پنجشنبه ، جمعه ، یکشنبه
صبح پنجشنبه برفی بود ، بعد بارونی ، خیلی دلم میخواست میزدیم بیرون ، اما خوب نبودم ، نزدیکی های ظهر بارون نم نم شد و دیگه نمیشد نشست خونه ، برای خرید میوه و زمستونی ها زدیم بیرون ، بودن زیر بارون زیبا بود .
هوا خیلی خیلی سرد بود ، وقتی رسیدیم خونه ، کی را دیدم ؟ خوشگل خانم را و به زیبایی خوشگل خانم لپ های قرمز نسترن بود .
میبینی درخت های تنومند توی این زمستون ، توی این برف و یخ زدگی ، خواب ِ خوابند اما خوشگل خانم و نسترن دوام آوردند ، میدونی میخوام چی بگم ، پس ...

قطره های بارون را ببین روی گلبرگ ها و لبخند ِ نسترن را😍
تقویم ورق خورد و رسید به جمعه ، نتونستم کنار غروب باشم و با حس زیبا و خوب همراهش بشم ، اثر دارو اون قدر زیاد بود که خوابیدم و ناگهان بیداری نشانم داد که شب شده است ، زدیم بیرون
باز خیابون باز آهنگاش ...
از زیر چند تکه ابر ، ماه ِ پوشیده ای دیده میشد ، کاش میشد ابرها را کنار زد و ماه را با خودم ببرم به خیابان ها .
ماه ناگهان از زیر ابرها بیرون آمد و تا جایی که توان دیدنش را داشتم همراهی کرد .
ماه : ستاره ات کجاست ؟ بقیه ستاره ها کجا هستند ؟ یه آسمون ِ به این بزرگی و پر ستاره ، اون وقت ماه تنها باشه ؟
عجیبه !
اومدیم خونه و پنجره را باز کردم که هوا عوض بشه ، این هوای تمیز معلوم نیست فردا هم باشه ، کی دقیقا بالای پنجره زل زده به قاصدک ؟
بله ، ماه .
من : چی شده ؟ 🥰
ماه : حسود خودتی .
من : انتقام گرفتی ؟ شوخی کردم 😄 چون یه بار گفتم ماه حسوده 🙆♀️
پنجره را به روی ماه زیبا بسته و شب بخیر به ماه گفته ، به دیار خواب می رسم .
انتقام ِ ماه چه دیدنی بود 😍
تقویم ورق می خورد می شود بامداد یکشنبه ، ساعت ۱۲ : ۲۴ دقیقه .
هیچ کس خوابش نمی آید ، چه بلایی دوباره سر هوا آمده است ؟ هوا خیلی گرم شده ، پنجره را باز می کنم ، پسر کوچولو را صدا میزنم ، بیا دنبال ماه و ستاره بگردیم .
انتقامش را هم گرفته و حتما حالا رفته کنار ستاره ای یا اثبات فرمان روایش در آسمان.
پسر کوچولو : ستاره را پیدا کردم .
من : خوب مثل اینکه ماه نیست.
پنجره را می بندیم و می رویم داستان ِ شب را بخوانیم و بخوابیم .
شوهری : قاصدک پنجره بازه ؟
نه ، پنچره را بستیم .
پس چرا این قدر اتاق سرده ؟
نمیدونم هوا قاطیه .
چراغ خواب را خاموش کرده ،ای بابا .
چرا امشب این قدر اتاق نورانیه ، ماه و ماهتاب هم که نیست ، جریان چیه ؟
سری به پنجره زده ، بله پنجره باز مونده ، من بستم یا پسر کوچولو ؟
ماه حواس میزاره ؟ این چه نوریه زیر پنجره؟ نه تشریف بیارید توی اتاق ؟
ماه : اومدم 😏
خوش اومدی دیدم اتاق نورانیه ها.
ماه : حسود هرگز نیاسود.
من : خودتی 🥴
نتیجه : با ماه شوخی نکنید ، انتقام میگیره.
من از لحظه های کوتاه و بلند خوبی ها و بدی ها و تجربه هایم برایت می نویسم