برقی شد ، چدنی هاشو انداختم تو سینک ، چایی را دم کردم توش بهار نارنج ریختم ، مثلا میشه یه روز بیاد توی ایران که بگن اگه چاییتونو دوست نداشتید برگردونید ، ما یه چایی مطابق میل ِ شما واستون میفرستیم ، دوستم میگه قاصدک تو همیشه از ایران یه جوری توقع داری که انگار اروپاست !
از اینایی هم که میگن ، اونجا هم به این خوبی که میگن نیست ، خوشم نمیاد ، اگه قرار باشه خودمونو بزنیم به اون راه که هیچ جا گل و بلبل نیست هیچ وقت درست نمیشیم ، اگه رفتاری درست بود و اجرا شدنی ، چرا ما اجراش نکنیم ؟ چرا امتحانش نکنیم ؟
دیروز پسر کوچولو را از خونه بیرون کردم و چنین سنگدل شدن از مامان ِ پسر کوچولو بعید بود ، اما واقعا از کارهاش و حرف گوش نکردن هاش خسته شدم ، در حد ِ یک دقیقه موند پشت در و منم این طرف به قلبم فشار میومد ، از اون طرف در میگه ، دیگه کار بد نمیکنم ، در و باز کردم و باهاش جدی شدم ، بعد که آروم شده میگه همسایه ها صدامو شنیدند آبروم رفت😠، میگم منم خسته شدم از اینکه یه چیزیو هزار بار بگم که هم واسه خودت خطر داره و هم برای من خسته کننده بشه که چرا گوش نمیدی به حرف هام .
در مرحله ی تربیتی سختی هستم که اگه کم بیارم ، پیروز شده و میره به فاز شکست دادن من و کلا حرف گوش نکردن .
هر روز با این جمله کلنجار میریم که اگه به حرف های من گوش نکنی ، پس منم به حرف های تو گوش نمیکنم .در این مرحله ی تربیتی ، تنبیه و تشویق اثر نداشته و دنبال یه راه جدیدتری هستم که نیست ، کنترل مداوم را پیش گرفتم اما خسته کننده بود ، در نهایت رسیدم به جدیت که احساس کنه جدی بودن شوخی بردار نیست .
یه زمانی خودمو بین مکالمه های پسرکوچولو پیدا میکردم که مدام در حال باشه گفتن هستم ، چون نه را قبول نمیکرد ، ولی حالا خودمو پیدا میکنم در حال گفتن نه اگرچه هنوزم خوب قبول نمیکنه ولی نه باید نه باشه، بعد به ماجرا از دور نگاه میکنم و میبینم میشه باشه هم توش آورد ، خیلی سخته واقعا ، گاهی وقت ها درخواست هاش پشت سر هم نه هست و کاری نمیشه کرد ، گاهی وقت ها هم میشه قول باشه را برای بعد داد ، به یه تعادل نه و باشه احتیاج دارم و همچنین یاد بدم که چه نه و چه باشه لزوما همیشه مطلق نیست ، میشه گاهی بسته به شرایط استثنا هم قائل شد .( توی پرانتز هم با تاکید بگیم فقط استثنا برای این بار بود )
داستان ماه هم بره صفحه ی بعد .....
من از لحظه های کوتاه و بلند خوبی ها و بدی ها و تجربه هایم برایت می نویسم