لااقل سه شنبه هم نشد که آبی بشه
کم کم ریه هامون داره عادت میکنه به خوب نفس کشیدن در عین آلوده ترین شهر و کشورهای جهان و این شاید خودش یه مزیته ! اگه آسمون آدم بود توی دستاش یه رنگ خاکستری بود که دور و اطراف خودش کشیده ، بهش توجه نکردم و زندگی را شروع کردم ! اصلا میل صبحانه را نداشتم ، از این پنجره ها که نمیشه نفس کشید ، هوا گرمه ، آسمونم که آبی نیست .
هست ؟ کو ؟ آسمون ِ اونا آبیه ؟ 😅 خدا لعنتشون کنه به پهنای آسمون آبی که چنین آسمونمونو ازمون گرفتند ، خدا از یه لحظه بی توجهیشون نگذره ! لعنت نکنیم ؟ چرا نکنیم وقتی هر چی گفتیم و نوشتیم با توجهی رد شدند و گفتند آسمون ِ شما این طوریه ، از ما که چیزیش نیست ، دوباره خدا لعنتشون کنه ، بلاخره لعنت ها به خودشون میان و ممکنه آسمون خودش دست به کار بشه . با بارونم که قهره ! 😐 مثلا قشنگه یه روزی بنویسیم یک ساله که توی این کشور آلوده بارونی نباریده !
در جریان باش که حساب نفس نکشیدن های ما از ماه ها گذشته ، ثبت در تاریخ ! می شینن جلوی دوربین و پاشونو می ندازن روی پاشون که بچه بیارید ، بچه توی این هوا میتونه نفس بکشه ؟ آموزشمم که درست نیست ؟ امکانات هم که نه به مادرش می دین نه به خود بچه !
این بچه که مدام ازش حرف می زنند دقیقا باید توی کدوم شرایط جوی زندگی کنه تا دوام بیاره !
میگم بهش ای کاش من ربات بودم ، با هم دعوامون شد و یه بلایی سر دستم آورد و میگم 😅 این همه عصبانیت برای ای کاش من ضروریه ؟
خیلی خوب ای کاش نمی گم که ربات باشم ، این چه کاریه با دست من کردی آخه ؟!🤨
آدم گویا باید حواسش به ای کاش هاش هم باشه ، پنجره را باز می کنم که لااقل هوا خنک بشه ، سنگینی هوا جابجا بشه ، اینجا یه کم آبی داریم ، بالاها ولی داغونه و گویا باید دچار بی وزنی بشیم تا یه جایی از آسمون که آبیه یه خورده نفس بکشیم .
من ازش می ترسیدم وقتی این همه قدرت داره که برای ای کاش گفتن رباتی من عصبانی میشه ، در عجبم از کسانی که لعنت ما به دیوار تاریخ نشسته ولی ترسی ندارند !
کم کم میل ِ صبحانه گرفتم وقتی متوجه بشی با یه قدرت فوق بشری روبرو شدی 😍 دارچین ها را ریختم روی عسل و این طرف 😍 چی داریم ؟
خونه ی ما آلبالو و پسته داره ، پسته هاشو شکستم و با گوجه و خیار نمک زده و پنیر و عسل و دارچین ، سپس یه کوچولو شیر که آلودگی نفس شده در گلو را ببره و خوب خیلی این صبحانه ی قدرتی بهم چسبید و زیر لب ، این چه کاری بود آخه با دست من کردی ، واکنشو یه جور دیگه نشون میدادی خوب🥴
با دوتا تخم مرغ آب پز درست میشه ؟
🙄 دوتاییشم من می خورم تا با لذت خوردن ِ صبحانه ای که خودش نمیتونه بخوره انتقام شیرین را بگیرم ازش .
چند روز ِ پیش ازش پرسیدم تو واقعا خودت خواستی بیایی روی زمین یا مثلا یه طورهایی شد که اومدی ، میخنده و میگه این طوری زدنم به زمین ، این طوری 😅
میگم چه شانسی آوردی که توی غار وبلاگ من افتادی وگرنه هیچ کسی پیدات نمی کرد. قراره ایشون یه تاثیرهایی در زمان ِ دنیا بزارن وگرنه دوباره می زنش به زمین !
ولی ما پله ها را چی ؟ سه سه تا میریم بالا حتی اگه سخت باشه💙
این یک نامه ی آبی بود که نوشتیم و فرستادیم به آسمان از شرح آنچه که این روزها از نفس های ما می گذره📨
۲۰ آبان و تولدت مبارک روز دوست داشتنی آبی پاییزی
🥰😍🤩🌹🍂🍂🍂
💙 تمام آرامش های دنیا تقدیم تمام مهربانی های تو
ببخشید که نتونستیم لااقل روز تولدت آسمونو آبی نگه داریم😔
من از لحظه های کوتاه و بلند خوبی ها و بدی ها و تجربه هایم برایت می نویسم