هزاربار صبح
هزار بار باید به خودم یه دفتریادداشت همیشگی بدم ، ذهن یادآوری کرده که کشف اون سایته ، ماه اسفنده سال گذشته بوده ، اسمش پارک آموزشیه .
بعد نشسته میگه ، پارک آموزشی اون یه سایته بود که بعد از اون سایته پیداش کردی، ، میخواستی درست و حسابی اسم سایتو بنویسی .
الان حس ِ دندونا را رو هم فشار دادن از دست ذهن دارم .🥴
ولی چه خوبه ، آدم خودشو بخونه و بخنده ، احساساتی هم بشه ، یهو رفتم تو بهار .🌺🌸🌹🍀🌿
آیا میدونستید تمام ِ مشکلات ما از این ذهنه ، تکلیفش با خودشم مشخص نیست و در آینده با به دنیا آمدن هر نوزادی و چکاپ سالانه ، ۶ ماهه و یا ماهانه ، به رفع نقص های ذهن می پردازند و بسیاری از مشکلات حل میشه .
در آینده ، جلوی خیلی از ناراحتی ها ، خستگی ها ، گم شدن ها ، قضاوت های نادرست و هزار داده ای که ذهن از پسش بر نمیاد گرفته میشه .
با تمام ِ این حرف ها ، امروز خورشید خیلی زیبا بود ، روز را پر از حس خوب و مهربانی کرد و با خودم یک رنگ به پیاده روی بردم ، کسی هم نمیتونست رنگ را ببیند ، رنگ امروز قرمز بود و قرمز به آدم های خسته و گیج شده کمک کرد .
دلم میخواست امروز ، دم دمای بهار بود 🙂
من از لحظه های کوتاه و بلند خوبی ها و بدی ها و تجربه هایم برایت می نویسم